گزیده ای از کتاب حج دکتر علی شریعتی (با تلخیص)
نیت : حج معانی کن ، نه حج مناسک، اینجا همه چیز به نیت وابسته است که حج همه نیت است ، در حج اگر نیت نباشد هیچ است ، هیچی ، مجموعه حرکاتی که هیچ سودی ندارند ، چه ، این مناسک همه اشاره است ، نشانه است ، رمز است . کسی که نفهمد در این مناسک چه می کند از مکه فقط سوغات آورده . چمدانش پر است و وجودش خالی .
در حج توحید را عمل می کنی با طواف ، آوارگی و تلاش هاجر را بیان می کنی با سعی . از کعبه تا عرفات هبوط آدم را و از عرفات تا منا تاریخ را ، فلسفه خلقت انسان را و سیر اندیشه از علم تا عشق را و معراج روح از خاک تا خدا را و در منا آخرین مرحله کمال را ، و ایده آل را ، آزادی مطلق را ، بندگی مطلق را ، ابراهیم را ، و اکنون در منی ای ، ابراهیمی و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست ؟ چیست ؟ مقامت ؟ آبرویت ؟ موقعیتت ، شغلت ؟ پولت ؟ خانه ات ؟ باغت ؟ اتومبیلت ؟
در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت ، در زندگیت تنها یک چیز است که برای به دست آوردنش از بلندی فرود میای ، برای از دست ندادنش همه دست آوردهای ابراهیم وارت را از دست میدهی . او اسماعیل توست ، ممکن است یک شخص باشد یا یک شیء یا یک حالت ، یا یک وضیعت ، و حتی ، یک نقطه ضعف اما اسماعیل ابراهیم پسرش بود !
سالخورده مردی در پایان عمر پس از یک قرن زندگی پر کشاش و پر از حرکت ، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه زندگی .
و اکنون در زیر بار سنگین رسالت و تحمل یک قرن شکنجه مسئولیت و روشنگری و آزادی در عصر ظلمت با قوم خو کرده با ظلم پیر شده و تنها ، و در اوج قله بلند نبوت ، باز یک بشر مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییش ، یک بنده خدا دوست دارد پسری داشته باشد .
اما زنش نازاست و خودش ، پیری از صد گذشته ، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست حسرت و یاس جانش را میخورد ، خدا ، بر پیری و نا امیدی و رنج این رسول و بنده وفادارش که عمر را همه در راه او به پایان آورده است رحمت می آورد و از کنیز سارا – زنی سیاه پوست که حتی از بی فخری ، حسد هوو را نیز بر نمی انگیزد – به او یک فرزند میبخشد آن هم یک پسر ! اسماعیل . اسماعسل برای ابراهیم ، تنها یک پسر برای پدر نبود پایان یک عمر انتظار بود ؛ پاداش یک قرن رنج ؛ ثمره یک زندگی پر ماجرا ؛ تنها پسر جوان یک پدر پیر ؛ و نویدی عزیز ، پس از نومیدی ای تلخ ؛ برای ابراهیم ، اسناعیل بود ، اسماعیل تو شاید خودت باشی ، شاید خانواده ات باشد ، یا شغلت ، ثروتت ، حیثیتت … چه میدانم ؟ برای ابراهیم پسرش بود ، آن هم چنان پسری چنان پدری ! …
در عمر دراز ابراهیم که در همه سختی و خطر گذشته ، این روز ها ، روزهای پایان زندگی ، با لذت داشتن اسماعیل میگذرد پسری که پدر ، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است ؛ و هنگامی آمده است که پدر ، انتظارش را نداشته ! اسماعیل اکنون نهالی برومند شده است ، جوانی جان ابراهیم ، تنها ثمره زندگی ابراهیم ، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم ! …
(( ابراهیم ! به دو دست خویش کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکش !)) … ابلیس در دلش مهر فرزند را بر می افروزد و در عقلش دلیل منطقی میدمد . این بار اول ، جمره ی اولی ، رمی کن . از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیلش را نگه میدارد ، روز دوم است سنگینی مسئولیت بر جاذبه میل بیشتر از روز پیش میچربد … (( ابراهیم ! اسماعیلت را ذبح کن! ))
اینبار ، پیام صریحتر ، قاطع تر ! این بار دوم ؛ جمره وسطی رمی کن ! از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیل را نگه میدارد (( ابراهیم ! اسماعیل ات را ذبح کن ! )) صریحتر و قاطعتر … اما نه ، بس است ، دیگر بس است ابراهیم ! ابراهیم تصمیم گرقت ؛ انتخاب کرد ؛ پیداست که انتخاب ابراهیم کدام است ! کدام ؟ آزادی مطلق بندگی خداوند ! ذبح اسماعیل ! ابراهیم تصمیم گرفت داستان را با پسرش در میان بگذارد .
