نویسنده: هادی محمودی / محمّد در غار حِراء: واقعه بعثت که در ۴٠ سالگی او بود در یکی از این گوشه نشینیها در تنهایی او(هفده رمضان) اتفاق افتاد.
محمّد در غار حِراء:
واقعه بعثت که در ۴٠ سالگی او بود در یکی از این گوشه نشینیها در تنهایی او(هفده رمضان) اتفاق افتاد.
بخاری و مسلم و ابن هشام؛ این واقعه را بدین گونه از او نقل مینمایند؛ که شبهای معدودی را به عبادت میگذراند و در آن شب هنگام تنهایی در غار حرا؛ ناگهان مردی سپید پوش به او نزدیک شد و گفت:بخوان؛ گفتم:من خواندن ندانم؛ گوید:پس آن مرا گرفت و به سختی فشارم داد؛ بدان حد که طاقتم تمام شد و سپس رهایم کرد و گفت:بخوان؛ من گفتم:خواندن ندانم و دوباره مرا گرفت و برای بار دوم مرا به سختی فشار داد؛ بحدی که طاقتم تمام شد آنگاه رهایم کرد و گفت:بخوان؛ گفتم:خواندن ندانم،که برای سومین بار مرا گرفت و به سختی فشارم داد بحدی که طاقتم تمام شد و سپس مرا رها کرده و گفت:بخوان بنام پروردگارت که آفرید…(تا آخر آیات)
ناگهان آن مرد ناپدید شد و ترس و اضطراب سراسر وجود او را گرفته بود و درحالی بسیار ترسید بود سریع به بیرون رفت و به افق که نگاه میکرد و آن مرد را در افق دید و سرش را به هر سو که میچرخاند آن مرد را میدید که میگفت:ای محمّد من جبرئیل هستم و تو از جانب خدا ماموریت داری که پیامبر او باشی.
فکر کرد که خواب میبیند و آنقدر ترسید بود که بعدها گفت نزدیک بود از کوه خودم را پرت کنم؛ سپس با سرعت به خانه و در نزد خدیجه بازگشت در حالی که دلش میلرزید و به همان حال به نزد خدیجه آمد و گفت:مرا بپوشانید،مرا بپوشانید. پس او را پوشاندند تا اضطراب و ترس از او دور شد.
محمّد در این هنگام کاملاً گیج شده بود و فکر میکرد که دیوانه شده است و با کسی حرف نمیزد.
اندکی بعد خدیجه از او خواست که حرف بزند و محمّد آنچه را که فکر میکرد خواب بوده است برای وی تعریف کرد و به خدیجه گفت:من برخویشتن بیمناکم و میترسم که دیوانه شده باشم.
خدیجه سکوت کرد و پس از مدتی برخواست و به سرعت و باشتاب به نزد ورقه بن نوفل؛ که پسر عموی او بود رفت و آنچه را که از محمّد شنیده بود برای ورقه تعریف کرد.
پس از مدتی خدیجه بازگشت و به محمّد گفت:
"هرگزبه خدا که تو دیوانه نشدهای و دیوانه نیستی و سوگند به خدا که پیامبر خدا هستی و سوگند به خدا که او تو را خوار نخواهد کرد، زیرا تو صله رحم میکنی و مهمان نوازی و سختیها را تحمل میکنی و ناداران را دارا میکنی و بر پیش آمده حق کمک میکنی"
خدیجه به او گفت که از عموزادهاش چنین شنیده:
«این همان ندایی است که بر موسی نازل میشد وای کاش من امروز جوانی بودم؛ای کاش من در آن روز که قوم او؛ وی را بیرون میکنند زنده بوده و با او بودم.»
محمّد با تعجب گفت: مگر مرا بیرون میکنند؟
خدیجه پاسخ داد که ورقه گفت که هر کس گفتاری مانند تو برای مردم بیاورد مورد دشمنی قرارمی گیرد و اگر آن روز تو را من درک کنم پیوسته تو را یاری خواهم کرد.
