نویسنده : شیخ محمد متولی شعراوی/ ترجمه: رقیه نعمتی، عبدالله پاسالاری ///
ظلم نمودن به خود یعنی اینکه انسان برای نفسش لذتی (غیر شرعی) زودگذر مهیا کند، تا بدبختی همیشگی برای او به ارمغان آورد، و به آن وسیله انسان در وضعیت عجیبی قرار میگیرد. زیرا او برای خود لذتی محقق ننموده چون با این لذت (غیر شرعی) زودگذر بدبختی و بیچارگی دائمی را برای او فراهم نموده است.
و ظلم به نفس خود بدترین انواع ظلم به شمار میآید، آیا عاقلی یافت میشود که با ترک اوامر خدا و انجام نواهی او، نافرمانی او را کند؟
قطعاً عاقل چنین کاری نمیکند، زیرا او میداند که ظاهر امر فریبنده و لذتبخش است ولی باطن آن چیزی جز غرق در بدبختی و مصیبت نیست.
به عنوان مثال دستور به نماز اگر انسان نسبت به آن تنبلی نمود و خوابید در ظاهر برای نفسش لذت خواب را آفریده، ولی در مقابل دوری از خداوند را برای خود به ارمغان آورده است و مثل دستور به ننوشیدن شراب که اگر انسان خلاف دستور عمل نمود و آن را نوشید او گمان میکند که لذتی برای نفسش فراهم نموده ولی در قبال آن لذت زودگذر که با نافرمانی بوجود آمده به خودش ظلم نموده و میراثدار فلاکت بزرگی شده است.
و اینجاست که انسان با ظلم به خود در حقیقت به خود خیانت کرده و امانتدار نفس خویش نیست.
ظلم دارای دو رکن ظالم و مظلوم است، پس در نظر بگیر حال کسی که به خود ظلم نموده است، چه کسی ظالم و چه کسی مظلوم است؟
نفس به جمع شدن روح در ماده اطلاق میشود، و اجتماع روح در ماده همان است که به نفس صفت «اطمینان» یا «اماره بالسوء» و یا «لوامه» داده میشود، پس لحظهای که روح با ماده در میآمیزد، نفس بشری شکل میگیرد و روح قبل از آمدن به درون ماده ذاتاً نیکو میباشد و ماده نیز قبل از متصل شدن به روح گرامی و نیکوست. و ماده تحت تصرف صاحبش میباشد. این را میگویم تا کسی نگوید که این یکی زندگی مادی و آن معنوی است و زندگی مادی بد و زندگی معنوی نیکوست و این بدان خاطر است که ماده و روح به طور عام نیکو، گرامی، فرمانبردار، تسلیم و عبادتکننده و تسبیحگوینده است.
و فساد زمانی بوجود میآید که روح با ماده درآمیخت و اختیار حاصل شد و آنگاه به مکلف گفته میشود آیا تو به حکم خداوند راضی خواهی شد یا بین نفس لوامه و مطمئنه متردد میمانی؟ و یا اینکه غرق در گناه میشوی و نفست صفت اماره بالسوء میگیرد؟ این اختلافات زمان آمیختن روح با ماده بوجود میآید.
و زمانیکه روح با ماده در آمیخت پس در این زمان چه کسی به چه کسی ظلم میکند؟ اینجاست که مخالفت از روی هوی و هوس به مجموع نفس ظلم میکند، و خطاکار در ظاهر امر فکر میکند که لذتی برای نفسش فراهم نموده ولی در واقع وی ستمی به خودش روا داشته است. و بدان خاطر است که خداوند سبحان میفرماید: « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» نساء/۶۴ «و اگر آنان بدان هنگام که ( با نفاق و دروغگوئی و زیر پاگذاشتن فرمان خدا ) به خود ستم میکردند»… و اینجاست که بین اینکه انسان عمل قبیحی انجام دهد تا برای خودش لذتی حاصل کند و اینکه آن عمل را انجام دهد تا برای غیر خودش لذتی حاصل کند، تفاوت بسیار است. خداوند سبحان میفرماید: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» (آل عمران/۱۳۵)
« و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند، یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا میافتند (و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند) و آمرزش گناهانشان را خواستار میشوند – و بجز خدا کیست که گناهان را بیامرزد ؟»
اینجا پی میبریم که عمل قبیح چیزی و ظلم به خود چیز دیگریست. همان عمل فاحشه برای لحظهای به نفس سود میرساند ولی کسی که به خودش ظلم نموده است، پس او نه لذت آنی دنیا را برده و نه درصدد نجات نفس از عذاب آخرت برآمده است! و این درست مثل گواهی دادن ناحق است که صاحبش بخاطر سلب حق انسان دیگری تلاش نموده و شهادت داده است. حال شاهد چه چیزی عایدش گشته است؟ هیچ چیزی جز ظلم به خود! به این خاطر است که روایت شده: بدترین شما کسی است که دینش را به دنیایش بفروشد و بدتر از آن کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.
