نویسنده : شهرزاد فراهانی /// بچه های عزیزم سلام، می دونستید احترام گذاشتن به هم خیلی کار خوبیه؟ و فقط این مهم نیست که به انسان ها احترام بگذاریم ما به حیوانات هم باید احترام بگذاریم، این داستان زیبا را از دست ندهید…
طاهره، خواهر کوچولوی طاها، توی حیاط سه چرخه سواری می کرد. ناگهان گربه ای از روی دیوار توی حیاط پرید. طاهره ترسید و جیغ کشید.
طاها صدای طاهره را شنید و به حیاط رفت. او داد زد و به گربه گفت: گربه … گربه گم شو… گربه برو…
از داد و فریاد طاها گربه بیچاره ترسید و فرار کرد.
مادر که صدای طاها را شنید به او گفت: پسرم. گربه ها خیلی ترسو هستند. لازم نبود این قدر داد و فریاد کنی.
لازم نبود به او فحش بدهی و حرف زشت بزنی.
طاها جان گفت: مامان جان! من که به یک آدم فحش ندادم. به یک گربه فحش دادم.
مادر گفت: تو حتی به حیوانات هم نباید حرف زشت بزنی. یک روز حضرت عیسی از راهی می گذشت به حیوانی رسید. به آن حیوان گفت: برو کنار. برو به سلامت. به حیوان هم کنار رفت.
دوستان حضرت عیسی گفتند: چرا با این حیوان این همه محترمانه حرف زدید؟
حضرت عیسی گفتند: چون من باید مهربان باشم. حتی با حیوانات. من دوست ندارم زبانم به فحش دادن عادت کند.
پسرم! کسی که به حیوانات فحش می دهد. کم کم عادت می کند و به آدم ها نیز راحت فحش می دهند.
ثبت دیدگاه