یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ Sunday, 24 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2441 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
در میان «گُفت » و «گریه» / حبیب اله مستوفی
شناسه : 1391

به مناسبت تصمیم انتقال پیکر میرزا عبدالقادر پاوه ای   من میان گفت و گریه می تَنم            یا بِگریَم یا بگویم چون کنم؟ گر بگویم فَوت می گردد بُکا               ور نگویم چون کنم حَمد و ثنا جمعی از دلسوزانِ فرهنگ و ادب به یاری بعضی از فعالان عرصه اجرا در شورا وشهرداری پاوه در نشستی، […]

ارسال توسط :
پ
پ

به مناسبت تصمیم انتقال پیکر میرزا عبدالقادر پاوه ای

 

من میان گفت و گریه می تَنم            یا بِگریَم یا بگویم چون کنم؟

گر بگویم فَوت می گردد بُکا               ور نگویم چون کنم حَمد و ثنا

حبیب اله مستوفی


جمعی از دلسوزانِ فرهنگ و ادب به یاری بعضی از فعالان عرصه اجرا در شورا وشهرداری پاوه در نشستی، انتقال پیکر شاعر نام آشنا، میرزا عبدالقادر پاوه ای را از آرامستان میناآباد کرمانشاه به پاوه طرح نموده ومتعهد پی گیری آن شده اند. بدون هیچ تردید و به بانگ بلند همت آنها را که برآمده از نیتی پاک وبه قصد پاسداشت صورت گرفته می ستایم. تأثیر این خبر بر من براستی دوگانه بود از سویی احساس نواز واز دیگر سوی تأمل برانگیز، تاجایی که نمی توانستم دست به انتخاب بزنم و در ترجیح یکی بر دیگری درمانده بودم. حُزنی وصف ناشدنی مرا به سوی خویش می خواند تا مهار از تأمل بردارم و تنها احساساتم را در قالب نوشته بریزم و بگذرم اما ندایی در درون یار ویاور تأمل وتعقل می شد و راه را بر قلم پراحساس می بست و خواستار نگاه داشتن حرمت همه یعنی عاطفه، احساس، تعقل و ادراک می شد و خلاصه به بیان زیبای مولانا که آن را بر پیشانی نوشته نشانده ام در میان گُفت و گریه یا ادراک و احساس این یادداشت پدید آمد.

 

الف: احساس (در گریه تنیدن)

 

نام میرزا عبدالقادر پاوه­ ای و تکرار اشعارش به صورت شفاهی یا از روی بیاض های رنگ و رو رفته با جلدهای چرمی و کاغذهای زرد رنگِ خاطره انگیز به دلیل فضای حاکم بر خانواده از همان دوران کودکی برایم تکرار می شد و می توانم بگویم ادبیات، شعر و گفتن از ادیبان و بزرگان امری مرسوم و رزق روحمان بود اما در این میان سخنان پدر بزرگم (۱۳۵۶ -۱۲۷۷ه.ش) که بازنشسته وزارت کشور بود، همیشه ملکه ذهنم بوده و هست که می گفت: ده سال بیشتر نداشتم که میرزا را در اواخر عمرش دیدم ولی ایکاش نمی دیدم. در نهایت فقر و پریشان روزگار، در گوشه کاروانسرایی در کرمانشاه! و سرانجام کسی چه می داند شاید در سحرگاهی سرد و یا غروبی غمناک، مردی که زمانی نه تنها از آسمان و زمین می گفت بلکه آنها را در مفابل هم نهاده و به چالش می کشاند تا مضامین عمیق فلسفی را پرورش دهد و سید بهاء شمس در وصفش اورادر ذکاوت و فهم و خَلق مفاهیم چون بازی چالاک وتیز پرواز می دانست ( زه کاو ده­ رکو فام بی ئه­ ندازه که/ دوربینو تیژ ره­ و چالاک بازه که ) آرام و در سکوت تنهایی خویش چشم ها را برهم نهاد تا ترجمان واقعی این بیت خود شود که:

 

مه ­علوم بو جه ­لای شای ده­ رده داران / زنده­ گیم یه­ کسه ­ر وه تال ویاران

 

احوال پرسی دیر هنگام

  

فردای آن روز کسانی به کاروانسرا رفته سراغ میرزا را گرفتند که زمانی از اینکه کسی سراغش را نمی گیرد شکایت داشت و می نالید و می گفت:

 

روی هه ­زار که­ س ئامان ویه ­رده­ ن / هیچ که­ س چه­ نی من ده­ نگش نه­ که ­رده ­ن

 

اما صد افسوس که این افراد فقط مأموران بلدیه (شهرداری) کرمانشاه بودند و نه برای احوالپرسی بلکه برای به خاکسپاری آمده بودندوسرانجام پیکرش در خاک سردِ گورستان آن روز شهر (مکان فعلی خیابان منزه و محوطه درمانگاه کودکان) جای گرفت اگر چه آرام نیافت و سال ها بعد اسیر گسترش شهر و محبوس آهن و سیمان شد و یا شاید به همت نیک مردی از همشهریان پاوه ایش که مقیم کرمانشاه بود به تپه های مینا آباد سفر کرد و ما اینک بازهم پس از سال ها، سفر دیگر ی را برایش تدارک می بینیم!   

