الحمد لله رب العالمین، و الصلاه و السلام على سیدنا محمد إمام المتقین، و على آله و صحبه و من تبع هداه و دعا بدعوته إلى یوم الدین و أما بعد:
دل در زبان عربی به معنای قلب و فؤاد است. واژه ی« قلب» مصدر است و به معنای دگرگون کردن، واژگون نمودن، گردانیدن چیزی از حالی به حال دیگر آمده است. «فؤاد» از ریشه ی «فأد» است و از نظر معنا مانند قلب می باشد با این تفاوت که در فؤاد معنی برافروختگی و شعله ور بودن(حرارت) نیز لحاظ می شود. می گویند: فأد اللّحم: گوشت را بریان کرد.
قلب آن چیزی است که دائماً در حال تقلب و دگرگونی است لذا به قوه و نیرویی در وجود انسان اطلاق شده که عامل ایجاد تحول در شخصیت انسان است؛ و فؤاد به قلبی اطلاق می شود که برافروخته و شعله ور شده است و با شعله ور شدنش ایجاد نور و گرما می کند.
براساس آیه ۳۶ سوره مبارکه إسراء: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ [از چیزی دنبالهروی مکن که از آن ناآگاهی. بیگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد] سه قوه هستند که در قیامت مورد بازخواست قرار می گیرند: سمع قوهی شنیدن، بصر قوه ی دیدن و تحلیل و تشخیص دادن و نتیجتاً فؤاد که قوه ایست که از دستاوردهای سمع و بصر در انسان ایجاد تغییر و تحولات بکند و این دستاوردها زمانی ارزشمند هستند که در انسان تغییر و تحولات مثبتی ایجاد کنند و انسان را آنچنان برافروخته کنند که منشأ نور و گرما گردد. نور برای تشخیص حق از باطل، خیر از شر و پیدا کردن راه درست و گرما برای ادامهی طریق و استمرار مسیر. بدون نور کاری از دست گرما ساخته نیست و بدون گرما نیز نور نمی تواند موفق شود لذا به تعبیر پروین اعتصامی:
هیزم سوخته شمع ره منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد
ضیاء به تعبیر قرآن چراغی است که هم نور و هم گرما دارد. همانطور که در آیه ۵ سوره ی یونس می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا…﴾ برای خورشید کلمه ضیاء به کار رفته که هم نور و هم گرما دارد و برای قمر واژه ی نور آمده است و ما می دانیم که ماه فقط نور خورشید را انعکاس می دهد و سطح آن سرد است و گرما و حرارتی ندارد.
انواع قلب از دیدگاه مفسرین: ۱- قلب سلیم: قلب مؤمنی است که به درجه نفس مطمئنه رسیده است. ۲- قلب میت: قلب انسان کافر است. ۳- قلب مریض: قلبی است که در معرض بیماری است؛ در برخی موارد بیماری شفاء پیدا نمی کند و قلب می میرد و بعضاً هم قلب شفاء پیدا می کند و به سمت قلب سلیم حرکت می کند.
براساس آیات قرآن فساد (که از قلب غیر سلیم نتیجه می شود) در سه قالب زور و زر و تزویر خود را نشان می دهد. و برای هر بخش یک نفر را به عنوان نماد آن نیز معرفی می کند. نماد آن بخش از فساد که خود را در قالب زور و قدرت و استکبار نشان می دهد فرعون است: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ [فرعون در سرزمین استکبار و سلطهگری کرد ، و مردمان آنجا را به گروهها و دستههای مختلفی تبدیل نمود . گروهی از ایشان را ضعیف و ناتوان میکرد. پسرانشان را سر میبرید و دخترانشان را زنده نگاه میداشت . او مسلّماً از زمرهی تباهکاران بود.(قصص ۴)] و آیات قصص۳۸-۳۹، غافر۳۹، یونس ۷۵، اعراف۱۰۳و ….نیز در همین مورد هستند. بخشی دیگر از فساد خود را در قالب زر و مال می نمایاند و نماد این بخش هم قارون است: ﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ * وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ [قارون از قوم موسی بود و بر آنان فخر فروشی کرد. ما آن اندازه گنج و دفینه بدو داده بودیم که خزائن آن بر گروه پر زور و با قدرت سنگینی میکرد. وقتی قوم او بدو گفتند: شادمانی مکن، که خدا شادمانان را دوست نمیدارد * به وسیلهی آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی و بهرهی خود را از دنیا فراموش مکن، و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است، تو نیز نیکی کن ، و در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمیدارد. (قصص۷۷و۷۸)] و بخش دیگری از فساد در قالب تزویر خود را نشان می دهد. («زَوَرَ» ریشه ی تزویر به معنای انحراف و کجی در استخوان سینه است و به این اعتبار هر انحرافی را زَوَرَ گویند.) تزویر یعنی برای دیگران حق را به باطل و باطل را به حق نشان دادن، خیر را به شر و شر را به خیر نشان دادن و نماد این بخش هم هامان، دستیار فرعون است: ﴿وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ * أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا وَ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ مَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ﴾ [فرعون گفت: ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز، شاید من به وسائلی دست یابم * وسائل( صعود به) آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و از او آگاه شوم، هر چند که من گمانم بر این است که موسی دروغگو است. این چنین ، کارهای بد فرعون در نظرش آراسته و پیراسته گشته، و او از راه ( حق ) بازداشته شده بود، و توطئه و نیرنگ فرعون ( و فرعونیان ) جز به زیان و نابودی نینجامید.(غافر۳۶و۳۷)] بر همین مبنا فعلاً سه نوع قلب فاسد داریم، قلوب فرعونی، قلوب قارونی و قلوب هامانی.
