چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Wednesday, 24 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2338 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
در ضرورت بازسازی مستمر روش تربیتی
شناسه : 2379

جلیل بهرامی نیا /// حیف است کار یک معلم،تقلیل توانایی های دانش آموزان به حفظ و بازگویی مطالب کتاب و تبدیل آنان به ماشین ضبط و پخش باشد! سال ها پیش که در ابتدایی تدریس می کردم،یک روز در حین پرسش شفاهی متوجه نکته مهمی شدم:از دانش آموزان کلاس پنجم،درس علوم تجربی می پرسیدم؛آن زمان،اصطلاحی […]

ارسال توسط :
پ
پ

جلیل بهرامی نیا /// حیف است کار یک معلم،تقلیل توانایی های دانش آموزان به حفظ و بازگویی مطالب کتاب و تبدیل آنان به ماشین ضبط و پخش باشد!

سال ها پیش که در ابتدایی تدریس می کردم،یک روز در حین پرسش شفاهی متوجه نکته مهمی شدم:از دانش آموزان کلاس پنجم،درس علوم تجربی می پرسیدم؛آن زمان،اصطلاحی در کتاب علوم بود به نام طبقه بندی؛از دانش آموزان که تعریف این اصطلاح را پرسیدم،همه به قول معروف مانند بلبل جواب می دادند:”طبقه بندی یعنی قرار دادن چیزهایی که شباهتهایی به یکدیگر دارند در یک گروه”!

پیش خودم فکر کردم تدریس که فقط حفظ عبارات نیست؛ بهتر است فراگیران را در عمل امتحان کنم؛ لذا روی تخته اسامی مختلفی مانند بز،سنگ،جارو،مداد،چنار و…نوشتم و از دانش آموزان خواستم این ها را طبقه بندی کنند؛با کمال تعجب هیچ کدام نتوانستند و تلخ تر این که از نوع برخوردشان دریافتم که اساساً هیچ ارتباطی میان تعریف حفظ شده با تکلیف داده شده نمی بینند!

ابتدا به شدت متأسف و خشمناک شدم اما ناگهان بر اثر یک جرقه ذهنی،راه جدیدی به رویم گشوده شد و با خود گفتم شاید اینان معنی این محفوظات را نمی دانند و طوطی وار تکرارش می کنند! لذا با زبان کوردی گفتم:

“نازانن ئەو چتانە وا وەکوو یەکن، لە پالی یەکدا دایان بنین؟!”

یعنی نمی دانید چیزهای مثل هم را کنار یکدیگر بگذارید؟! تا چنین گفتم انبوه دست ها بالا رفت و “اجازه من بیام” مانند سرود تکرار شد!

مانند کسی که یک سطل آب یخ روی سرش ریخته باشند،شوک زده و هوشیار شدم که ای وای بر من! ای وای بر من که ندانسته و نفهمیده،مشغول  ترویج دانایی و فهماندن شده ام و نخواسته مرتکب جنایتی از نوع نرم و فرهنگی شده ام!

اندیشیدم که بخش اعظم توهین و تحقیر و تنبیه ها و مردودی و تجدید ها و عوارض ناشی از آن ها که گاه تا حد فرار از خانه و خودکشی نیز رسیده است،ناشی از نپختگی روش تدریس و خامی من پرورشکار بوده است!

بعدها در همایشی در پاوه به جمع معلمان خلاق اورامانات دعوت شدم؛یکی از این خلاقان،کار خلاقانه خویش را آموزش املا به یک دانش آموز مثلاً کند ذهن خواند و در حین تشریح مسئله و روش کار خویش،متوجه شدم معایب مورد اشاره از جمله عدم تفکیک حروف دارای شکل متفاوت(ص،س،ث و ز،ظ،ذ،ض و…) عمدتاً به محدودیت های ساختاری نظام نوشتاری فارسی بر می گردد و نه ضعف ذهنی دانش آموز مذکور که احتمالا هدف برچسب هایی چون بدبخت و حیف نان و …قرار گرفته و به عنوان فردی مشکل دار به فرایند کذایی مشاوره سپرده شده باشد و. ..

باری از آن زمان که سخن حکیمانه راسل را لمس و نوش کردم که “انسان ها نادان به دنیا می آیند نه احمق؛این تعلیم و تربیت است که آنان را احمق می سازد”،روش تدریس رایج در مدارس یعنی اتکا به مشخص کردن مطالب امتحانی و ارزشیابی حافظه محور را دشمن فلسفه تعلیم و تربیت و روشی منتهی به “فلج ذهنی” دانش آموزان  دانسته ام و همواره نگران و معترض بوده ام که نباید نقش مدرسه و دانشگاه،تقلیل  استعدادها و خلاقیت طبیعی فراگیران،به واگویی طوطی وار محفوظات یا نقض هشدارهای اگزیستانسیالیستی وتولید انبوه تکنوکرات های ناشکوفا باشد!

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.