تهیه و تنظیم:فرشاد سعیدی
کتاب مدیریت بر قلب ها اثر «کن بلانچارد» کتابی است که نویسنده در آن از چگونگی انتخاب ارزشها، روشهای بهبود سازمانی، شجاعت مواجه با تغییر و راههای توسعه توانمندیهای فردی با خوانندگان سخن می گوید.
در مقاله ی شماره ۱ به ۱۰موردازاین راهها اشاره شد در ادامه:
۱۱. در روند مدیریت کردن انسان ها، "رها کردن" بسی آسان تر از "سخت گرفتن" است.
اگر مطمئن نیستید که کارکنان برای انجام وظیفه تازه به چه اندازه نظارت نیاز دارند، بهتر است که در آغاز حلقه سرپرستی را تنگتر بگیرید. چرا؟ زیرا هنگامی که دریافتید آنان بهتر از آن چیزی هستند که شما پنداشته بودید و بند نظارت را بیشتر رها کردید، این اقدام موجب دوستی بیشتر و پاسخ مثبت به ندای شما خواهد شد. از این کار به رشد روزافزون کارکنان نیز کمک خواهید کرد.
از سوی دیگر اگر از آغاز، کارِ مهار را رها کردید و پس از آن دریافتید که توان کارکنان در حد انتظار شما نیست، سخت گرفتن و جمع و جور کردن اوضاع بسیار دشوار خواهد بود. آنان ممکن است که اقدام اصلاحی شما را حمل بر آزردن و دست کم گرفتن کارکنان یا مدیریت ضعیف بنمایند. کارکنان در این حالت موقعیت را درک نمی کنند و در برابر دگرگونی ها می ایستند.
سخت آغاز کردن و سپس نرم شدن، آسانتر از نرم آغاز کردن و پس از آن به سختی گراییدن است. "رها کردن" بسی آسان تر از "سخت گرفتن" است.
۱۲. آنچه انگیزه آفرین است، به انسان انگیزه می دهد.
بسیاری از مدیران و رهبران با مفهوم انگیزش دشواری دارند! خیلی ها گمان می کنند که پول، جایزه و یا اعطای مرخصی های ویژه برترین انگیزه آفرین ها هستند. در دنیای واقعی ممکن است که آنچه یک نفر را بر می انگیزد، بر دیگری بی اثر باشد.
تصور کنید که شما دو کارمند بسیار خوب دارید. می خواهید یکی را با افزایش حقوق پاداش دهید. از قضا پول برای این فرد چندان با اهمیت نیست. تصمیم می گیرید که نفر دوم را با افزایش مسئولیت و حوزه سرپرستی پاداش دهید. بیماری ناگهانی همسر این کارمند به تازگی صورتحساب سنگینی روی دست او گذاشته است. می بینید که پول برای چنین فردی می تواند بزرگترین مایه انگیزش باشد.
چگونه بدانیم که در مورد هر نفر چه انگیزه ای کارایی دارد؟ بپرسید! چیزی نظیر این سوال را مطرح کنید: "راستی اگر کارکردتان خوب بود، چه پاداش یا تقدیری می توانست شما را به ادامه راه وا دارد؟" چنین پرسش مهمی را نباید نادیده گرفت.
۱۳. مدیری که تنها به سود می اندیشد مانند تنیس بازی است که به جای توپ، چشم بر تابلو امتیازها دوخته است.
بهترین تعریفی که تاکنون از سود شنیده ام این است که سود در دست مدیر همچون کف زدنها و هلهله ای است که می تواند نثار مشتریان خشنود کند و با آن دنیایی پر انگیزه برای کارکنان بیافریند. چه بد است که وال استریت (خیابان مراکز مالی و بورس نیویورک) این پند را آموزه گوش نمی کند. مسأله این است که بسیاری گمان می کنند "تنها" به منظور کسب سود وارد گود داد و ستد شده اند. چشم آنان به جای نگاه به توپ بازی، خیره به تابلو امتیازها است.
سازمان های پیروزمند امروز بر سه ستون استوارند. درست همانند کرسی های سه پایه. این سه ستون: مشتریان شیفته، کارکنان شیدا و توانمندی مالی هستند. هر سه تا پایه باید استوار باشند تا سه پایه بر پا بماند. اگر تنها به یک پایه توجه کنید، سه پایه خواهد افتاد. حتی اگر مواظب دو تا از پایه ها باشید و سومی را فراموش کنید، باز هم سه پایه به زمین می غلتد.
اگر تنها به پیروزی مالی بچسبیم و از کارکنان و مشتریان غافل بمانیم، پیروزی مالی نیز به زودی نابود خواهد شد.
۱۴. فروتنان خود کم بین نیستند، تنها کم به خود می اندیشند.
بزرگترین اعتیاد در جهان «خود پسندی» است. رهبرانی که در دام این اعتیاد می افتند، میل دارند ستون خیمه باشند. آنان پیوسته پیروزی دیگران را تهدید خود می دانند و در پرورش و بهسازی انسان ها و بهره گیری از هوشمندی آنان در راه کارهای درست، کوتاهی می کنند. می خواهند که خود بهترین باشند – "از همه بهتر" .
یکی از بهترین قانون ها در کسب و کار امروز اینست که کارکنان را دست بالا بگیرید تا آنان هم خود را شایسته تر بدانند. چنان وانمود نکنید که خود کاملترین هستید. رهبران باید از پشت پرده احساس لغزش ناپذیری، قدرتمندی و توان مهار دیگران به در آیند و اجازه دهند تا آن روی زیبای دیگر – فروتنی آنان – آشکار شود. انسان ها دوست دارند به گرد کسی آیند که آسیب پذیری خود را قبول دارد و از دیگران اندیشه و پیشنهاد می طلبد. کسی که اجازه می دهد دیگران هم در پرتو نورافکن جای بگیرند.
۱۵. در تنگ راهه گذر از گیتی، میتوان مردم را گول زد و دست نوازش همگان را بر پشت خود آشنا نمود، ولی بهره نهایی، دلشکستگی و اشک چشمان است اگر چهره درون آینه را فریب داده باشی.
این بند آخر شعری است که "لاول توماس – Lowell Thomas" پس از شرکت در یکی از همایش های نورمن وینسنت پیل، به وی داد و گفت: "اگر این شعر را شاهد آورده بودی، سخنرانیت بسی بهتر میشد". دکتر پیل سخن وی را تأیید کرد، کاغذ شعر را در کیف بغلی خود جا داد و بارها بدان اشاره کرد.
هنگامی که پیام رسا و آشکار است، ممکن است از خود بپرسیم "آیا چنین نیست که برخی به خطا می روند ولی برای منطقی نشان دادن آن هزار دلیل می آورند؟". براستی چنین است، اما اگر اینان به ژرفای خود خوب بنگرند می دانند که خطا کرده اند.
نمی توان خلاف وجدان کاری کرد و احساس بد نداشت. این با نهاد انسان – که از خود شخصیتی اخلاقی دارد – سازگار نیست. هدف روشن، پایه ای است که رفتار خوب و اخلاقی بر آن بنا گردد.
ادامه دارد …
ثبت دیدگاه