و پس از این جریان و به مدت کمی ورقه بن نوفل از دنیا رفت و وحی نیز دیگر قطع شد…
قطع وحی سبب نگرانی محمّد شد و سبب ترس او گردید و قلبش لرزان بود و مطمئن نبود که آن چیزی که دیده خواب و روئیا بوده یا واقعیت؛ اما پس از مدتی دوباره وحی شروع شد و در ادامه آیاتی از سوی جبرئیل به او ابلاغ گردید که قلبش را مطمئن ساخت و به او دلداری دارد که به این شرح بود:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ﴿۱﴾
نون سوگند به قلم و آنچه مى نویسند (۱)
مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿۲﴾
[که] تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى (۲)
وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیرَ مَمْنُونٍ ﴿۳﴾
و بى گمان تو را پاداشى بى منت خواهد بود (۳)
وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿۴﴾
و راستى که تو را خویى والاست (۴)
در اینجا بود که تمامی اضطرابهای پیامبر به یکباره رفع گردید و قلبش آرام شد و مطمئن شد که به پیامبری مبعوث شده است؛ اما حرفهای ورقه بن نوفل در ذهنش مانده بود و نگران شدیدی از آینده داشت که چگونه این ماموریت را شروع کند تا در مسئولیتی که از جانب خدایش به او واگذار شده بود شکست نخورد.
۶-سه سال در آرامش
پیامبر به خوبی جامعه مکه را میشناخت و با افکار و روحیات مردم مکه به خوبی آشنا بود و به خوبی میدانست که اگر با یک برنامه ریزی دقیق شروع نکند در همان ابتدای کار و پس از مدت کوتاهی با همه محبوبیتی که در مکه داشت خیلی زود منفور خواهد شد و برنامه رسالتش در همان ابتدا به سادگی سرکوب گردیده و در ماموریت الهیش به راحتی شکست خواهد خورد.
بنا بر این با یک برنامه ریزی بسیاردقیق رسالتش را شروع کرد و تصمیم گرفت دعوتش را به هیچ وجه علنی نکند و در ابتدا از اقوام و نزدیکترین دوستانش شروع کند.
پس از مدتی نزول وحی دوباره شروع شد و آیات سوره ضحی به وی نازل گردید که در این آیات خداوند نعمتهای قبلی را به پیامبر بدین شرح یادآوری میکند:
أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى ﴿۶﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (۶)
وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (۷)
وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (۸)
پس ازآن پیامبر با قوت قلب و ارده محکمتری دعوتاش را ادامه داد و از محیط خانه و زندگی خود وی شروع شد و خدیجه و علی(پسر عمویش که کودکی بود و در آن دوران به خاطر قحطی به خانه پیامبر آمده بود) و آنگاه پسرخوانده او زید(غلامی که خدیجه به وی داده بود)؛ مسلمان شدند و این دعوت خصوصی و سری ادامه داشت و در این مدت که سه سال بود پیامبرمخفیانه با افراد تماس میگرفت که همین امر سبب شد تا در طول سه سال حدود چهل نفر این دین جدید را بپذیرند.
اما مهمترین شخصی که در این مدت به او ایمان آورد و مسلمان شد؛ همان دوست قدیمی پیامبر یعنی ابوبکر بن ابی قحافه بود.
ابن اسحاق در کتاب سیره خود؛ ابوبکر را که از دوستان قدیمی پیامبر بود چنین معرفی میکند که چون مرد تاجر و خوش خلقی بود و مردم با او الفت و انس داشتند؛ پنج نفر بدست او ایمان آوردند که عبارت بودند از زبیر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف که ابوبکر آنها را نزد پیامبر آورد و به او معرفی کرد.
ابن اسحاق در کتاب سیره خود حدود پنجاه نفر مرد و زن را نام میبرد که در این مدت مسلمان شدند و پس از زید بن حارثه و ابو بکر که در میان آنها نام ابوذر و زبیر و طلحه و عثمان وعبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید و همسرش فاطمه دختر خطاب و خباب بن ارت و عبدالله بن مسعود و جعفر بن ابیطالب و همسرش اسماء بنت عمیس و عمار بن یاسر به چشم میخورد.