و این همان ظلم کمرشکنی در حق نفس است، زیرا آنها همان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و حال اینکه خودشان گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند.
ظلم همانند جور است؛ یعنی نوعی از حد گذشتن یا فشار یا اجبار و یا کاهش منزلت و ارزش است. در مقابل ظلم انصاف است، همانطوریکه در مقابل جور عدل است. بنابراین ظلم یعنی بیقدر و ارزش نمودن حق، و ما را چه میشود هنگامیکه انسان از منزلت نفس خود میکاهد و به خود ظلم میکند تا هم مظلوم و هم ظالم واقع شود؟ زیرا ظلم به خود از نفرتانگیزترین انواع ظلم است…
بدلیل اینکه نفسی که خداوند آن را گرامی داشته و خلقش نموده است، شایستهی آن است که انسان از آن پاسداری کند و خواستههای خداوند را در او محقق سازد و از اینکه به سوی اعمالی رود که خشم خدا را به دنبال داشته باشد بازدارد؛ خداوند سبحان در مورد ظلم به نفس (خود) میفرماید:
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ. أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ» (آلعمران/۱۳۵-۱۳۶)
«و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند، یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم کردند، به یاد خدا میافتند (و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند) و آمرزش گناهانشان را خواستار میشوند – و بجز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟ – و با علم و آگاهی بر (زشتی کار و نهی و وعید خدا از آن) چیزی که انجام دادهاند پافشاری نمیکنند (و به تکرار گناه دست نمییازند) آن چنان پرهیزگارانی پاداششان آمرزش خدایشان و باغهای (بهشتی) است که در زیر (درختان) آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند، و این چه پاداش نیکی است که بهرهی کسانی میگردد که اهل عملند (و برابر فرمان خدا کار میکنند).»
پس ما اینگونه تفاوت بین عمل فاحشهای (زشتی) که در گناهی خلاصه میشود که گاهی انسان به وسیلهی آن لذتی یا سودی یا آزاری برای جامعه فراهم میکند را میبینم. و پی میبریم که ظلم به خود نوع دیگری از اعمال بد و زشت است، زیرا ظلم به خود یعنی اینکه انسان دینش را به دنیای دیگری بفروشد.
چون کسی که دین خود را به دنیای دیگری میفروشد برای نفسش هیچ نوع سودی (نه زودگذر نه جاویدان) محقق ننموده است.
گروه اول: در مورد آنها این گفته صادق است که: «بدترین مردم کسی است که دینش را به دنیایش بفروشد» که اینها همان صاحبان عمل فاحشهای هستند که آیه به آن، اشاره نموده است.
و گروه دوم: در مورد آنها این گفته صادق است که: و بدتر از آنها کسانی هستند که دینشان را به دنیای دیگری بفروشند، برای اینان و آنها خداوند وسیلهی نجاتشان را در این قرار داده که خدا را یاد کنند از او آمرزش بخواهند و به آن اعمال فاحشه یا ظلم به خود ( و اصرار بر آن) برنگردند تا اینکه خداوند آنها را بیامرزد، و وارد بهشتشان کند.
این بدان خاطر است که خداوند به هیچکس ذرهای ظلم نمیکند: «وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (یونس/۴۴) «بلکه این مردم هستند که (با اختیار کفر و ترک ایمان) به خویشتن ستم مینمایند» چرا؟ برای اینکه مردم از منزلت سود پایدار میکاهند و خود را اسیر لذتهای زودگذر میکنند.
و اینجاست که پی میبریم انسان در یک زمان هم ظالم و هم مظلوم است. چون مردم به خودشان ظلم میکنند، زیرا نفس انسان دارای ویژگیهای منفعتطلبی زودگذر و شهوتها و غیر آنهاست. که این ویژگی برخی با برخی دیگر در حال جدال و جنگ هستند پس اگر عمل بدی انجام دادی و سپس خود را ملامت نمودی، کار نیکی انجام دادهای و دارای «نفس لوامه» هستی.
و اگر نفست به دنبال بدی و لذت زودگذر و بیهوده رفت پس تو دارای نفس «اماره بالسوء» هستی و آنگاه که نفست مطیع فرمان حق و در راه رضای او حرکت کرد پس در اینجا نفس تو مطمئنه است و «گوارایت باد».
نفس اماره بالسوء همان نفسی است که حقوق انسان را ضایع نموده و به او ظلم کرده است و او هم زمان به خودش ظلم نموده و به او لذت آنی بخشیده و فرماندهی کارهای او تا افتادن در ورطهی هلاکت دائمی خواهد بود.
——————————
منبع: ظلم و ظالمین/ مؤلف: شیخ محمد متولی شعراوی/ ترجمه: رقیه نعمتی، عبدالله پاسالاری
نوگرا
ثبت دیدگاه