اکنون در منی در خلوتگاه سنگی آن گوشه ، گفتگوی پدری و پسری!… آسمان جهان ، تاب دیدن این منظره را ندارد . تاریخ ، قادر نیست بشنود . هرگز بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن ، پدری و پسری ، در خیال نیز نگذشته است . گفتگویی اینچنین صمیمانه و هولناک !!! پدر دل بر خدا می سپارد و دندان غفلت بر جگر می نهد و می گوید : اسماعیل ! من در خواب دیدم تو را ذبح میکنم … ! …
اسماعیل دریافت ، بر چهره ی رقت بار پدر دلش بسوخت ، تسلیتش داد : پدر جان ! در انجام فرمان حق تردید مکن ! تسلیم باش ، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که – ان شاالله – از صابران خواهم بود . ابراهیم اکنون ، قدرتی شگفت انگیز یافته بود ، با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود ، با تصمیمی قاطع ، به قامت برخاست ، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد و اسماعیل – جوانمرد توحید – که جز آزادی مطلق نبوده و با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمیجنبید در تسلیم حق ، چنان نرم و رام شده بود که گویی ، یک قربانی آرام و صبور است .
پدر کارد را برگرفت ، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر بر سنگ میکشید تا تیزش کند !
آنگاه ، به نیروی خدا برخاست قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش ایستاده بود – به قربانگاه برد ، بر روی خاک خواباند ، در زیر دست و پای چالاکش گرفت ، گونه اش بر سنگ نهاد
بر سرش چنگ زد.دسته ای از مویش را به مشت گرفت،اندکی به قفا خم کرد ،شاهرگش بیرون زد،خود را به خدا سپرد،کارد را بر حلقوم قربانی اش نهاد،فشرد؛اما…….
آخ!!!!!
این کارد نمی برد!آزار می دهد؛این چه شکنجه ی بیر حمی است!!کارد را با خشم بر سنگ می کوبد،هم چون شیر مجروحی می غرد . به درد و خشم ،بر خود می پیچد.
می ترسد،از پدر بودن خویش بیمناک می شود،برق آسا بر می جهدو کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش،که همچنان آرام و خاموش نمی جنبد ،دوباره هجوم می آورد ؛که ناگهان گوسفندی؛و پیامی:ای ابراهیم!!خداوند از ذبح اسماعیل در گذشته است،این گوسفند را فرستاده تا به جای او ذبح کنی تو فرمان را انجام دادی!الله أکبر یعنی که قربانی انسان برای خدا!که در گذشته یک سنت دینی و رایج بود و یک عبادت،ممنوع!در ملت ابراهیم،قربانی گوسفند،به جای قربانی انسان ،و از این معنی دار تر :یعنی که خدای ابراهیم همچون خدایان دیگر تشنه نیست ،تشنه ی خون. این بندگان خدایند که گرسنه اند،گرسنه ی گوشت !و از این معنی دار تر :خدا از آغاز نمی خواست که اسماعیل ذبح شود می خواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود؛چه دلیر!
و می خواست که اسماعیل ذبیح خدا شود؛و شد،چه صبور!
دیگر قتل اسماعیل بیهوده است!در اینجا سخن از نیاز خدا نیست همه جا سخن از نیاز انسان است و این چنین است حکمت خداوند حکیم و مهربان،دوستدار انسان؛که ابراهیم را ،تا قله بلند قربانی کردن اسماعیلش بالا می برد؛بی آنکه اسماعیل را قربانی کند؛و اسماعیل را به مقام بلند ذبیح عظیم خداوند ارتقا می دهد بی آن که به وی گزندی برسد!
