بعضی از اشخاصی که مسیر دعوت را می پیمایند، هنگامی که می بینند با وجود تلاش بی وقفه و تحمل رنج و مشقت فراوان، هیچگونه تسریعی در امر پیروزی صورت نگرفته است ومدتها همچنان ناموفق بودهاند، غیرتشان به جوش آمده و این هیجان غیر قابل کنترل، آنها را به استفاده از سلاح و ترور اشخاص سوق میدهد. با این خیال که ترور راه را بر آنان کوتاه کرده و پیروزیشان را زودتر محقق می سازد. اینان به اعمالی که زاییده افکار خودشان است متوسل می شونداعمالی که نه تنها از به تحقق پیوستن اهداف و آرزوها جلوگیری می کنند، بلکه به حرکت اسلامی آسیب رسانده و نتایجی زیانبخش به بار می آورند. لذا برخود لازم می دانیم که به تبیین استراتژی دعوت پیامبر بپردازیم که آیا در هر وقت و زمانی می توان به قتال متوسل شد؟ و یا نه، قتال آخرین راهکار و مرحلهایست که پیش روی مسلمانان قرار میگیرد؟ خداوند در قرآن، زمینه دعوت نبی اکرم را چنین توصیف می کند: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ علی المومنینَ اِذ بَعَثَ فیهم رَسولاً من اَنفُسِهِمْ یَتلوا عَلیهم آیاتِه و یُزَکّیهِمْ ویُعلّمُهم الکتابَ و الحِکمـﺔِ و اِن کانوا مِنْ قبلُ لَفی ضَلال مبین﴾ (۱)
حال که صفات در انسان پی ریزی شد، وقت آنست که داعی با استمداد از آنچه اندوخته است، رهسپار مسیر دعوت الی الله شود. پس آیه ۱۶۴ آل عمران، بستر و پیش زمینهای است برای دعوت، به گونهای که اگر صفات مذکور به بهترین شکل نهادینه نشوند، داعی در مسیر ارشاد و دعوت با مشکلات عدیدهای مواجه می گردد. مرحله دعوت به حکمت و موعظه حسنه و همچنین جدال بالّتی هی احسن، خالی از مشقت و تکلیف نیست. در این مرحله است که دعوتگر با استمداد از آیات آفاق و انفس به تبیین ربوبیت خداوندی می پردازد و در راستای جدال احسن، به تحلیل شبهات مخالفان اقدام می نماید به گونهای که مدعو را اقناع عقیدتی می سازد . این امری است که مفسر بزرگوار وفرزانه بیشترین تاکید وترکیز را نسبت به آن داشتهاند. چنین فرایندی (اقناع عقیدتی ) مستلزم این است که دعوت کننده، حیطه اطلاعاتش در زمینههای مختلف وسیع باشد تا بتواند مسایل را به خوبی موشکافی نموده و اسلام را با بهترین روش به مردم عرضه کند تا شاید در سایه چنین اقامه حجتی، اتمام حجت صورت گیرد. باریتعالی به این نکته اشاره می کند که پذیرفتن اسلام، زمانی ارزشمند و متعالی است که همراه با دلایل و براهین باشد و از طرف دیگر کسی که جانب کفر را می گیرد، باید دلایل و براهین آشکاری بر وی اقامه شده باشد: ﴿لِیُهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیّنـَﺔِ و یَحیـﻰ مَنْ حَیَّ عَن بَیّنـَﺔِ﴾ (۶). به عبارتی دیگر خداوند، ملاک و معیار پذیرش دین را حجت و برهان واضح قرار داده، به گونهای که اگر فرد اسلام را پذیرفت، اسلامش از روی منطق و اقامه حجت باشد و کسی نیز که اسلام را نپذیرفت، باید نپذیرفتن وی هم با وجود همه براهین و دلایل اقامه شده باشد تا دیگر توجیهی برای گمراهی باقی نماند: ﴿رُسُلاً مبَشّرین و مُنذِرین لِئلّا یَکونَ لِلّناسِ عَلی الله حجهَُ بَعد الرّسلِ﴾(۷) .ما پیامبران را مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم تا بعد از آمدن پیامبران، حجت و دلیلی بر خدا برای مردم باقی نماند. براستی که مرحله اقامه حجت با توجه به اینکه شرایط روحی و روانی افراد، مختلف و شرایط زمانی و مکانی متفاوت است، بسیار سخت و پر مشقت می نماید. چه برسد به اینکه ادعا شود اتمام حجت صورت گرفته است. باریتعالی در این راستا به تبیین منهج دعوی یونس(ع) می پردازد: ﴿و ذالنّونِ اِذ ذَهَب مُغاضِباً فَظَنّ اَن لَنْ نَقدرَ عَلیه فَنادی فیِ الظّلماتِ اَن الا الهَ الاّ اَنتَ سُبحانکَ إنّی کُنتُ مِن الظّالمینَ﴾۸ .