گردآورنده : میثم رحیمی
براساس آمارهای منتشر شده طی سالیان اخیر، میزان نوجوانان و جوانانی که پس از مخالفت والدین خود با ازدواج، از خانه فرار کردهاند روندی صعودی داشته است.
همانگونه که عنوان شد آنان به واسطه محدودیت و عدم تجربه، احساس میکنند نیمه گمشده خود را یافتهاند بنابراین با طرح استدلالهایی به نفع تصمیمی که گرفتهاند، والدین را سد راه عملی شدن تصوراتشان میپندارند.
در این سنین فقط احساس است که بر فرزند حکم فرمایی میکند بنابراین هرگونه حرکت مضحک و غیرمنطقی میتواند سرلوحه کار آنان قرار گیرد. آنان در این سنین به شدت متاثر از قهرمانان فیلمهای عاشقانه هستند و بارها اتفاق افتاده که به سیاق آنان از خانه فرار میکنند، با خون خود نامههای عاشقانه شان را امضا میکنند یا به شدت رودرروی والدین خود قرار میگیرند و در بعضی موارد دست به قتل آنان میزنند. باید همواره به یاد داشت که فرزندان در این سنین بسیار عجول بوده و طاقت صبر و تحمل بیشائبه والدین خود را ندارند؛ از همین روست که بلافاصله نسبت به اجرای اعمال نادرست خود اقدام میکنند.
در برخی مواقع فرزند از ترس اینکه فرد مورد نظر خود را از دست میدهد، دست به اقدامات ناهنجار و خطرناکی میزنند تا بدینترتیب والدین خود را برای ازدواج، در معرض کار انجام شده قرار دهد. والدین باید توجه ویژهای داشته باشند که ذهن فرزندشان در آن سن بسیار خلاق است و راههای بسیاری را بررسی میکند. پس بهتر است از همان زمان فهمیدن قضیه دست به کار شده و آن را امری ساده یا مقتضای این سن نشمارند. رعایت حوصله و پرهیز از خشونت سبب میشود فرزند از فکر اقدامات ناهنجار بیرون آمده و به ادامه مذاکرات امیدوار شود.
والدین باید در برابر تقاضای ازدواج فرزندشان در سنین پایین، خویشتنداری نشان داده و با او به صورت نرم و ملایم سخن گفته و رفتار کنند چرا که استفاده از هر گونه اهرم خشونت میتواند به اثرات زیانباری چون فرار از خانه یا اقدامات انتحاری دیگر منجر شود
اگر تمام راههای انجام شده روی فرزند شما نتیجه بخش نبود و حتی مراجعه به روانشناس نیز افاقه نکرد، تنها یک راه باقی میماند و آن هم تماس رودررو با فرد مورد علاقه فرزند شماست. شما باید در وهله اول مراتب را به اطلاع خانواده وی رسانده و آنان را به در پیش گرفتن همان سیاستی که شما در پیش گرفتهاید و موفق نشدهاید فرا بخوانید چرا که روحیات افراد با یکدیگر متفاوت است و اینطور نیست که اگر شما نتیجه نگرفتهاید، آنان نیز نتیجه نگیرند. فقط یادتان باشد که ملاطفت را در تمام برنامههای خود بگنجانید زیرا استفاده حداقلی از خشونت نیز میتواند نتایج زیانباری را برای شما به بار آورد.
وقتی کارد به استخوان میرسد!
خیلی کم پیش میآید که تمام این نکات از سوی دو خانواده رعایت شود و باز طرفین یکدیگر را بخواهند. اگر چنین موردی پیش آمد این بار خودتان به روانشناس مراجعه کنید تا متناسب با روحیه تان، مواردی را به شما دیکته کند تا به کار بندید و از شر عشق ورزیدن فرزندتان خلاص شوید.
البته نباید همواره نیمه خالی لیوان را مشاهده کرد. کمی هم خوشبین باشید اما در مقابل فرزندتان بروز ندهید تا وی در راه رسیدن به مقاصد بعدیاش جسارت نشان ندهد. وقتی از تمام گزینههای موجود نتیجه نگرفتید بهتر است کمی در برابر مواضع فرزندتان انعطاف نشان دهید. به او قول بدهید که با طرف مقابل صحبت میکنید و همین کار را هم انجام دهید.
شاید حق با فرزندتان بوده و طرف مقابل، فردی با اصل و نسب و خانوادهدار باشد و شاید همان کسی باشد که شما آرزوی آن را داشتهاید. در چنین شرایطی باید حجتهای محکمی را با خانواده طرف مقابل ببندید و دو طرف را به سیطره خود درآورید. مطمئن باشید در چنین شرایطی، آنان بهتر میتوانند قدر یکدیگر را دانسته و زیر بار فشارهای زندگی کمر خم نکنند.
بهترین راه برای اینکه فرزندانتان به این وادیها کشیده نشوند، نظارت مطلوب و دوستی عمیق میان شما (والدین) و آنهاست. شما باید بهگونهای مراقب فرزندانتان باشید که از سویشان متهم به سرک کشیدن در تمام مسائل آنها نشوید و چنان دوستی عمیقی با وی ایجاد کنید که او به جای دوستان دیگرش، مسائل و مشکلات زندگی خود را با شما در میان گذاشته و از شما استمداد بطلبد.
اگر توانستید چنین شرایطی را در فرزند خود نهادینه سازید، مطمئن باشید که او در عین حساب بردن از شما، صمیمیترین رفیقتان نیز هست و این یعنی همان جاذبه و دافعه مطلوب که ایده آل هر رابطه و تعامل دوطرفهای میان والدین و فرزندان محسوب میشود.
پایان
ثبت دیدگاه