میتوان گرویدگان به پیامبر را در این مدت به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول کسانی بودند که از قبائل معروف و سرشناس مکه بودند مانند قبیله بنیهاشم و بنی زهره و بنی مخزوم وبنی امیه و بنی تیم و دیگران که از این جمله میتوان به سعید بن زید از بنی عدی و سعد بن ابی وقاص از بنی زهره و عیاش بن ابی ربیعه را از بنی مخزوم را نام برد.
دسته دوم آنهائی بودند که از قبائل مزبور نبودند بلکه جزء مهاجرین و آوارگان از شهرهای دیگر و یا قبائل دور دست بادیه نشین بودند که از شهرها و یا مناطق خود به مکه آمده و تدریجا در مکه سکونت اختیارکرده و مانده بودند و یا به صورت برده به مکه آورده شده بودند و ازآنجا که در زندگیهای قبیلگی و عشایری مکه بخصوص در آن زمان و بافت مخصوصی که زندگی آنها داشت هر کس که میخواست در آن شهر سکونت کند ناچار بود خود را به یکی ازقبائل سرشناس مکه وابسته کرده و بصورت حلیف و هم پیمان ایشان درآید تا در مواقع نیاز از نفوذ آن قبیله برای احقاق حق خویش استفاده کند که از این دسته نیز میتوان نام عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه را ذکر کرد که جزء مهاجرینی بودندکه از یمن یا شهرهای دیگر به مکه آمده بودند و با بنی مخزوم هم پیمان شده بودند و یا عبد الله بن مسعود که اهل بادیه بود و درمکه حلیف بنی زهره بود و پدرش مسعود در زمان جاهلیت درپیمان بنی زهره در آمده بود و یا مانند بلال که بصورت برده در شهر مکه زندگی میکرد و خباب بن الارت که او نیز برده زنی بود بنام ام انمار که آن زن نیز از حلفاء وهم پیمانان بنی زهره بود.
در این مدت که حدود سه سال طول کشید با اینکه ایمان به پیامبر و انجام برنامه نماز در پنهانی و خفا صورت میگرفت اما با این حال برخوردهای مختصری میان تازه مسلمانان و مکیان اتفاق افتاد که از آن جمله روزی سعد بن ابی وقاص با جمعی از مسلمانان در گوشهای به نماز مشغول بودند که چند تن از مکیان سر رسیدند و به مسلمانان ناسزا گفته و به کار آنها خرده گرفته و عیب جویی کردند و مورد ملامت و سرزنش قرارشان دادند که گفتوگو میان طرفین بالا گرفت و کم کم کار به زد و خورد کشید و مطابق نقل برخی از مورّخان همین ماجرا سبب شد تا پیامبر که از درگیری دوری میکرد تصمیم گرفت که پیروان او مدتی در خانه شخصی به نام ارقم بن ابی ارقم بمانند.
من حیث مجموع این سه سال دوران آرامش بود و پیامبر تنها نزدیکان و دوستانش را به صورت بسیار آرام به دین اسلام دعوت میکرد و آزار خاصی را از مردم مکه ندید؛ اما این ابتدای کار و آرامش قبل از طوفان بود و به زودی ضدیت و دشمنی عجیبی با وی شروع شد که شروع این عداوتها تنها از طرف غریبهها نبود بلکه این عداوتها از طرف اقوام نزدیک نیز بود و کار به زودی بر وی بسیار تنگ گردید و به راستی با خواندن آن در میآبیم که هیچ کسی نمیتوانست آن شرایط عذاب آور که بعدها برای وی به وجود آوردند را تحمل کند…
تجمیع و نتیجه گیری:
دوران حیات محمّد قبل از بعثت از تاریکترین و مبهمترین گوشههای تاریخ زندگی این شخصیت است و گزارشات این دوره غیر موثقترین گزارشات در خصوص حیات این شخصیت میباشد اما آنچه که مورد اتفاق غالب محققین و برای آن تقریباً اجماع وجود دارد این است که او در سن ٢۵ سالگی شخصی بود که به سبب زندگی گذشته اش؛ به شدت نوع دوست و مهربان؛ صبور و متفکر و پخته و جهان دیده بود و در جامعه مکه در همان اوان جوانی بسیار مورد احترام واقع بود و به سبب شخصیت و تعقل در نزد مکیان بسیار مورد محبت و علاقه واقع شده بود تا جایی که مردم مکه او را امانت دار خود انتخاب کردند و به مرور زمان لقب «محمّد امین» را بر وی نهادند.
