نویسنده: دکتر محمود ویسی
۴) «نداشتن باور و اطمینان قلبی به راه و روش دعوت»
اگر انسان به راهی که در پیش گرفته است، باور نداشته باشد و از انتخاب خود پشیمان باشد و در حین حال از این که آن را بر زبان آورد خجالت بکشد و مدام آن را به بعداً موکول کند، کم کم سقوط خواهد کرد.
این کار درستی نیست اگر مشکلی وجود دارد باید صریح و شفاف آن را در میان جمع مطرح کرد و باید از آنها خواست راهی را برای حل مشکل پیدا کنند.
افراطکاران و تفریطکاران هر دو سقوط میکنند. آن کس که حد اعتدال و وسطیت را مبنای کار خود قرار میدهد موفّق است. به تعبیر قرآن: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً » ً[۱]
آمریکا در بسیاری از تحلیلهای مهم و استراتژیک و در حین حال متخصّصانهی خود به صراحت اعلام کرده است که تنها باید از حرکتهای اسلامیی وحشت داشته باشیم که میانهروی و اعتدال در میان آنها اصل شناخته میشود.
آمریکا از میان حرکتهای جهادی اسلامی فلسطین بودجهی چندمیلیون دلاری را فقط برای نابودی «جنبش حماس» قرار داده است؛ چون معتقد است نابودی حماس به معنای نابودی سایر حرکتها و جنبشهاست. اما چرا حماس؟ چون شیخ احمد یاسین(رح) رهبر حماس این فرهنگ و بینش را در آنها به وجود آورده است که منطق شما برادران حماس در برابر سایر گروههای فلسطینی که اسرائیل آنها را به جان شما میاندازد و خود از دور لم میدهد و نگاه میکند باید منطق هابیل باشد در مقابل قابیل و بگویید: «لَئِنْ بَسَطتَ إِلَی یدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیکَ لأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ »[2] اگر آنها به شما شلیک کردند شما به آنها شلیک نکنید بگذارید به دست برادرتان کشته شوید.
بینش دینی این چنین است. پس کسی که به این طریقت قناعت و اطمینان ندارد جلو بیاید و اعلام کند. و دلایلش را بگوید. شاید دلایلش آنچنان محکم باشد که ما در مقابل آنها تسلیم شویم و ما هم آنها را بپذیریم. چه اشکالی دارد اگر خیر است ما هم که طالب خیر هستیم و اگر شرّ است کمکش میکنیم تا منحرف نشود. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنْ اتَّبَعَنِی»[3]
۵) «شیفتگی دعوتگر نسبت به دنیا و بیزاری از مرگ»
این مطلب واضح و آشکار است. این که داعی خود را اسیر دنیا کند و از مرگ تنفّر داشته باشد. هرگاه که انسان بیشتر شیفتهی دنیا میشود خود به خود ترس از مرگ نیز در او ایجاد میشود. نه دوست دارد کسی بمیرد و نه کسی برایش از مرگ سخن گوید. اما کسی که دنیا در دستش است نه در قلبش میگوید:
چون مـــرگ رسد چرا هراسم کان راه که به توست میشناسم
از خــــوردگـهی به خوابـگاهی و زخـوابــــگـاهـی به پیشـگـاهـی
این تفسیر مرگ است تنها انتقال است از اینجا به آنجا و بس. هر کاری بکنی و هر جایی در این دنیا خود را مخفی کنی، بالاخره خواهی مرد و مرگ سراغت خواهد آمد. و همچنان که عبدالله بن رواحه (یکی از اصحاب) هنگام رفتن به جنگ با خود زمزمه میکرد و میگفت: «یا نفسُ إن لّم تُقتُلی، تموتی» یعنی «ای نفس اگر کشته هم نشوی، آخرش که میمیری»
خالد بن ولید(رض) را بنگرید آنگاه در بستر مرگ داشت میگریست از او پرسیدند چرا گریه میکنی؟ او گفت: میترسم مثل شتر در بستر بمیرم. این همه در غزوهها و جنگها شرکت کردهام، بدنم با شمشیرها و نیزهها سوراخ سوراخ و تکّهتکّه شد امّا -سبحان الله- توفیق شهادت در آن میادین نصیبم نشد و اینطور به نظر میرسد که در بستر میمیرم.