که داستان این دین،داستان شکنجه و خود آزاری و عطش خدایان نیست،داستان کمال انسان است آزادی از بند غریزه است،رهایی از حصار تنگ خود خواهی است و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آسای اراده بشری است و نجات از هر بندی و هر پیوندی که تو را به نام یک انسان مسئول در برابر حقیقت ،اسیر می کند و عاحز؛و بالاخره،نیل به قله رفیع شهادت؛اسماعیل وار و با بالاتر از شهادت_آنچه در قاموس بشر هنوز نامی ندارد_ابراهیم وار ؛و پایان این داستان!ذبح گوسفندی؛و آنچه در این عظیم ترین تراژدی انسانی ،خدا برای خود می طلبید؟کشتن گوسفندی برای چند گرسنه ای!!
و اکنون تویی که به منا رسیده ای ،ابراهیم وار،باید قربانیت را آورده باشی،باید از همان آغاز اسماعیلت را برای ذبح آماده کرده باشی!اسماعیل تو کیست؟چیست؟!نیازی نیست که کسی بداند،باید خود بدانی و خدا؛اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد .تنها پسرت نباشد،زنت،شوهرت،شغلت،شهرتت،شهوتت،قدرتت،موقعیتت،مقامت……
من نمی دانم؛هر چه در چشم تو جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد،هر چه تو را در انجام مسئولیت،در کار برای حقیقت سد شده است ،بند آزادیت شده ،پیوند لذتی شده است که تو را به ماندن با خویش می خواندهمچون غل جامعه به زمین استوارت بسته است نمی گذارد بروی،
همان که با ابلیس ،هم داستان می شود تا نگهش داری ،همان که گوشت را در برابر پیام حق کر می کند و فهمت را تار و دلت را چرکین؛همان که برایت عصیان در برابر فرمان ایمان و فرار از زیر بار مسئولیت سنگین و دشوار را توجیه می کند؛هر چه و هر که تو را نگه می دارد،تا نگهش داری …..!
اینها،نشانه های اسماعیل است،تو خود ،او را در زندگیت بجوی و بردار و اکنون،که آهنگ خدا کرده ای در منی ذبح کن !
گوسفند را از هم آغاز ،تو خود انتخاب مکن،بگذار خدا انتخاب نماید و آن را ،به جای ذبح اسماعیلت به تو ارزانی کند: اینچنین است که ذبح گوسفند به جای اسماعیل قربانی است،ذبح گوسفند به عنوان گوسفند،قصابی!!!!!!!!!
هوالمستعان*سلام الله علیکم*ممنون کاک یحیی،به امیدآن روزی که ما در چنین ایامی در صحرای عرفات باشیم.رستگار باشید
مذهب شیعه در اسلام به مثابه ی دین اسلام در سایر ادیان است!(دکتر شریعتی، مقدمه ی کتاب حج)!!
دوست عزیز
یقینا گذاشتن قسمتی از نوشته های هر شخصی(بجز خدا و رسولش) به معنی تایید تمام گفته ها و نظرات این شخص نیست. مطمئنا از نظر اهل سنت، اشکالاتی بر دیدگاه دکتر شریعتی نسبت به مذاهب اسلامی وارد است اما این مساله باعث نمی شود که ما حرف های حق این متفکر بزرگ را نادیده بگیریم. حرف حق را حتی از دشمن هم باید شنید
با سلام و تشکر از کاک یحیی.قوربانی مه شیو جه عه یب به ری بو/فیدایی په سه ند رای دلبه ری بو/
بیانتان کاملا صحیح است،بنده هم منظوری نداشتم،غرض وصول به آن فرموده تان بود که حاصل شد: هیچ شخصی معصوم نیست!
جزاکم الله خیرا برادر عزیز.
درمورد دکتر شریعتی بطور خیلی خلاصه باید بگویم که متاسفانه ایشان فرصتی برای مطالعه منابع صحیح و منصفانه تاریخ صدر اسلام نداشته اند وگرنه یقینا نظرشان درمورد مذاهب اسلامی، چیزی غیر از این دیدگاه ها بود.
سلامل وه نه کا یحیی!
سلامیویچ په ی دکتر شریعتی!
دست شما و دکتر شریعتی درد نکناد!
خدا کند ما اسماعیلمان را بشناسیم و در مسلخ عشق به الله بتوانیم قربانیش کنیم!