ترافیک از قبل از ورزشگاه آغاز شده بود. موتورسواران و پیادههایی که برای شرکت در مراسم میآمدند، با ماشینهایی که دنبال جای پارک میگشتند تا به گردهمایی برسند، قاطی شده بودند. موتورسوار بودن اینجا به کار آدم میآید که بتواند گوشهای مرکبش را رها کند و به کارش برسد.
هنوز دقایقی تا شروع مراسم باقی مانده بود. در محوطه ورزشگاه شیرودی، چشمم از یک چهره به چهرهای دیگر میچرخید؛ کارمند، کارگر، خانهدار، دانشجو، پدر و فرزند، دانشآموز، پیرمردها و پیرزنها هر کدام با سرعتی متفاوت قدمزنان به سمت ورودیهای سالن میآمدند. همهجور آدمی بینشان هست. دخترهایی با حجاب عرفی، خانمهای چادری، مردهایی با ظاهر مذهبی و پسرهایی با ظاهر امروزی. راستش را بخواهید، به بعضی از این چهرهها که نگاه میکردم، به خودم میگفتم این آدم را اگر در خیابان ببینم، انتظار ندارم که پایش به میتینگ انتخاباتی هیچ کسی باز شود. حتی اگر نامزد اصلاحطلبان باشد. در بین جمعیت، بچههای اجرایی مراسم را میشد با کاورهای زردرنگشان از بقیه تشخیص داد. پایینتر از درِ شرقی، دوربین شبکهای ترکیهای کنار خبرنگارش رویزمین کاشته شده بود. یک جوان لاغراندام دهه هشتادی با کلاه لبهدار، رو به دوربین از امیدش برای شنیدن صدای جوانان از سوی مسعود پرشکیان میگفت.
اول یک خانواده چهارنفره کوچک به چشمم آمدند. پدر، مادر و دو دختر که فاصله سنی کمی با هم داشتند. دخترها از دیدنم خجالت کشیدند. به پدرشان گفتم میتوانم چند سوال از شما بپرسم. برای جواب دادن تردید داشتند. آخر پدر خانواده در جوابم برای اینکه چرا به اینجا آمدید؟ گفت: «ما در مرحلهای هستیم که میخواهند در بسته شود اما ما پایمان را جلوی در گذاشتیم تا بسته نشود. هدف ما این است که روزنهگشایی شود تا در بسته نشود. احساس میکنیم آقای پزشکیان میخواهد این در را کاملاً باز کند. اگر مردم بیایند، شک نکنید که این اتفاق میافتد و امیدواریم روز شنبه رئیسجمهوریِ آقای پزشکیان محقق شود.»
به سمت ورودی ورزشگاه رفتم. چند گروه کارگر آمده بودند. با یکی از آنها که جثه بزرگی داشت، همقدم شدم. از او هم دلیل آمدنش را جویا شدم. گفت: «آمدیم ببینیم آقای پزشکیان که وارد انتخابات شده، چه برنامههایی دارد و مشخص شود که این برنامه مورد توجه و پسند قشر کارگری هست یا نه. من بازنشسته کارگر ایرانخودرو هستم.»
به جستوجو در میان آدمها ادامه دادم. خیلیها قبول نمیکردند حرف بزنند. با لبخندی از کنار میگذشتند و به سمت سالن میرفتند. آخرین آدمهایی که به چشمم آمدند، خانم و آقای مسنی بودند که روی جدول میدانگاهی و باغچه مقابل ورودی ورزشگاه، خستگی در میکردند. از آنها پرسیدم برای مراسم آمدند یا برای کار دیگری در ورزشگاه هستند؟ کمی طول کشید تا راضی به حرف زدن شوند. پرسیدم: انتظارتان از آقای پزشکیان چیست؟ آقا گفت: «از آقای پزشکیان انتظار داریم که حداقل دنبالهروی کارهای آقای رئیسی باشد و برنامههای او را دنبال کند. کسی باشد در حد و حدود آقای رئیسی. واقعاً جای آقای رئیسی خالی است و امیدواریم که آقای پزشکیان بتواند راه او را دنبال کند. اگر به اندازه آقای رئیسی دغدغه داشته باشد، دیگر چه غصهای داریم؟ مملکتمان آباد میشود.»
