پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 18 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2334 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
شناسه : 15

نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری زنی زیبا در مکه بود . شوهری داشت که روزی در حضور او به آینه نگاه کرد و به او گفت:آیا کسی را سراغ داری که این چهره را ببیند ولی فریب آن را نخورد؟ گفت:آری گفت: آن کیست؟ گفت: عبید بن عمیر گفت: به من اجازه بده تا […]

ارسال توسط :
پ
پ

نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری

زنی زیبا در مکه بود . شوهری داشت که روزی در حضور او به آینه نگاه کرد و به او گفت:آیا کسی را سراغ داری که این چهره را ببیند ولی فریب آن را نخورد؟ گفت:آری گفت: آن کیست؟ گفت: عبید بن عمیر گفت: به من اجازه بده تا او را مفتون خود گردانم. گفت: به تو اجازه دادم.گفت: می روم و او را شیفته خود خواخم کرد. زن رهسپار شد در حالی که مانند قرص ماه می درخشید. گفت: به راستی من شیفتۀ تو شده ام پس در کارم نظر کن ( به من توجه کن و زیبایی هایم را ببین!)  عبید بن عمیر گفت:من از تو چیزی می پرسم اگر به من راست بگویی خواسته ی تو را برآورده می کنم.  گفت: هر چه از من بپرسی به تو صادقانه جواب میدهم.  گفت: به من بگو اگر هم اکنون ملک الموت پیش تو بیاید و بخواهد که تو را قبض روح کند آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟ گفت: خیر گفت: راست گفتی.

گفت: اگر داخل قبر شوی و تو را برای سوال و جواب بنشانند. آیا دوست داری که این نیاز تو را برآورده کنم؟ گفت:به خدا خیر
گفت: راست گفتی. گفت: اگر داخل قبر شوی و تو را برای سوال و جواب بنشانند. آیا دوست داری که این نیاز تو را برآورده کنم؟

گفت:به خدا خیر

گفت: راست گفتی، گفت: اگر مردم کارنامه هایشان را دریافت کنند و تو مطلع نباشی که آیا کارنامه  ی اعمالت در دست راستت یا در دست چپت است  آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟

گفت:به خدا خیر

گفت: راست گفتی. گفت:اگر میزانها را بر پا کنند و تو حاضر شوی و اطلاع نداشته باشی که اعمال صالح تو سنگین هستند یا بار گناهانت آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟

گفت:به خدا خیر

گفت: راست گفتی. گفت:اگر در برابر خداوند بایستی ، برای سوال و جواب آیا دوست داری که این خواسته ی تو را برآورده کنم؟

گفت:به خدا خیر

گفت: راست گفتی. گفت:از خدا بترس ای بنده خدا به حقیقت ، خداوند بر تو نعمت داده و به تو نیکی کرده است.

پس به سوی شوهرش بازگشت . شوهرش گفت:چکار کردی؟

گفت:ما بیکار هستیم و بیهوده خودمان را خسته می کنیم.

پس از آن شروع به نماز خواندن ، روزه گرفتن و عبادت کردن نمود.

منبع: کتاب: گلزار ایمان / نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری / انتشارات : نشر احسان/ چاپ: اول ۱۳۷۹



[۱]  عبید بن عمیر بن قتناده لیثی – پدر عالم مکّی ازبزرگان تابعین بود که شخصی عالم و واعظی بزرگ بود در سال ۷۴هوق به رحمت خدا پیوست. تذکره الحافظ۱/۵۰

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.