قلبی دیگر، قلبی است مانند قلب پیامبران خداوند، قلبی مانند قلب موسی(علیه السلام) قلبی پر از نور و حرارت، سرشار از اشتیاق برای تحصیل رضایت خداوند. برای درک چنین قلبی حداقل باید دو سوره ی طه و قصص را مطالعه کرد. مشتاقم سیری در سکانس های ناب زندگی حضرت موسی داشته باشیم و بیشتر با قلب موسایی آشنا شویم. حضرت موسی هنگامی که با جمعی از بنی اسرائیل برای مناجات به کوه طور می رفت جلو تر از آنها حرکت می کرد(بنی اسرائیل هم با بهانه جویی سلانه سلانه راه می رفتند و فخر فروشی می کردند) و خودش به تنهایی به کوه طور می رسد و خداوند خطاب به وی می فرماید: قرار بود با قومت بیایی ﴿وَ مَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى﴾ [ای موسی! چه چیز تو را بر آن داشت که بر قوم خود پیشی گیری؟] ﴿قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى﴾ من با شتاب نزد تو آمده ام تا تو از من راضی شوی. قلب موسی قلبی است که پر از شرح شده ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ و کارها برایش آسان گشته و خود نیز کارها را آسان می گیرد ﴿وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ قلب موسایی قلبی است که معتقد به امر مشارکت است و معتقد نیست به اینکه خودم از پس همه ی کارها بر می آیم و همهی آنها را به تنهایی به خوبی انجام خواهم داد بلکه: ﴿وَ اجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی﴾ من یکی را می خواهم که یاور و پشتیبانم باشد ﴿وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ و معتقد به منطق مشارکت است، مشارکت دادن همه کس بر حسب استعدادها و توانایی ها و «هیچ کس حق کناره گیری ندارد و کسی نیز حق ندارد کسی را کنار بگذارد. »
حال سوره ی قصص، آنجایی که حضرت موسی به چاه آب مدین رسید ﴿…وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ [….مردمان زیادی را دید که بر آن گرد آمدهاند و چهارپایان خود را سیراب میکنند، و آن طرفتر دو زنی را دید که گوسفندان خویش را میپایند(و نمیگذارند به چاه نزدیک شوند و با دیگر گوسفندان بیامیزند)] موسی وقتی که این وضعیت را دید هیچگونه حرکت و حرف اضافی نزد و فرمود شما دو نفر چکار می کنید ﴿قَالَ مَا خَطْبُکُمَا﴾ و آن دو دختر هم بسیار مفید و مختصر بدون هیچگونه أدا و اطواری گفتند: ﴿لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ﴾ [پدر ما پیرمرد کهنسالی است و ما گوسفندانمان را آب نمیدهیم تا چوپانان(همگی، گوسفندان خود را) بر میگردانند (و چاه آب خلوت میشود)] حضرت موسی دیگر یک کلمه با آنها صحبت نکرد با اینکه بخاطر مسافرت و فشارهای جسمی و روانی زیاد، بسیار خسته بود، رفت و کار آنها را انجام داد ﴿فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ﴾ [گوسفندان ایشان را سیراب کرد. سپس(از فرط خستگی) به زیر سایه(ی درختی) رفت] و موسی زیر یک سایه ای می نشیند و خود را فقیر درگاه خداوند اعلام می کند و چنین می فرماید: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ [پروردگارا ! من نیازمند هر آن خیری هستم که برایم حواله و روانه فرمائی] و بعد از آن یکی از آن دو دختر با حیا و شرم به سمت موسی می آید و می گوید: ﴿إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا﴾ [پدرم از تو دعوت میکند تا پاداش این که(گوسفندان) ما را آب دادهای، به تو بدهد] و حضرت