 

پاوه و میرزا

 

میرزا در پاوه چشم به جهان گشود و در آنجا زیست و با خوش و ناخوش این شهر زندگی کرد نه تنها از استعدادش برای زادگاهش کم هزینه نکرد بلکه برتر از توان نیز در وصف و نگاه داشت حرمتش کوشید. وقتی نسیم (شه مال) را روانه منطقه می کند، پاوه شار را بر بهترین مکان های اطراف برتری می دهد و می گوید :

 

ئه­ وسا رو بنیه وه رووی پاوه شار / شه ­مال ئاد فه­ رزه ن یه گشت به­ ر که­ نار

 

و در منظومه پر رمز و راز ملخ و سار (کوله و ئاینه مه ل) شبیهَش را در جهان نمی یابد و می سراید:

 

په­ ی چیش پاوه شار ئارو من دیه ن /  میسلش جه ئافاق دونیای دون نیه­ ن

ماوای موفه­ ر­ح یاگه­ ی نو­و­رانه ­ن / ر­ه­ و­ز­ه ­ی به­ هه­­ شته ­ن یاگه­ ی حورانه­ ن

گوش دان و شنوی ئیلاخانه ­دا / مه دیو وه سه­ ر ته ­ل گشت باخانه ­دا

 

و در تاریخ نامه چنار هه­ ولی به صراحت تمام آنچه را از ذوق و شوق به دست آورده ناشی از طبیعت پاک و مردمان پاک نهاد پاوه دانسته و نوشیدن آب گورای سراب هولی را مایه و باعث بروز استعداد های خود اعلام می کند.

 

گوش دام وه ­شنه­ ی شه­ مال شاوه / هوش­دام وه نگای ره ندان پاوه

مه­ علوم بو لیتان یاران دلداران / سه ­ر چه­ شمه­ ی که ­وسه ­ر هه ­ولیه­ ن یاران

منیچ قه ­یس ئاسا به ­عزی لیش وه­ ردم / وینه­ ی ساداران دیویا ده ­ردم

 

پایان روزهای خوش

 

سوکمندانه تقلب روزگار و نشیب و فرازهای پیش آمده به هر روی ورای روزهای خوش را نا خوش و احوال شیرین را به مذاق عبدالقادر پاوه ای تلخ می کند (بولبول که­ رده­ ن ته ­رک باخان پاوه / چنور به ­ر نامه­ ن ئیمسال جه شاوه ) و آن گونه که شایسته است قدر نمی یابد و لاجرم لب به شکایت می گشاید:

 

من په­ ی کول نه رای ره سول نه ­شه ندم / نه دام په ­ی ئاده ­ م گه ­واهی گه ­ندم

کار نامه­ شروع ناما جه ده ­ستم / په­ ی قه­ تل هابیل که­ مه ­ر نه­ به­ ستم

مه ­ر من جه ئومه ­ت موسته ­فا سیوام / چون سکه­ ی خارج قه­ لبو وناره ­وام

 

نقد تند برنشناختن جایگاهها اما نگاه داشت حرمت زادگاه

 

گاهی گله و شکایت میرزا رنگی اعتراض گونه به خود می گیرد و از قدرناشناسی  و نشناختن جایگاه اشخاص در دیارش می گوید اگرچه هنوز هوای زادگاه را دارد و بر غربت برتریش می دهد

  

سه­ د که ­س جه­ ی مه­ سکه­ ن ئاسوده حاله­ ن / مه ­رفو­عول قه له­ م فارغول باله­ ن

منیچ سه­دو یه­ک مه­حسوب بکه­ران / په­ریم خاسته­ ره ن جه لوای شاران

   

وداع میرزا با پاوه

 

گله مؤثر نشده و شکایت راه به جایی نمی برد و میرزا باید با سی مله و هه ولی، کوله و کویمکال، که لیان که لیانان، چیای میر خه سره و، زاز و زاوه لی، مله گای مه سناو، پوینه و که ریسان، رژ و مله خول و ……. که زمانی ورد زبانش بودند خدا حافظی کند

 

په­ س چار هه­ ر ئیده ­ن دیسان فه­ رار که ­م / ته­ رک ماواو زید یارو دیار که­ م

 

حُزِن زیبا

   

در سالهای آخر متوسطه (سال های ۵۵ و ۵۶) برای رفتن به دبیرستان رازی کرمانشاه مجبور بودم از بازار سرپوشیده (تاریکه بازار) عبور کنم هر وقت درب چوبی قدیمی کاروانسرا را می دیدم تصویری حُزن آلود از زندگی میرزا برایم تداعی می شد در دوران دانشجویی وتاکنون نیز چنین است، البته که سوکمندی و افسوس در آن موج می زند و این خامه همیشه بر آن نامه می گِریَد اما به آن خو کرده ام و بعید می دانم که انتقال بقایای پیکر به پاوه بتواند تغییری در آن برای من و کثیری دیگر چون من ایجاد کند پس همان بهتر که میرزا را به حال خود بگذاریم و نماد خاطرات نسل ها را نیز دست کاری نکنیم. نام میرزا از پاوه و پاوه از میرزا جدانشدنی است و تُربَت نامداران در سینه است نه در خاک.