زیر سقف با انبوه جمعیت
ساعت ۱۷ در سالن بودم. تمام صندلیها پر شده بود. جای سوزن انداختن نبود. سکوها و زمین سالن ورزشی، پر از آدمهایی بود که عکس و پرچم در دست داشتند. صدای موسیقی، از باندهای بزرگ و پرقدرتی که چهارگوشه سالن را پوشش میداد، بلند بود. اگر وسط سالن میایستادی و دور خود میچرخیدی، عکسهای پزشکیان و «برای ایران»ها را میدیدی که در چهار طرف روی دیوارها خودنمایی میکردند. سالها بود که در چنین جمعی نبودم. سعی میکردم به خودم امید ندهم. اما نمیشد واقعیت را نادیده گرفت. آن چند هزار نفر با امید به آنجا آمده بودند. شاید بعد از سالها میخواستند صدایشان شنیده شود. هر چه از مراسم میگذشت، تراکم جمعیت بیشتر و دستگاههای تهویه ناتوانتر میشدند. «یار دبستانی من»، «ایران» سالار عقیلی و «سر اومد زمستون»، یکی پس از دیگری و به نوبت پخش میشدند.
پزشکیان زندهباد، خاتمی پاینده باد و درود بر هاشمی از جمله شعارهایی بودند که جمعیت در مقاطع زمانی مختلف میدادند. گاهی در واکنش به سخنرانی یک چهره سیاسی و گاهی صدای تشویقشان به خاطر بردن اسمی از آنها به آسمان میرفت. ساعت حدود ۱۸ بود که مراسم آغاز شد.
از پشت تریبون
چهرههای شناختهشده و نمایندگان برخی اقشار پیش و پس از ورود مسعود پزشکیان به سالن، پشت تریبون رفتند. مثل حسن صادقی، رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری که در حمایت از پزشکیان صحبت و پشتیبانی این قشر از پزشکیان را اعلام کرد. یک خواهر و برادر تیزهوشان شعری درباره اهمیت شرکت در انتخابات خواندند. با حضور محسن هاشمیرفسنجانی پشت تریبون، سالن شور و حال زیادی گرفت.
با روی سن آمدن پزشکیان بعضی از حاضران در مراسم سعی میکردند خودشان را به او برسانند یا چند کلمهای با این نامزد انتخابات صحبت کنند. عوامل برگزاری خیلی نگران شکستن استیج زیر بار آن جمعیت بودند. در نهایت چند دقیقه طول کشید تا مراسم به حالت عادی برگردد. رضا صالحیامیری (رئیس پیشین کمیته ملی المپیک) و محمد شریعتمداری (وزیر کار دولت روحانی و بازرگانی دولت خاتمی) از جمله چهرههایی بودند که پزشکیان را همراهی میکردند. در حضور پزشکیان، تعداد دیگری از چهرهها به سخنرانی پرداختند.
حمایت ورزشکاران
سهیلا منصوریان، ملیپوش ووشوی کشورمان از جمله چهرههایی بود که به نمایندگی از زنان و ورزشکاران پشت تریبون رفت. منصوریان گفت: «ما سخنرانی بلد نیستیم اما اهل عمل هستیم. از تکتک شما میخواهم که دست به دست هم بدهید و از آقای پزشکیان حمایت کنید. آقای پزشکیان به امید پیروزی.» رسول خطیبی فوتبالیست پیشین کشورمان نیز چند دقیقهای در حمایت از پزشکیان صحبت کرد.