حیات او از ٢۵ تا ۴٠ سالگی که شامل یک دوره ١۵ ساله است؛ به جز چند واقعه که تقریباً جمیع مورخان و نویسندگان حیات محمّد بر آن اتفاق نظر دارند و اسناد موثقی در این خصوص موجود است چندان روشن نیست و خلاصه این وقایع تا ۴٠ سالگی و سه سال پس از آن به صورت خلاصه بدین شرح میباشد:
خَدیجه که زنی مسیحی بود و در این زمان ۴٠ سال داشت و بازرگان و بسیار ثروتمند بود که در مکه به «الطاهره» و «سیده قریش» معروف و به شاهزاده خانم قریش شهرت داشت و چون به دنبال شخصی امانت دار میگشت که در سفرهای تجاریاش اموالش را به وی بسپارد که این بود آشنایی خدیجه با محمّد و پس از اتمام یک سفر پرماجرا؛ به محمّد علاقهمند شد و این بود که از محمّد خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد و این واقعه در سن ٢۵ سالگی محمّد بود.
زمانی که محمّد ٣۵ سال داشت حادثه نصب «حجر الأسود» که نزدیک بود بر سر آن نزاع سختی درگیرد و قبایل نیز بر حکمیتی هیچ کسی توافق نکردند تا جایی که چند قبیله بزرگ متحد گردیده و قدح و ظرفش از خون پر کرده و داخل مسجدالحرام شدند و بوی جنگ و خونریزی از فضای مکه بخوبی به مشام میرسید و درنهایت بزرگان قبایل حکمیت را به محمّد واگذار کردند و محمّد به زیرکی غائله را حل کرد و از جنگ خونین بزرگی جلوگیری کرد که این حکمیت هوشمندانه او سبب حیرت بزرگان قبایل گردید و این جوان که تا کنون به "محمّد امین" معروف بود از این به بعد به "جوانمرد محبوب قریش" نیز معروف گردید و سبب محبوبت او به سبب عقل و تدبیرش در بین تمامی قبایل گردید.
در اینکه دین محمّد قبل از بعثت چه بوده میتوان گفت که این موضوع از موردبحثترین و مناقشه آمیزترین موارد در تاریخ زندگی محمّد است و از تاریکترین نقاط زندگی او است که تقریباً هیچ اجماعی در این خصوص بین نویسندگان تاریخ حیات او وجود ندارد اما آنچه که مورد اتفاق تمامی محققین این حوزه است این است که محمّد برخلاف تمامی اطرافیانش و مردم مکه تا سن ۴۰ سالگی به صراحت اعلام نکرده که پیرو چه دینی است.
انجام رسم تحنّث توسط محمّد در غار حرا از سن ۳۰ سالگی شروع شد و واقعه بعثت که در ۴۰ سالگی او بود در یکی از این گوشه نشینیها تنهایی او؛ در غرا حرا اتفاق افتاد و به صورت خلاصه بخاری و مسلم و ابن هشام؛ این واقعه را بدین گونه از او نقل مینمایند که مردی سپید پوش به او نزدیک شد و در حالی که ترس و اضطراب سراسر وجود او را گرفته بود و در بالای کوه به افق نگاه کرد و سرش را به هر سو که میچرخاند آن مرد را در افق میدید که میگفت:ایمحمّد من جبرئیل هستم و تو از جانب خدا مامور هستی که پیامبر او باشی.
