نویسنده : ناصر احمدی
مقدمه
اصحاب پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بنابر توصیف آن حضرت همانند ستارگانی هستند که در روزگاز جهل می توانند روشن کننده راه هدایت باشند.
مردان و زنانی که توسط پیامبر(ص) تربیت شدند، توانستند خود را در زمره انسانهای تاریخ ساز جای دهند؛ انسانهایی که خداوند در آخرین و جاودانه ترین پیامش از آنها ابراز رضایت و خشنودی کرده و آنها را کرامت بخشیده است؛ اصحاب، نسلی بودند که احتمال تکرار آنها در تاریخ، ضعیف و بلکه محال است؛ اما با اطمینان می توان گفت هرگاه انسان به میراث جاودان پیامبر(ص)، یعنی همان قرآن وسنت او اقتدا نماید دوباره می تواند به آن مجد و شکوه دست یابد و همچون اصحاب او، زندگی کند؛ بزرگی بیافریند و بزرگ وارانه زندگی را بدرود گوید؛ اما امروز تفاوت ما با اصحاب چیست؟! مگر هر دو عبادت و واجبات و سنت ها را انجام نمی دهیم؟ چرا آنها اصحاب شدند و ما امروز در کار خود مانده ایم؟ این تفاوت در چیست؟
آنها به گونه ای تربیت شده بودند که بتوانند هر کاری از کارهای خود را توأم با حماسه و روحیه عملگری انجام دهند؛ حماسه ای که به معنای روحیه عملگری و به مرحله رساندن افکار و عقاید خود و دفاع از آن می باشد؛ صد البته آنها این حماسه را تنها و تنها به منظور رضایت معبود خود بدست آورده بودند؛ همان هدفی که به آن نیز دست یافتند؛ ثروتمندان آنها بخشنده بودند و مسولین آنها به هنگام مشکلات، اولین کسانی بودند که ایستادگی می کردند.
نسل اصحاب، نسلی بودند که از دل جهان تاریک بیرون آمده بودند؛ همانها بودند که تاریخ را بازنویسی کردند و زیربنای جهان نوین را ساختند که در آن دیگر پیامبری نیست و این انسانها هستند که باید سرنوشت خود را با استفاده از آخرین پیام خداوند و عقل و فهم خویش پیدا کنند.
هرگاه ما بتوانیم به قرآن و سنت پیامبر(ص) بازگردیم و این حماسه را در خود به وجود بیاوریم، آنگاه می توانیم اصحاب وار زندگی کنیم.
زید ابن حارثه
پیامیر در مقابل لشکر ایستاد و خطاب به آنها گفت: برای شما سه فرمانده تعیین میکنم؛ اولین نفر «زید ابن حارثه» است، سپس «جعفر ابن ابی طالب»، و سپس «عبداله ابن رواحه»؛ حال، «زید ابن حارثه» که بود و از کجا آمده بود و چه بر وی گذشت؟
تنها صحابه ای که نامش در قرآن آمده است؛ نامش «زید ابن حارثه» و لقب او «الحب» بود؛ صحابه ای که هیچ نسبت فامیلی و یا قبیله ای با پیامبر(ص) نداشت بلکه تنها خواست خداوند بود که او همنشین پیامبر(ص) گردد.