موسی به همین آسانی از بی سامانی و ناامنی رهایی میابد ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ [هنگامی که موسی به پیش پدر او آمد و سرگذشت خود را برای وی بیان کرد، گفت: نترس که از مردمان ستمگر رهائی یافتهای(و اینجا از قلمرو آنان بیرون است و دسترسی به تو ندارند)] و نیز یکی از دخترهای آن مرد کهنسال که به گفته ی سید قطب (رحمه الله)، برادر زاده ی حضرت شعیب(علیه السلام) بوده است به پدرش می گوید ﴿یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ [ای پدر من! او را استخدام کن. چرا که بهترین کسی را که باید استخدام کنی شخصی است که نیرومند و درستکار باشد] و حضرت موسی به جایی رسید که خداوند او را مستقیماً مورد خطاب قرار می دهد و با او صحبت می کند ﴿کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا﴾ و موسی نیز با خداوند صحبت می کند.
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحـون داشتن تیرگیـها را ازیـن اقلیـم بیرون داشـتن
همـچو موسی بودن از نـور تجـلی تابنـاک گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
«پروین اعتصامی»
در آخر نیز از خداوند متعال می طلبم که بتوانیم فرعونیت ها، قارونیت ها و هامانیت ها را از وجودمان بیرون بریزیم و وجودمان را پاک کنیم و توفیق بدهد که بتوانیم به اندازهی وسعت و توانمان تلاش کنیم که دارای قلبی موسایی باشیم.
﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ﴾
منابع:
۱- خرم دل، مصطفی، تفسیر نور، چاپ دوم- تهران؛ انتشارات احسان۱۳۸۰
۲- قطب، سید، فی ظلال القرآن، چاپ دوم- تهران؛ انتشارات احسان۱۳۸۷
۳- اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن، چاپ اول- تهران؛ انتشارات سبحان۱۳۸۶
۴- سبحانی، ناصر، مجموعه ای از مباحث.
۵- ویسی، محمود، مجموعه ای از مباحث.
۶- آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی- فارسی، چاپ دوازدهم- تهران؛ انتشارات نی۱۳۸۹
۷- طلعت آذر، امیر، دیوان پروین اعتصامی، چاپ اول- تهران؛ انتشارات احرار۱۳۸۶
ممنونم عبدالله جان
ولی عجب آیه ای است این آیه
(رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾
اللهم ارزقنا قلبا خاشعا خاضعا سلیما منیبا الیک
ءامین
تشکر ارشد گیان. حق با توست واقعا ایه ی عجیبی است
سلـام کاک عبدالله جان. دستت درد نکنه. همیشه پایدار و سرافراز باشی.
التماس دعا!
سلام ممنون کاک عبدالله مطلب بسیار مفید و مهمی است .
همانگونه که پیامبر اکرم (ص ) می فرمایند : إن فی الجسد مضغه ، إذا صلحت صلح الجسد کله و إذا فسدت فسد الجسد کله، ألا و هی القلب.«آگاه باشید که قطعا در بدن آدمی پارچه گوشتی است که هرگاه به صلاح آمد همه ی تن به صلاح می آید و هرگاه آن پارچه گوشت فاسد شد ، همه ی بدن به تباهی می رود .آگاه باشید که آن پارچه گوشت دل و قلب آدمی است.
هوالمستعان*سلام الله علیکم*جزاکم الله خیرا” برادر گرامی،أللهم إنا نسألک ایمانا “کاملا “و قلبا” خاشعا “و عملا” صالحا “متقبلا”؛أللهم ارحمنا یوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من أتی الله بقلب *سلیم*.رستگار باشید.
با سلام و تشکر؛برسر شهوت ها با نفس بجنگید تا حکمت؛قلبتان را فراگیرد.(حضرت محمد(ص)
خیلی ممنون داده کوثر نظر لطفتونه
خیلی ممنون-حدیث بسیار خوبی رو آوردین دستتون درد نکنه
خیلی ممنون نظر لطف شماست انشالله همه مون رستگار باشیم