نویسنده: دکتر محمود ویسی
با فرمودهای از پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، آغاز میکنیم. ایشان میفرمایند: «إنّما یأکُلُ الذئبُ مِنَ الْغنمِ القاصِیه» یعنی: «همیشه گرگ، گوسفندی را که از گله جدا شده است، میخورد.»
اسباب و عوامل بسیاری وجود دارند که گاهی اوقات انسان را به لبهی پرتگاه میکشانند و از این مسیر پرخیر و برکت منحرف میسازند. امام ابنالقیم(رح) در فرمایشی ظریف و دقیق در حدود ۷۰۰-۶۰۰سال پیش، درد امروز جامعهی ما را دست نشان کرده است. فرمایشی که کاربرد اساسی در این دوران و شرایط این برهه از زمان که عصر عرضهی تولیدات فکری در سطح بینالمللی و در قالب وسایل ارتباطی و مدرنترین آنها «اینترنت» است، دارد. هر روز این تولیدات در اشکال مختلف در سطح جهان، به سرعت پخش میشوند. ما هم که میخواهیم مبلّغ کتاب و سنّت باشیم اگر قرار باشد از این فرآوردهها و تولیدات فکری چه در کشورهای اسلامی و چه غیراسلامی آگاهی و اطلاعی نداشته باشیم، یقیناً نمیتوانیم نه در دعوت و نه در تربیت موفق عمل کنیم. تربیتی که اساس کار دعوت است و به تربیت شخصیت افراد از جهت فکری، ایمانی، اخلاقی و سایر ابعاد مربوط میشود. امام ابنالقیم میفرماید: «دَخَلَ الناسُ النّارَ من ثلاثه ابواب…» یعنی: مردم از سه در وارد جهنم میشوند…. گرچه ما در قرآن میخوانیم که جهنم دارای هفت باب است. «لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[1]اما فعلاً به این سه در که به تعبیر امام ابنالقیم مشتریان زیادی دارند توجه داشته باشید که چهار باب دیگر، بازارشان کساد است و مشتریان کمتری دارند.
آن جهنم، همانا جهنم قیامت است اما در این طرف جهنمی توسط کسانی که اسیر علم جدید و تکنولوژی روز شدهاند، ایجاد شده است. نمونهی این جهنم را در کشورهای مختلف میتوان دید. از عراق و افغانستان گرفته تا سایر کشورها که مردم حتی از کمترین حقوق شهروندی نیز محرومند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که این جهنم چگونه به وجود آمده است؟ سؤال خوبی است و جواب آن را میتوان در فرمایش امام ابنالقیم یافت: امام ابنالقیم فرمودند: مردم از سه طریق وارد جهنم میشوند:
که دیگران نتوانستهاند آن را انجام دهند و میتوان با دلی محکم و سرشار از یقین از هر فرصتی برای سبقت استفاده کرد:
۱)باب الشبهه: تبعیت از شبهات، مرضی است که ابتلا به آن مساوی است با فساد و تفکر. به تعبیر امام ابنالقیم: «در مقابل دین خدا ایجاد شک و تردید میکند.» اکنون دورانی است که سکولارهای دینستیز ندا سر میدهند که دوران دین خدا به سر آمده است و تاریخ مصرف آن تمام شده است. آنان این تفکر شوم را به شکل کالایی در کانالهای مختلف تبلیغ میکنند اما از همان ابتدا نمیگویند که دین هیچ است بلکه با بردن به حواشی به حذف آن مبادرت میکنند. اما ما در این میان چه نقشی داریم؟ ما اگر مبتلا به شبهه باشیم همچون ماشین ضعیفی هستیم که قصد سبقت از یک تریلی بزرگ را در جادهای باریک و کمعرض دارد. اگر تریلی بخواهد با یک فرمان چرخاندن ما را به ته دره میفرستد. در اینجا با کمترین امکانات و با کمترین آمادگی و از همه مهمتر با شبهاتی در دل قصد سبقت داشتهایم. اما اگر شبههای به دل راه ندهیم، دل نمیترسد، وقتی دل نترسید، دستها نمیلرزد و اگر دستها نلرزید با اتصال آن به خدا میتوان کاری را کرد.
۲) باب الشهوه: در شهوت دومین دری است که مردم از آن داخل آتش جهنم میشوند و در نتیجه آن تقدم و برتری دادن به هوی برتری دادن نسبت به هدی و هدایت و خشنودی خداست. شهوت، منش را به فساد و نابودی میکشاند همانطور که شبهه، بینش را فاسد میکند.