و یاد کن یونس را که در آن هنگام بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی از میان آنها خشمناک بیرون رفت و گمان کرد که بر او سخت و تنگ نمی گیریم و در میان تاریکیها فریاد برآورد که فریادرس و فرمانروایی جز تو نیست و تو پاک و منزهی و من از جمله ستمکارانم. مقصود باریتعالی از بیان این آیه واضح و روشن است، بدین صورت که شخصی که از جانب خداوند مامور تبلیغ و ارشاد مردم و نجات آنان از چنگال خرافات و ظلمات شده است، باید ظرفیت درونیش به حد اعلی رسیده باشد به گونهای که تاب تحمل بی مهریها و ناملایمات را داشته باشد و اجازه ندهد که احساسات و عواطفش، مسئولیت اصلی رسالتش را زیر سوال ببرند. صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» ذیل این آیه می فرماید: «آسانترین کار در چنین شرایطی برای دعوتگر این است که از مردم به خاطر عدم پذیرش دعوتش خشمگین شود و آنان را ترک سازد.هر چند که چنین عملی باعث تمدد اعصاب است. اما براستی جایگاه دعوت کجاست؟وچه چیزی به صرف دروری گزیدن از معاندین ودروغگویان،عاید داعی می شود؟(۹) زمانی که دعوت نبی اکرم(ص) از جانب مردم طائف با مخالفت مواجه می شود و از جانب این قوم بیخرد مورد هجوم قرار می گیرد ،به گونهای که پای مبارکش خون آلود می گردد، ایشان بعد از آن ماجرا اینگونه دعا می کند: «اللّهُم الَیک أشکُو ضَعفَ قُوَّتی و قِلَّـﺔَ حیلَتی و هَوانی عَلی النَّاس»(10) بارالها از ضعف قوت و قلت حیلت و تدبیر و مذلت و خواری خویش نزد مردم به تو پناه می برم. ام المومنین عایشه (رضی ا.. عنها) از پیامبر نقل می کند که پس از آن واقعه، هنگامی که سرم را بلند نمودم دیدم ابری بر من سایه انداخته است. دیدم که جبرئیل بر آن قرار دارد. جبرئیل مرا صدا زد و گفت: خداوند شکوه و گلایه تو را شنید و در این راستا فرشته کوهها (ملک الجبال) را فرستاده تا آنچه را که در مورد آن قوم می خواهی انجام دهد. سپس ملک الجبال مرا صدا زد و بر من سلام کرد و گفت: ای محمد! اگر بخواهی دو کوه ابوقبیس و قعیقعان را که روبروی هم قرار دارند، محکم به یکدیگر بکوبم تا آنان در آن بین نابود شوند. اما نبی رحمت می فرماید: «بَل أرجوا أنْ یُخْرِجُ اللهُ مِنْ أصْلابِهِمْ مَنْ یَعْبدُ اللهَ وَحدَهُ لا یُشِرکُ به شیئاً»(11) نه، بلکه امیدوارم خداوند از آنان افرادی به وجود آورد که وی را به یگانگی و وحدانیت بپرستند. جالب است پیامبری که اشرف مخلوقات و امین امت است، نزد باریتعالی از ناتوانی و ضعف خود شکایت می کند. چه بسا اگر استراتژی بهتری با ایجاد بستر و زمینه اتخاذ میکرد، موفق تر بود.در واقع به قول مفسر فرزانه، هجرت به طائف در واقع هجرتی بدون تمهید بود.بلی نبی رحمت خواسته ملک الجبال را در مورد نابودی مردم طائف رد می کند و در چنین شرایطی نمی پذیرد که بر چنین قومی اتمام حجت شده باشد. چرا که باز هم امید رهایی از ضلالت وجود دارد. این دقیقاً همان چیزی است که متأسفانه برخی به عکس آن معتقدند و گویا دنبال مجوزی هستند تا خون انسان، این موجود قابل تکریم از سوی یزدان را به هر قیمتی بریزند. چنین منش و طرز تفکری، روایت ذیل را در نظر تجسیم می سازد: ابوداوود از حارث بن مسلم و او از پدرش نقل می کند که پیامبر خدا ما را به سریهای گسیل داشت، چون به محل جنگ رسیدیم، اسبم را تندتر کردم و از دوستانم جلو زدم، اهل محل با صداهای اندوهگین به دیدارم آمدند به آنان گفتم، بگویید: لا اله الا الله، همه چیز خود را محزر میدارید. آنان همان را گفتند. اما دوستانم مرا سرزنش کردند و گفتند: تو ما را از غنیمت محروم کردی !!! چون نزد پیامبر خدا آمدند، از کاری که کرده بودم، وی را مطلع ساختند. ایشان مرا خواست و کار مرا تحسین نمود و پس از آن به من گفت: بدان خداوند در عوض هر انسانی از آنان اینقدر و آنقدر پاداش نوشته است.(۱۲)
پی نوشتها:
۱. آل عمران-۱۶۴
۲. نحل-۱۲۵
۳. نساء – 77
۴. فلسفه جهاد در اسلام ، مقاله سید ،ص۹۷
۵. بخاری،صحیح بخاری، کتاب المناقب،حدیث ۳۳۴۳
۶. انفال-۴۲
۷. نسا-۱۶۵
۸. انبیا-۸۷
۹. فی ظلال القران،ج۴،ص۲۳۹۴
۱۰. الرحیق المختوم، مبارکفوری؛ص۸۸
۱۱. بخاری،صحیح بخاری، کتاب بدا الخلق،حدیث ۲۹۹۲
۱۲. ابی داوود، سنن، کتاب الأدب، حدیث ۴۴۱۷
سلام و تشکر؛ امثالِ شما بزرگواران، تلاشتان در راستای مصونیت از طعنه ها و اتهاماتِ معاندین است و محتوای این نوشتارها شاید بتواند سرپوشی رمانتیک و فانتزی بر روی چندی از استراتژیهای بایسته در امر دعوت (البته به هنگام ضرورت و در حالتِ استثنا)، بگذارد!!!
