روزها سپری شد و آنچه گذشت، به قول بعضی ها تقابل دو جناح از درون نهاد شورا بود که تمام شد و هر کدام قواعد بازی خود را داشتند و هر کدام با اهرم هایی که در اختیارشان بود، نمونه کاملی از کارزاری بس دشوار را رقم زدند. حتی می شد رسانه های هر جناح را از هم تفکیک کرد. اما عقیده این نوشته بر این است که این تقابل چیزی فراتر از یک جدال ساده و شکل یافته از درون، در طول مدت زمانی کوتاه بوده و مسئله ریشه ای تر از تقابل درون جناحی بوده است.
از این موضوع که بگذریم گاهی که صفحات دنیای مجازی را ورق می زدم حسرت می خوردم به نتیجه این تقابل و هدر رفتن انرژی هایی که می شد مسبب گشودن مرزهایی باشد که آرزوی مردمی شده که حتی حق هر انسان مرزنشین محروم است و بارها از خود پرسیدم که بازگشایی مرز پاوه آیا چیزی کم از مسئله انتخاب شهردار دارد؟ اگر این همه حساسیت نسبت پروسه انتخاب شهردار تنها ریشه اش در مصلحت اندیشی نسبت به توسعه این شهر دارد و چیزی فراتر از یک شطرنج سیاسی است آیا موضوع بازگشایی مرز پاوه به مراتب موضوعی مهمتر از هر آنچه در این سرزمین می گذرد نیست. آیا اگر بخشی از انرژی و زمان مورد ذکر در جهت رایزنی و چانه زنی به منظور بازگشایی مرز صرف می شد آیا به مصلحت تک تک شهروندان این شهر نبود؟!!! روزهاست که پاسخی قانع کننده برای هیچ یک از پرسش های خود ندارم.
روزهای سختی گذشت زمانی که می دیدم سرمایه های شهرم با تمام توان به هم تاختند هم در دنیای واقعی و هم در دنیای ناجوانمرد مجازی. سرمایه هایی که هرچند ممکن است از منظر فکری فرسنگ ها از برخی از آنان دور باشم اما انکار نمی کنم از تقابلشان ناخشنودم. زمانی که محبوبترین شخصیت های شهرم – حداقل در کارزار انتخاباتی-مورد هجوم قرار گرفتند، تاسف خوردم و غمگین شدم چون نمی توانستم در شعور هزاران نفر از مردمان سرزمینم و انتخابشان شک کنم و این بود که آزارم می داد و اکنون ناچار به نوشتنم کرد. جنس دغدغه اشان را می دانم و نجوای درونشان را هر روز می شنوم. از جنسی است که خیلی ها از درکش عاجز بوده اند چون اگر با این دغدغه سروکاری داشتند روزگار سرزمینم بهتر از این ها بود. آمار بیکاری شهرم در کشور، محرومیت از هر آنچه شاخص های توسعه است و عقب ماندگی غیر قابل انکار در تمام عرصه های توسعه بر اساس اسناد و پژوهش های موجود، کارنامه زرین مدیرانی است که از درک این دغدغه عاجز بوده اند.
شهرم، پاوه، عروس غرب، مادری با استعدادی است که از کتاب و معلم محروم بوده و توجیه عقب ماندگیش با مقایسهبا رقیبان بی استعداد، کاری عبث و بیهوده است. این مادر، فرزندانی را پرورش داده که در هر جای این کره خاکی که زندگی می کنند از نظر سلامت فکری و جسمی سرآمدند و آمارهای ناچیز بزهکاری و جرم، اعتیاد و ایدز مبین این نکته است که این مادر بی سواد هر چند همیشه جیبش خالی بوده اما هرگز فرزندان بی عزتی پرورش نداده است.
آری همین است که هموارهخرابه های شهرم را به تمام شهر های جهان ترجیح داده ام.