به قول سید: «النّفس الی موت و المال إلی فوت» یعنی: «عاقبت، نفس به سوی مرگ و مالت به سوی نابودی خواهد رفت.» پس آیا بهتر نیست در این میان در بازار الهی «َجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ»[4] سرمایهگذاری کنی؟
۶)«رویآوردن به کارهای تجاری و دنیوی بدون پایبندی به اسباب و وسایل مشروع»
ما از دنیا نصیبی داریم و نباید آن را فراموش کنیم. در قرآن، خداوند میفرماید: «وَلا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنْ الدُّنْیا»[5] یعنی: «نصیبت از دنیا را فراموش مکن» ما دنیا را میخواهیم چون خداوند فرموده است و اگر دنیا را کنار بگذاریم و سهم خویشتن را نستانیم در دینداری خود موفّق نخواهیم بود؛ امّا به اندازهی مشروع و با وسایل مشروع. اگر دنیا را طلاق بدهیم و کنار بگذاریم، یکی دیگر آن را به نکاح خود درمیآورد و در چنگ میگیرد، پس آن را کنار نگذاریم و نصیبمان را از دنیا برگیریم. زیرا اگر نگیریم عصیان کردهایم و مرتکب گناه شدهایم. اما باید مواظب بود و شش دانگ هوش و حواس و وجودمان را در اختیار دنیا نگذاریم که خیلی خطرناک خواهد بود. دو دانگ برای دنیا کافی است. چهار دانگ دیگر را برای آخرت باید ذخیره کرد.
۷)«بیماریها روحی و روانی مانند خودبینی، غرور و حسادت و …»
کتابی از دکتر حسن شرقاوی به چاپ رسیده است به نام «گامی فراسوی روانشناسی اسلامی» که در مورد بیماری روحی مفصل صحبت کرده است. توصیه میکنم حتماً آن را مطالعه فرمائید.
۸)«موانع و توهّمات روحی که زیاد هستند؛ از جمله خودکمبینی داعی یا ترس خیالی یا خجالت و شرم غیرطبیعی.»
مواظب باشیم که خود را با این موارد فریب دهیم.
۹)«دارا نبودن تربیت و پرورش عالی، که سبب میشود به محض اینکه داعی از محافل دعوت دور شد، دعوتگر ضعیف را به اول راه بر میگرداند»
لذا تشکیل و انعقاد مجالس ایمانی از ضروریات دعوت است ولو افراد، اندک باشند. بنشینید و فقط ده دقیقه یک خاطرهی ایمانی را تعریف کنید و یا بخشی از حیات و زندگانی تابعان یا صالحان را ورق بزنید. مطمئناً شارژ و محکم میشوید. نبود چنین جلساتی سبب سست شدن ایمان و گوشهگیر شدن افراد میشود. فتور یکی از آفاتی است که دامنگیر انسان میشود. استادمحمد سید نوح(رح) در کتاب «آفات علی الطریق» از آن بحث میکند و امام ابنالقیم در این باره میفرماید: فتور امری است طبیعی اما ماندن در فتور طبیعی نیست. اگر چُرت زدی، زود بیدار میشوی اما اگر راحت پاهایت را دراز کردی و بیخیال سرت را روی بالش نرم گذاشتی که بخوابی آن وقت است که دیر بیدار میشوی. سعی کن اگر هم میخوابی، خوابت سبک باشد و رو به قبله بخواب و دستت را زیر سرت بگذار تا خواب عمیقی نداشته باشی چون اگر خوابت عمیق شد به آن عادت میکنی و اگر به آن عادت کردی درد دین را فراموش میکنی. همچنین اگر مدام خوراک مفصّل و رنگارنگی میل کردی، دیگر جایی برای دین در درونت باقی نخواهد گذاشت و به قساوت قلب مبتلا میگردی. این یک واقعیت است.