محمّد در این هنگام کاملاً گیج شده بود و فکر میکرد که دیوانه شده است به سرعت به سمت خانه آمده و تا مدتی با کسی حرف نمیزد؛ خدیجه با مراجعه به ورقه بن نوفل؛ که دانشمندی کهنسال و نابینا بود؛ آنچه را که از محمّد شنیده بود برای ورقه تعریف کرد و با برگشت به خانه و با قصم کردن یاد کردن به خدا که تو دیوانه نیستی و پیامبر خدا هستی پیام ورقه را به او رساند؛ اما پس از این جریان و به مدت کمی ورقه بن نوفل از دنیا رفت و وحی نیز دیگر قطع شدکه این موضوع سبب ترس او گردید و قلبش لرزان بود و مطمئن نبود که آن چیزی که دیده خواب و روئیا بوده یا واقعیت؛ اما پس از مدتی دوباره وحی شروع شد و در اینجا بود که تمامی اضطرابهای پیامبر به یکباره رفع گردید و قلبش آرام شد و مطمئن شد که به پیامبری مبعوث شده است؛ اما حرفهای ورقه بن نوفل در ذهنش مانده بود و نگران شدیدی از آینده داشت.
او که به خوبی جامعه مکه را میشناخت و با افکار و روحیات مردم مکه به خوبی آشنا بود و به خوبی میدانست که اگر با یک برنامه ریزی دقیق شروع نکند در همان ابتدای کار و پس از مدت کوتاهی با همه محبوبیتی که در مکه داشت خیلی زود منفور خواهد شد و برنامه رسالتش در همان ابتدا به سادگی شکست خواهد خورد؛ بنا براین در ابتدا از اقوام و نزدیکترین دوستانش شروع کرد و این دعوت خصوصی و سری او سبب شد تا در طول سه سال حدود چهل نفر این دین جدید را بپذیرند و من حیث مجموع گرویدگان به پیامبر را در این مدت دو دسته بودند که دسته اول از قبائل معروف و سرشناس مکه و دسته دوم جزء مهاجرین و آوارگان از شهرهای دیگر و یا قبائل دور دست و بادیه نشین بودند.
من حیث مجموع این سه سال دوران آرامش بود و پیامبر تنها نزدیکان و دوستانش را به صورت بسیار آرام به دین اسلام دعوت میکرد و آزار خاصی را از مردم مکه ندید؛ اما این ابتدای کار و آرامش قبل از طوفان بود و به زودی ضدیت و دشمنی عجیبی با وی شروع شد که شروع این عداوتها تنها از طرف غریبهها نبود بلکه این عداوتها از طرف اقوام نزدیک او نیز بود و کار به زودی بر وی بسیار تنگ گردید و به راستی با خواندن آن در میآبیم که هیچ کسی نمیتوانسنت آن شرایط غیرقابل تحمل که بعدها برای وی به وجود آوردند را تحمل کند.
ادامە دارد….
منابع و ماخد مورد استفاده:
۱.ابن اثیر جزری، عزالدین أبوالحسن علی بن محمّد، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
۲.ابن الجوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمّد، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۳.ابن حبیب بن امیه الهاشمی البغدادی، ابوجعفرمحمّد، المحبّر، تحقیق: ایلیزه لیختن شیتر، بیروت، دارالآفاق الجدید.
۴.ابن حبیب بن امیه الهاشمی البغدادی، ابوجعفرمحمّد، المنمّق فی اخبار قریش، تحقیق: خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
۵.ابن سعد، محمّد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
۶.ابن سید الناس، ابوالفتح محمّد، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، تعلیق: ابراهیم محمّد رمضان، بیروت، دار القلم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۷.ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفهالأصحاب، تحقیق: علی محمّد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۸.ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر الدمشقی، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
۹.ابن منظور، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، تحقیق روحیه النحاس، دمشق، دارالفکر، ۱۴۰۴ق.