آقای خسروی نوشته من در تایید یا رد شما نیست چون در جایگاه هیچکدام از آنها نیستم. نوشته من تنها از نگرانی نسبت به آینده است. شاید هر کس اکنون در مقام شما بود باز همین ها را با ایشان در میان می گذاشتم. به شما تبریک می گویم و خوشحالم از اینکه این مسائل و مشکلات به پایان رسید اما می خواهم شما را با نهادی آشنا کنم. نهادی که همواره صاحبانش را به زمین زده است و می دانید که مدیریت در این نهاد کاری سخت و دشوار است. زمین خوردن شما نه به مصلحت من و شما است و نه حتی سرسخت ترین منتقدان شما.
شهرداری پاوه، نهاد ورشکسته ای است که در شرایط فعلی بیش از دو میلیارد بدهی قطعی دارد. صاحب پروژه های نیمه کاره ای که تولدشان مانند تولد من و بسیاری از دوستان من است. تولد در زمان و مکانی که هیچ سنخیتی با کاربرد و عملکردشان ندارد. نمونه اش بازارچه مرزی جدید، دکه های فلزی (حلبی آباد) و شهرک کارگاهی که همگی ناشی از تفکرات مدیریت پیشین است. این پروژه های نیمه کاره ریشه در تفکر بنگاهی دارد که بدون توجه به عملکردشان شکل یافته اند و حتی اکنون مدیریت شهری پاوه را دچار چالش کرده است. شکایت های هر روزه از شهرداری، محکومیت شهرداری توسط برخی نهادها و نارضایتی عمومی به خوبی موید این مطلب است. پیشنهاد نخست من این است که ابتدا با تعیین تکلیف این پروژه ها و همچنین کسب مطالبات معوقه شهرداری و اهرم فشار و تشویق به مالکان ساختمان های موجود در جهت حل مسائل و مشکلات مالی گام بردارید. رایزنی ها به منظور جذب اعتبارات استانی و کشوری یا تعریف پروژه های سرمایه گذاری نیز می تواند شما و نهاد شهرداری را کمک نماید. البته حل مسئله مالی شهرداری نیاز به تحلیل و برنامه ریزی ریشه ای تر داشته و موارد بالا صرفا جنبه موقتی در جهت خارج شدن از بن بست فعلی شهرداری دارد.
دومین چالش اساسی شما تهیه طرحی موثر و بروز شده است. طرح جامع پاوه به عنوان اصلی ترین سند توسعه مدون به دلایلی از جمله کم کاری مشاور ناشی ازمسائل مالی و ناکافی بودن حق الزحمه ها، کمبود کارشناسان در نهادهای استانی و عدم آشنایی با اصول تهیه و شرح خدمات طرح جامع و دلایلی از این دست دچار مشکلات اساسی است. حتی این طرح با بی عدالتی هایی آشکاری مواجه است به عنوان نمونه برخی از مناطق شهری پاوه جزء محدوده بوده در حالی که زمینهای روبرویی آنها از این امتیاز محروم اند. پیشنهاد من این با تشکیل کمیته ای و رایزنی با مشاور طرح تفصیلی این مشکل را در حد انتظار و توان حل نمایید.
سومین چالش شما، کارکردن با بدنه ای از کارمندان و کارکنان بی انگیزه است که تقریبا جزء محرومترین کارکنان این شهرند. پاداش، اضافه کار،بهبود وضعیت معیشت و همزمان سازماندهی کارکنان می تواند تحول از درون را -که مقدمه قطعی تحول بیرونی است- در پی داشته باشد. به این منظور استفاده از افرادی از جمله اشخاصی از شورای فعلی که تجربه مدیریت این نهاد را داشته اند، شهرداران موفق استانی و کشوری در شهرهای مشابه و رایزنی با آنها در مرتفع کردن این جریان موثر خواهد بود.
چهارمین چالش کار کردن با شورایی است که حرف و حدیثهای بسیاری در این مدت داشته اما این نوشته شما را به نگاه کردن از منظری دیگر دعوت می کند. دو جناح شورا هر کدام دارای نفوذی از جنس خود است و شما با استفاده از این قوت (نه ضعف) می توانید میان مردم و مسئولان تعادلی ایجاد نمایید. راجع به این مورد پیشنهادی ندارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم و می دانم قواعد بازی سیاسی را فراگرفته اید و ازاین آزمون سربلند بیرون خواهید آمد.