۱۰)«خطور کردن این فکر به ذهن داعی که برای مدتی معین به کسب دانش بپردازد و سپس به دعوت الی الله روی آورد. صاحبان این نوع تفکر برای ما روشن نکردهاند که چه زمانی به دنبال علم و دانش میروند؟ اینان، طبیعت این دین را به خوبی نشاختهاند. پیامبر(ص) میفرماید: «اگر توان تبلیغ فقط یک آیه را هم داشته باشید، باید آن را تبلیغ کنید.»
نفوذ تفکر کسب تحصیلات عالیه و رفتن به دانشگاه مانع از عملکرد مطلوب داعی میشود. میگوید بعداً با معلومات کامل به صف داعیان إلی الله خواهم پیوست. اما آن بعد که فرا رسید، در گوشهای مینشیند و میگوید: خدا هر چه روزی داد، بخورد و دیگر هیچ، و نیز میگوید: «لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا»[6] این شعار انسانهای ناتوان و عاجز است. میگویند وسع و توان ما فقط گرفتن لیسانس، فوق لیسانس و دکترا بود. اما اینها جزء بسیار کوچکی از وسع شماست.
ما اصلاً مخالف تحصیلات عالیه نیستیم. اما اگر این تحصیلات بتی شوند که جای خدا را برایت بگیرند و به آن فخر بورزی، بسیار خطرناک است.
پیامبر(ص) میفرماید: «لئن یهدی الله بکَ رجلاً واحداً خیر لک من الدنیا و مافیها»
ما مخالف تحصیلات عالیه نیستیم اما اگر قرار باشد یکی را فدای دیگری کنیم خوب معلوم است.
با دو قبله در ده توحید نتوان رفت راست
یا رضــــای دوست باید یا آوای خویشتن
ابراهیم خلیل(ع) هم باشید نمیتوانید؛ «آنجا که عقابی پر میریزد/ از پشهی لاغری چه خیزد؟» وقتی خداوند بعد از مدتها اسماعیل (ع) را به او بخشید محبت ابراهیم به سوی اسماعیل نیز جلب شد. هر روز به محبتش نسبت به اسماعیل افزایش مییافت. تا این که خدای رحمان این لطف را در حق ابراهیم کرد که اگر نمیکرد ابراهیم حال و روز دیگری داشت. سه بار در خواب قربانی کردن اسماعیل را از او خواست. ابراهیم به خیال این که اسماعیل نخواهید پذیرفت موضوع را با او در میان گذاشت. «یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ »[7] چکار کنم اما خدای متعال از دل هر دوی آنها آگاه است. در جواب اسماعیل میگوید: «یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ»
مترس از جانفشانی چون طریق عشق میپویی
چو اسـمـاعـیـل بـایـد سـر نـهـادن روز قــربــانــی
«فَلَمَّا أَسْلَمَا»[8] وقتی با تمام وجود خود را تسلیم خداوند کردند «وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ»[9] اینجا امتحان تمام میشود و به ابراهیم میفرماید: فقط میخواستیم محبّت اسماعیل را از دلت بیرون کنیم چون دل تو فقط جای محبّت من است و بس. اجازه نمیدهم هیچ کس شریک محبّت من بشود ولو اگر اسماعیل هم باشد.
اسماعیل فقط به خاطر این که بندهی خداست باید دوست داشته باشی نه به خاطر ذات اسماعیل.
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالحٌ خــواندش رسول
پاورقیها:
—————–
[۱] البقره/۱۴۳
[۲] المائده/۲۸
[۳] یوسف/۱۰۸
[۴] التوبه/۲۰
[۵]القصص/۷۷
[۶] البقره/۲۸۶
[۷] الصافات/۱۰۲
[۸] الصافات/۱۰۲
[۹] الصافات/۱۰۳
هوالعلیم*سلام قولا من رب الرحیم.استاد ارجمندم همیشه سخنان ارزشمندتان مایه ی دلگرمی و قوت قلب مان است.خدای متعال زندگیتان را پربرکت گرداند.امید به دعای خیرتان داریم.رضی الله عنکم