حارثه در حال بدرقه همسر مهربان وفرزند شیرین سخن خود بود؛ اما انگار این بار بازگشتی برای آنها نیست او همانجا ایستاد تا آنها از دیدها پنهان شدند؛ زید و مادرش به راه افتادند و نزد قبیله مادر زید رفتند؛به آنجا که رسیدند، راهزنان به آنان حمله بردند و زید که کودکی خردسال بود را به اسارات گرفتند؛ و مادر تنها و دلشکسته به منزل رفت و حارثه از شنیدن خبر یکه خورد و سالها و مدتها به دنبال یگانه فرزند خود، صحراها و راههای دور دست را زیر پا گذاشت؛ اما هیچ اثری از او نبود؛ در حالیکه زید ۸ سال سن داشت، آنها او را به بازار عکاظ که بازار برده فروشان بود، بردند. او را در آنجا به «حیکم ابن حزام» فروختند؛ مدتی در خانه حیکم ماند تا اینکه روزی خدیجه، عمّه حکیم به خانه وی رفت؛حکیم به عنوان هدیه او را مخیر کرد تا از میان برده ها یکی را با خود ببرد؛ او نیز زید را انتخاب کرد؛ چون کودکی خوش مشرب و همیشه سرحال بود؛ زید در خانه خدیجه بود تا زمانی که خدیجه با پیامبر ازدواج کرد؛ پس از آن خدیجه، زید را به عنوان هدیه به پیامبر(ص) داد؛ پیامبر نیز او را آزاد کرد و او راهمچون مهمانی در خانه خود نشاند و او را برای انتخاب نوع زندگیش مخیر کرد؛ و این سرآغاز رابطه توام با محبت میان زید و پیامبر(ص) بود؛ راضی بودن به قضای الهی می تواند همیشه سرنوشت خوبی برای انسان به همراه داشته باشد؛ اگرچه توام با سختی باشد. این زید بود که با برده شدن، به صحابه ای بزرگوار بدل شد که نام او در قرآن برای همیشه ثبت گردید.
پدر زید همیشه به دنبال او میگشت تا اینکه در موسم حج زید عده ای از افراد قبیله اش دید و خبر سلامتی خود را از طریق آنها به پدر و مادر خود رساند و حارثه نیز همراه برادرش به دنبال فرزندش آمد . انها نزد پیامبر رفتند و گفتند : تو از نسب قریش هستی و شهره به خیر خواهی . فرزندم را به من بفروش و او را به من واگذار . پیامبر در جواب فرمود : ایا شما را به چیزی بهتر از انچه بر من عرضه کردید راهنمایی نکنم ؟ پیامبر فرمود : من کار او را به خودش واگذار میکنم که از میان ما و شما انتخاب کند . حارثه گفت: به راستی که در مورد من به انصاف رفتار کردی زید را صدا کرد و به او گفت ایا می خواهی با من بمانی یا می خواهی با پدرت به دیار خویش بروی ؟ زید بلا فاصله بدون فکر کردن ماندن با پیامبر را انتخاب کرد . پدرش با تعجب گفت ای زید آیا تو اسارت و بندگی را بر ماندن با خانواده ات ترجیح می دهی ؟ زید در پاسخ گفت : من از این مرد چیزی دیده ام که از پدر و مادر خود نیز ندیده ام . پدرش گفت مادامی که تو راحت هستی ما نیز خواهیم رفت
پبامبر نیز بلافاصله دست او را گرفت به خانه کعبه رفت و در کیان مردم او را به عنوان فرزند خود خواند و فرمود : از من ارث می برد و من نیز از او ارث می برم .
پیامبر در اینجا به ما درس انسان دوستی می دهد و به ما یاد می دهد که انسان آزاد است سرنوشت خود را انتخاب کند او به یارانش آموخت که مردمی که آزاد هستند را نباید به بندگی کشید او به ما می آموزد که در دنیا ذات انسان است که اهمیت دارد و در آخرت است که معیارها تعیین میشود نه در دنیا و او اینگونه توانست تمدنی بسازد ک در تاریخ نظیر ندارد .
اما زید نیز در مفام متربی این شخص به خوبی نشان دادکه به خوبی درسهای خود را اموخته است
او بدون درنگ ماندن در نزد انسانی که صاحب بزرگترین صفات نیک اخلاقی بود را بر آسایش زندگی در خانواده ترجیح داد او وفادار به پیامبرو در واقع وفادار به اخلاق متعالی او بود .