پنجمین چالش پیش روی شما نبود پروژه های زیربنایی و زیرساخت ها در سطح شهر پاوه با توجه به نیازهای موجود بوده و این مشکل بیشتر ناشی از تفکرات سطحی مدیران پیشین است. مشکلات ترافیکی نمونه بارزی از فقر زیرساختی ناشی از اوضاع بد اقتصادی نهاد شهرداری است. به قول یکی از نظریه پردازان مشکلات شهرهای عصر ما، ریشه اقتصادی دارد و اگر این جنبه حل می شد، زیرساخت ها ساخته می شد، در نتیجه این آشفتگی های فضایی هم به راحتی مرتفع می شد. پیشنهادم به شما این است که از کارشناسان و افراد صاحب نظر در قالب کمیته های تخصصی، به این منظور بهره جویید. امری که همواره توسط مدیران سابق مورد توجه قرار نگرفت و یا گاه گاهی به صورت فرمالیته انجام گرفته است.
و اما چالش های دیگر مجال گفتنشان نیست. و در یادداشت های بعدی اگر لازم بود راجع به آنها بحث خواهیم کرد. مشکلات بافت فرسوده، کم کاری شهرداری در حوزه فرهنگی، و … .
آقای خسروی مشکلات بسیار و این نوشته ناتوان از اشاره به تمامی موارد است. من دیدگاه سیاسی به موضوع انتخاب شما ندارم و نگرانی من صرفا از دیدگاه مسائل توسعه و عمران شهری به کارنامه آتی شما و رخداد چرخه های پیشین است و دلخوشی عده ای و نهایتا سکوت همیشگی شهروندان این شهر در برابر آنچه خواهد گذشت. اما آنچه تقریبا قطعی به نظر می رسد اینکه تجربه انتخاب شما، شهرمان را وارد مرحله تازه ای کرده است. به نظر می رسد حتی تکلیف و موضع جناح های موجود را مشخص کرده است. انکار واقعیت ها صرفا جنبه مصرف خارجی دارد و از درون، همه بر مسائلی که گذشت آگاهیم.
به فرهنگی بودنتان خوشبینم، به تجربه مدیریتی موفق تان. اما بدبینم به شرایطی که شما را شهردار شهرم کرد، کاش پروسه انتخابتان قدری کم حاشیه تر بود و اینگونه فرزندان شهر و سرمایه های شهرمان را از هر تفکر و جناحی در مقابل هم قرار نمی داد. هر چند به نداشتن تجربه مدیریت عمرانی تان هم بدبینم اما اکنون ، انضباط کاری شما در مدیریت سابقتان را، تسلی بخش خود می دانم. نمیدانم کدامیک بر دیگری غلبه خواهد کرد بدبینی هایم یا خوشبینی هایم. اما امید دارم که این اصرار و پافشاری بر انتخابتان، توجیه گرش، ماه های پیش رو باشد. به قولی، باری که امروز روی دوش شما است، صدها نفر برای آن زمین خورده اند. قضاوت و محکمه نهایی افکار عمومی شهروندان شهری است که خوب می دانند تاریخ بنویسند و راضی کردن یک تفکر یا جناح چاره کار نیست و نمونه اش را هر روز درافراد بازنشسته امروز و مدیران سابق می بینیم.
قصد من دفاع یا سرکوب هیچ جناحی نیست چون جنس دغدغه ام چیزی فراتر از یک مرزبندی سیاسی و یا جناحی است. قصد این نوشته تنها بیان و طرح دغدغه ای نسبت به آینده است که در قالب نوشته کوتاهی آمد. امید که موفق باشید و با فراموش کردن بسیاری مسائل، تنها در مسیر اعتلای شهرمان گام بردارید. گفتن مسائلی که گذشت و بازنویسی تاریخچه شفاهی یا مکتوب این چند ماهه، تنها تعریف کردن داستان تکراری است که همه می دانیم و همه به چند و چون این ماجرا آگاهیم. به قول برتولت برشت: آنکه حقیقت را نمی داند فقط نادان است اما آنکه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد تبهکار است. امید که منتقدان یا موافقان شما هیچکدام در جایگاه تبهکار قرار نگیرند.
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم.
کاش در باور هر روزه مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم
و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان.
ثبت دیدگاه