ولی مطمئن باشید بازخوردی که از این خطِ مشی عایدِ داعیان خواهد شد، بی شباهت به بازخوردی که عایدِ تکفیریها شده است، نخواهد بود! آنها از آنور بام افتاده اند، و روندی که این نبشته پیش گرفته است منجر به افتادن از اینور بام میشود!
حقیقت این است که در منهج اسلام، استراتژیِ خشونت آمیز و حتی جنگِ با سلاح هم وجود دارد؛ اینکه عده ای مسلمانِ نابالغ و ناپخته و به اصطلاح تکفیری، در تشخیص زمانِ فرارسیدنِ قتال و عدم درک و تمییز موقعیتِ مکانی و زمانی آن، مرتکبِ خطا شده اند و از فقه اولویتها و مصلحتها بویی نبرده اند، نباید باعثِ انکار و تکذیبِ وجودِ قتال و نبردِ با حرب (حتی از نوع تهاجمی) شود و ما را به تیشه زدن بر ریشه ی آخرین مرحله ی دعوت، تحریک و یا مجاب به تاویل و تغییر ماهیتِ این قاعده ی مهم کند!
کتابهای سید(رحمه الله) را خواندن، بسیار پسندیده است؛ اما اینکه ما کتابهای سید را جستجو کنیم تا در آنها جملاتی را بیابیم که تایید کننده ی طرز فکر و باورهای ماست، و سپس آن جملات را در نوشته ها و مقالاتمان بکار ببریم، فکر نمیکنم امری خوشایند باشد!
تشکر مجدد از جنابِ صالحی؛ منتظر بخشهای بعدی نوشتارتان هستم.
با احترام
امیدصالحی:با سلام خدمت متین عزیز.دوست من قطعا چنین استراتژیی منافاتی با إن الله بعثنا لنخرج من شاء من عباده العباد إلى عباده رب العباد ندارد.مگر میشود کسی منکر وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ ….شود.قطعا مقاله ام: نمونه ای از تمایز سیستم الهی اسلام با نظام وطنی را خواندید.در انجا از کیفیت تعامل با ظواغیت زمان که مانع رسیدن ندای جانبخش ازادی به اقشار جامعه شده اند اگاهی یافته اید…. صبور باشید.متوجه میشوید که نه این ور بام است نه ان ور بام.مرثی
سلام خدمت متین عزیز. قطعا چنین استراتژیی منافاتی با إن الله بعثنا لنخرج من شاء من عباده العباد إلى عباده رب العباد ندارد.مگر میشود کسی منکر وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ ….شود.قطعا مقاله ام: نمونه ای از تمایز سیستم الهی اسلام با نظام وطنی را خواندید.در انجا از کیفیت تعامل با ظواغیت زمان که مانع رسیدن ندای جانبخش ازادی به اقشار جامعه شده اند اگاهی یافته اید…. صبور باشید.متوجه میشوید که نه این ور بام است نه ان ور بام.مرثی
با سلام و تشکر خدمت شما برادر گرامی.
مطلب جالبی بود ولی نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که این کل چیزی نیست که باید راجع به قتال گفته شود و این نقص باعث ایجاد یک کج فهمی کلی در عین صحت جزیی مقاله می شود. ان شا الله که با مطالعه بیشتر کتب در زمینه جهاد و قتال بحث را کامل کرده و به ما بهره بیشتری برسانید.باز هم تشکر
دانشجوی پ نور:با سلام ممنون از مطلب زیباتون به امید تسریع در تصحیح کج فهمی های دینی
گاهی اوقات کج فهمی یک واکنش است!!