  

ب: تأمل و تفکر (در «گفت» تنیدن)

 

بر این باورم که شکوفایی امروز برآمده از رنج های دیروز است و هرآنچه در حال می گذرد ریشه در پار دارد. نسل نوین نباید با تلاش و تکاپوی نیاکان بیگانه باشد و تاریخ را فقط خروجی موتورهای جستجوگر ایترنتی بداند وبس اما و از سوی دیگربرخورد صرفاً موزه­ای وگاهی ویترینی باگذشته و بزرگانِ در گذشته نیز راهگشای امروز نیست. تلاش در مورد شرح سرگذشت بزرگان و ارائه آثارشان لازم و پسندیده است اما کافی نیست زمان حال از ما می طلبد تا شخصیت های ادبی، ملی و مذهبی خود و آثار آنها را با نگاهی دیگر و از منظری نو بنگریم. اشعار، نکات و کلمات وقتی از دهان و قلم شاعر یا صاحب اثر خارج شوند وجودی مستقل می یابند و در طول نسل ها در برابر افراد مختلف با افکار متفاوت قرار می گیرند و می توانند حیاتی تازه پیدا کنند و این ادعا را به سهولت نمی توان اثبات کرد که شعری که ۱۶۰ سال پیش از این سروده شده است فقط متعلق به آن دوره است و تنها یک معنا و تفسیر مشخصی را می پذیرد که همان مراد و مقصود نویسنده یا شاعر بوده است. برداشت های نوین و پسین از آثار پیشین همیشه مهم و ممکن است میرزا عبدالقادر پاوه ای هم از این قاعده برکنار نیست او خود در ابیاتی ضمن تأکید بر جستجوگری از دوستانی که در آینده و بعد از او می آیند می خواهد تا از اویاد کنند وآثارش را نه تنها دوباره خوانی، بلکه دوباره کاوی کنند

 

به­ نده سه­ یاحی رو­ی سه­ ر بساتم / دایم جویه ­نده ­ی عه­ جایباتم

جه ­هه ­ر ئه­ شیای مه­ په­ رسوو ئه­ حوال / جه ­ترشیو جه شور جه شیرینیو تال

مه ­بو حالی بو جه ­گشت ئه حوالان / تا که تاریخ بو جه­ لام په ­ی سالان

ئه­ حبابان یه ­کسه­ ر بوانان جه نو / دیسان شانامه ­ی وه ­سف شان تو

 

بعضی از مفاهیم قابل رصدو تبیین در اشعار میرزا

 

به علت طولانی شدن یادداشت فقط به ذکر عناوین بسنده می کنم و شرح را به مجالی دیگر (درحد بضاعت اندک خود) و البته به افراد و دلسوزان آگاه تر واگذار می کنم. * استفاده از دیالوگ در انتقال پیام  (آسمان وزمین، لیفه شر، بالای نمامان، چنار هه ولی، شه مال و کوله و ئاینه مه ل) * آشتی دادن مفاهیم به ظاهر در تقابل مانند دنیا و دین، ده­ین و دین، آسمان و زمین*اشاره به جایگاه پر اهمیت انسان در خلقت *تبیین زیبا و صحیح نقش وجایگاه پیامبر اکرم (ص)* تجلی توحید در راز ونیازها و…….

 

و کلام آخر …. ارائه یک پیشنهاد (تشکیل انجمن مردمی حمایت از تهیه و چاپ آثار)

 

بهترین توصیف برای بیان رابطه یک شاعربا شعرهایش و نویسنده با نوشته یا مقالاتش یا گردآورنده با مجموعه هایش، رابطه پدر و مادر با فرزند است تنها آرزوی والدین نشو نمای به موقع و مناسب فرزندان است. نشو و نمای آثار بستگی به انتشار به موقع آنها دارد و صاحب اثر دوست دارد نظاره گر چاپ و انتشار آثارش باشد بدیهی است مشکلات معیشتی و گریوه های اقتصادی سد راه بسیاری از کوشندگان عرصه فرهنگ و ادب است به نظر می رسد بتوان به یاری دوستداران (که خوشبختانه کم نیستند) به تشکیل انجمن و یا صندوقی مردمی در این مورد همت گماشت یقینا سعی در این مسیر اگرچه سخت، اما اثرات مهم و نیکویی را در بر خواهد داشت که کمترین آن دست به دست شده مشعل فرهنگ و ادب منطقه و دیارمان و ماندگاری آثار و همچنین تکریم بزرگان و دلسوزان است زیرا به بیان شیوای سعدی: خُرم تن­­­ِ او که چون روانش / از تن برود سخن روان است

 

بیشتر می توان گفت و نوشت اما به گفته­ ی میرزا:

ئه ­سب خه ­یالات هه ­رچه ­ند سه­ ر که­ شه ن  /  بز­ان نه­ ی عاله­ م موخته سه­ ر و­ه شه ­ن

 

 کرمانشاه – اسفند ماه ۹۲

 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.