۱۰.السیلاوی، الشیخ غالب، الأنوار الساطعه من الغراء الطاهره، قم، محلاتی، ۱۴۲۴ق.
۱۱.امین، محسن، أعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
۱۲.بلاذری، أحمدبن یحیی بن جابر، جمل من انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ ق.
۱۳.بیهقی، ، ابو بکر احمد بن الحسین، دلائل النبوه، تحقیق عبد المعطى قلعجى، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
۱۴.جاسر، حمد، اماکن تاریخی اسلامی در مکه مکرّمه، ترجمه رسول جعفریان، در مقالات تاریخی، تدوین رسول جعفریان، دفتر۳، قم: نشر الهادی، ۱۳۷۶ش.
۱۵.حسام السلطنه، سلطان مراد، دلیل الانام فی سبیل زیاره بیت الله الحرام، تصحیح رسول جعفریان، مشعر، تهران، ۱۳۷۴ش.
۱۶.حیدرآبادی، فیروزعلی، «روزنامچه سفر حج و عتبات»، تصحیح رسول جعفریان، پیام بهارستان، تهران، ۱۳۹۰ش.
۱۷.رفعت پاشا، ابراهیم، ترجمه مرآهالحرمین، او، الرحلات الحجازیه و الحج و مشاعره الدینیه، مترجم انصاری،هادی، تهران، مشعر، ١٣٧٧ش.
۱۸.زرکلی، خیرالدین، الأعلام؛ قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ دوم، ۱۹۸۹م.
۱۹.شیخ مفید، الإفصاح، تحقیق: مؤسسه البعثه، بیروت: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ق.
۲۰.طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، موسسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، ۱۳۷۶ش.
۲۱.طبری، أبوجعفر محمّدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمّدأبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
۲۲.عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، بیروت، دار الهادی، ۱۴۱۵ق.
۲۳.فراهانی، محمّدحسین بن مهدی، سفرنامه میرزامحمّدحسین حسینی فراهانی، تهران، چاپ مسعود گلزاری، ۱۳۶۲ش.
۲۴.مجلسی، محمّدباقر بن محمّدتقی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۲۵.مقریزی، تقی الدین أحمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق: محمّد عبد الحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۲۶.یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ الیعقوبى، بیروت ، دار صادر.
۲۷.ابن اسحاق، "سیره ابن اسحاق"، چاپ محمّد حمیداللّه، قونیه، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۲۸.ابن حزم، "جوامع السیره النبویه"، بیروت، [۱۹۸۲].
۲۹.ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم فی اللغه، قاهره، ۱۳۷۷ـ۱۳۹۳/ ۱۹۵۸ـ۱۹۷۳.
۳۰.ابن هشام، "السیره النبویه"، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت.
۳۱.ازهری، محمّدبن احمد، "تهذیب اللغه"، ج۴، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره.
۳۲.بخاری جعفی، محمّد بن اسماعیل، "صحیح البخاری"، استانبول، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۳۳.بلاذری، احمد بن یحیی، "انساب الاشراف"، ج۱، چاپ محمّد حمیداللّه، مصر، ۱۹۵۹.
۳۴.جعفریان، رسول، "سیره رسول خدا(ص)؛ تاریخ سیاسی اسلام (۱) "، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۳ش.
۳۵.جوهری، اسماعیل بن حماد، "الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه"، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، بیتا، چاپ افست تهران، ۱۳۶۸ش.
۳۶.حلبی، علی بن ابراهیم، "السیره الحلبیه"، بیروت، [۱۳۲۰].
۳۷.ذهبی، محمّد بن احمد، "تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، السیره النبویه"، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۳۸.رامیار، محمود، "تاریخ قرآن"، تهران، ۱۳۶۲ش.
۳۹.زریاب خویی، عباس، "سیره رسول اللّه"، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۰.مقریزی، احمد بن علی، "امتاع الاسماع"، ج۱، چاپ محمودمحمّد شاکر، [قاهره]: لجنه التألیف و الترجمه و النشر.
ثبت دیدگاه