۳) باب غضب: خشم و تندخویی انسان را به دشمن خلق خدا مبدل میسازد. این در حالی است که قرآن پیامبر(ص) را «رحمه لّلعالمین» معرفی میکند و میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[2]
پس چطور امکان دارد که پیامبر تو، پیامبر رحمت برای جهانیان باشد و تو خودت را – بخاطر خشم و تندخویی- دشمن جهانیان بدانی؟! و با کارهایت مردم را از دین دور کنی؟ و با ارائهی چهرههای غیراستاندارد از دین و دینداری، چهرهی دین را آنچنان خراب و زشت بنمایی که کسی، حاضر به تماشای آن نباشد؟ ما باید به تجسمی تمامعیار از آنچه که میخواهیم تبلیغ کنیم درآییم. لذا باید روی خودمان کار کنیم و مواظب باشیم به آفات و امراضی که هم سبب سقوط خودمان و هم سبب سقوط دیگران میشوند، مبتلا نگردیم. اما چرا سبب سقوط دیگران؟ زیرا گاهی اوقات فردی علاقهی زیادی به ما دارد و ما را الگوی خود قرار داده است، اما ما مبتلا به دردی هستیم که همین که از مسیر منحرف گشتیم او هم به دنبال ما منحرف میشود. اینجاست که گناه انحراف او نیز به گردن ما میافتد(معاذالله):
«لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ»[3] پس ما مواظب باشیم. ما میخواهیم امانت خدا را به دست مردم بسپاریم. میخواهیم به مردم نشان دهیم که چگونه دینداری کنند. دینداری که هم در دنیا آنها را به حیات طیب برساند و هم در آخرت به اجری که «أَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»[4] است. پس کار آسانی نیست اما همراه با همین سختی کار، سگینی و ثقل اجر و پاداش آن نیز مطرح است.
با این مقدمه از فرمایش امام ابنالقیم(رح) میخواهیم به دستنشان کردن اسباب و عواملی بپردازیم که سبب سقوط جوانان از دعوت اسلامی شده است و میشود. داشتن معرفت و شناخت کافی و کامل از این اسباب و امراض سبب مبتلا شدن به آنها میگردد. اما اگر این آفت را خوب بشناسیم و با چشم باز به کار دعوت بپردازیم نتیجهی مطلوبتری خواهیم گرفت. در جنگ احد که مسلمانان شکست خوردند گفتند: چرا شکست خوردیم. خداوند به پیامبر(ص) وحی فرمود: «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ»[5] اشکال از خودتان است.
اولین سبب از اسباب سقوط هر فردی در هر مقطع سنّی خصوصاً در ایام جوانی که انحراف و سقوط بیشتر دامنگیر انسان میشود:
۱) نداشتن نیت خالص برای خدا
وجود اخلاص در عمل همانند مایهای است که شیر را میبندد و به ماست تبدیل میکند و اگر شیر با مایه مخلوط نشود و انتظار داشت که بدون مایه شیر، ماست شود، نه تنها انتظار بیجایی است بلکه بعد از مدّت کوتاهی شیر فاسد و غیر قابل استفاده میگردد و باید آن را دور ریخت. اعمال ما نیز اگر با مایهی «اخلاص» مخلوط شود، مبارک خواهند بود و مورد قبول همه، به ویژه خداوند هستند. و اگر مایهی اخلاص در اعمال و کردار ما وجود نداشته باشد، سرانجامی جز سرانجام شیر بدون مایه نخواهد داشت؛ که همانا فساد و تباهی است.
۲) تهدید و ارعاب دشمنان خدا [به مسایلی چون] قطع حقوق و اخراج از کار
دشمنان این دین با سلاحهای تخویف و تهدید برای کسی که قصد بندگی خدا را دارد وارد میدان میشوند و او را از اخراج از کار و قطع حقوق میترسانند.
از دست دادن کار آن عبد را آنچنان ترسانده است که میگوید: تا حالا که دین داشتم و یک کم ریش، اکنون نه تنها ریش بلکه سبیلهایم را نیز میتراشم، اینجا منطقی به نام منطق ایمان وجود ندارد که جوابگوی تهدیدات باشد. ناپلئون بناپارت یکی از موز موفقیت در جنگهایش را این گونه معرفی میکند: من فرهنگی را روی سربازانم سازماندهی کردم و آن این بود که «در دنیا باید فقط از یک چیز ترسید و آن ترس است» واقعاً اگر تصمیم قطعی گرفتهای که در این مسیر حرکت کنی دیگر چه باک داری و از چه میترسی؟
۳) داشتن دیدگاه منفی نسبت به واقعیت جامعه که باعث ایجاد یأس و نومیدی داعی و دوری از دعوت دینی میشود
منفیبافی و نگاه اندیشهی منفی و مأیوسانه نسبت به وضعیت و موقعیت موجود و همنشینی و معاشرت با کسانی که کارشان آیهی یأس خواندن است نیز خود میتواند از اسباب سقوط باشد.
موفق نمیشویم و فایدهای دارد و کلاس به درد نمیخورد و… این حرفها فقط کار انسانهای ناتوان و عاجز است. انسان توانا و مثبتاندیش آیهی یأس نمیخواند. انسان توانا نیمهی پر لیوان را میبیند. اما انسان منفیباف همیشه نیمهی خالی لیوان را میبیند. مثلاً انسان مثبتاندیش میگوید: «الحمد لله یک کلاس قرآن داریم» اما انسان منفیباف میگوید: «کلاس قرآن ما اصلاً به درد نمیخورد. ۵-۶ نفرند» این گونه حرفها بر روان آدمی تأثیر میگذارند و سمّی هستند که اثرشان بعدها مصیبتبار خواهد بود.قرائت سلبی یعنی یأس و ناامیدی و انحراف از مسیر الهی.
ادامه دارد…
پاورقیها:
—————–
[۱] – الحجر/۴۴
[۲] – الانبیاء/۱۰۷
[۳] – النحل/۲۵
[۴] – النحل/۹۶
[۵] – آل عمران/۱۶۵
ثبت دیدگاه