پس از نزول وحی نیز همین رویه ادامه داشت و این رابطه میان پیامبر و زید بازهم ادامه داشت و روز به روز محبت میان آنان بیشتر و بیشتر میشد . ام المومنین عایشه نقل میکند : روزی پیامبر زید را به عنوان فرمانده یک سریه روانه کرد اما زید چند روز تاخیر داشت یکروز در خانه به صدا درآمد پیامبر فرمود کیست ؟ گفتم زید است . پیامبر با همان لباس خانه به استقبال زید رفت واو را اغوش گرفت و گفت : (انت مولای و حبی و احب الناس الی ) و این نهایت اکرام پیامبر است برای هرکدام از اصحاب خود و نهایت خوشبختی برای زید .
زید قصد ازدواج کرد و پیامبر نیز چون می خواست که او را مورد هنایت قرار دهد یکی از بهترین زنان آن زمان از نظر جایگاه اجتماعی و نسب برای او عقد که زینب بنت جحش بود . زینب و زید مدتی به زندگی خود ادامه دادند اما هیچکدام از آنها از این زندگی راضی نبودند و هر روز نزد رسول خداوند گلایه می کردند .تا اینکه از یکدیگر جدا شدند و از طرف دیگر خداوند اراده کرده بود که به وسیله پیامبر رسم پسر خواندگی را از میان ببرد . ایه ای نازل شد 🙁وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا) پیامبر برای لغو این رسم بر طبق فرمان خداوند می بایست که با زینب ازدواج کند . و این اتفاق نیز افتاد و اینگونه بود که پیامبر این رسم را که از عادات جاهلی بود ملغی کرد . در این ایه از زید به عنون کسی یاد شده است که از طرف خداوند به او نعمت داده شده است و از طرف پیامبر نیز به او نعمت داده شده است و در مقابل نیز رینب افتخار ام المونین را بدست آورد و همیشه به خوذ می بالیدکه خداوند در قرآن او را برای پیامبر عقد کرده است .
پس از آن زید دوباره ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد که اسامه نام داشت و او نیز ملقب به الحب ابن الحب بود . اسامه توسط پدرش محبت پیامبر را اموخت .
در روز طائف بود که سختی زخم خوردن را برای محافظت از رسول خدا به جان خرید و سپر سنگهای طائفیان شد .
در سال ۸ هجری پیامبر پیکی برای روم فرستاد اما یکی از والیان عرب در خاک دولت روم پیک پیامبر را کشت . اگر این کار بدون جواب می ماند می توانست باعث شود که رومیان به خود جرات بدهند که به مسلمانان تعدی کنند . بنابراین پیامبر فرمان جهاد داد و سپاهی سه هزار نفره را تشکیل داد . و فرمود زید فرمانده شماست و بعد از او جعفر و بعد از او عبداله ابن رواحه و بعد از آن خود شما یکی را از میان خود برگزینید .
سپاه به حرکت در آمد و در معان با دیدن لشکر دویست هزار نفری رومیان به مشورت پرداختند و تصمیم برآن گرفتند که به جنگ بپردازند .و زید پیشنهاد داد که در میان روستایی به جنگ بپردازند زیرا با این روش می توانند که اثر ازدیاد نیروی آنان را از بین ببرند .
جنگ شروع شد و مسلمانان با شجاعت هرچه تمام تر می جنگیدند و پیروزیهای متعددی بدست می اوردند . تا اینکه فرمانده رومیان دستور داد که به پرچمدار حمله کنند و به ناگاه سربازان به زید حمله کردند و او را شهید کردند .
پیامبر در میان یاران خود نشسته بود از میدان نبرد خبر میداد :زید در حال مبارزه است و هم اکنون او را شهید کردند و هم اکنون او را در بهشت می بینم
اینگونه بود که زید ماموریت خود را در اسلام به پایان رساند و در حالی که خدا از او راضی بود نزد خالقش بازگشت
—————————————————————
منابع :
الگوی هدایت _ صلابی
الرجال حل الرسول _ سعید حوی
حاجی کاروان
سلام..ممنون از نوشته پرمحتوایتان…”و صلی الله و سلم و بارک علی سیدنا محمد و علی آله و و اصحابه اجمعین”
جــزاک الله خیــرا