تریبون داغ سیاستمداران
محمد شریعتمداری نیز سخنرانی پرشوری داشت. این دولتمرد سابق گفت: «سالهاست این مرد بزرگ را میشناسم، ۴ سال در دولت خاتمی در کنار این مرد نشستم، صبر، بردباری، امیدواری به آینده از ویژگیهای پزشکیان بزرگ است. میگویند چرا پزشکیان حمله نمیکند، او مرد حمله است اما نه در آوردگاه انتخابات بلکه در مقابل سختیها؛ او ثابت کرده همواره در خدمت حل مشکلات کشور است. پزشکیان صدای تولیدکنندگان، صنعتگران، کشاورزان، کارگران و جوانان نسل زِد است، او صدای خاموشهاست. او آمده تا بر فساد سیستمی کاسبان تحریم خط بطلان بکشد، او آمده تا کاسبان تحریم نتوانند به کاسبی خود ادامه دهند.
معصومه ابتکار، چهرهشناختهشده عرصه سیاست و معاون خاتمی در دوران ریاستجمهوری، با اشاره به شناخت خود از پزشکیان، اظهار داشت: «شهادت میدهم که پزشکیان با شهامت و شنیدن صدای مردم یکی از پاکدستترین مدیران جمهوری اسلامی است. پزشکیان شایسته ریاستجمهوری و نمایندگی مردم ایران است. اگر شما بخواهید و مردم به صحنه بیایند روز جمعه صدای معترضان و دخترانمان که آسیب دیدند و صدای زنان شنیده میشود. روز جمعه میآییم و به پزشکیان رای میدهیم. زندهباد ایران و برای ایران.». معینالدین سعیدی نماینده پیشین چابهار در مجلس نیز صحبتهای کوتاه خود را با جمله «به نام خداوند رنگینکمان» آغاز کرد که مورد استقبال حاضران در سالن قرار گرفت.
حق مردم را قربانی موقعیتها و جناحبازی نمیکنم
مسعود پزشکیان، کاندیدای ریاستجمهوری
مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز / دامان گل و لاله کشیدن دگرآموز – اندر دلک غنچه خزیدن دگرآموز/ موئینه به بر کردی و بیذوق تپیدی – آنگونه تپیدی که بجایی نرسیدی/ در انجمن شوق تپیدن دگرآموز/ دم چیست؟ پیام است شنیدی؟ نشنیدی/ در خاک تو یک جلوه عام است ندیدی/ دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز/ تخت جم و دارا سر راهی نفروشند/ این کوه گران است بکاهی نفروشند/ با خون دل خویش خریدن دگرآموز/ ما چشم عقاب و دل شهباز نداریم/ چون مرغ سرا لذت پرواز نداریم/ ای مرغ سرا خیز و پریدن دگرآموز» من بهعنوان یک فرد معمولی ایرانی در خدمت شما قول میدهم که صدای کسانی باشم که صدایشان را کسی نمیشنود. قول میدهم که دانشجویان و اساتیدی که بیخود از دانشگاه بیرون کردند، اجازه این کار را ندهم. قول میدهم جلوی برخورد غیرمنصفانه دختران و خواهران و مادرانمان را بگیرم. قول میدهم عزت و کرامت ورزشکاران و عزیزانی که برای این مملکت افتخار میآفرینند، باقی بماند نه اینکه قهرمانان را فراموش کنیم و اقدامات شرمسارانه بکنیم. قول میدهم مشکلات و دغدغههای مردم در مناطق محروم، کشاورزان، کارگران و همه آن کسانی که ایران زندگی میکنند را پیگیری کنم و مرهم دردهایشان باشم.
من صادقانه با شما صحبت میکنم. قبل از اینکه کاندیدای ریاستجمهوری شوم و در زمان نمایندگی اگر کسی برای یک ایرانی مشکل ایجاد میکرد بدون هیچ واهمهای پشت تریبون از او دفاع میکردم. من در زندگی همیشه طرف مردم و با مردم بودم و همیشه نماینده مردم هستم. اگر این مردم به من رای بدهند، قطعاً با مردم خواهم بود و لاغیر. این قول را صادقانه میدهم که هیچوقت به شما دروغ نگویم و هیچوقت حق مردم را قربانی موقعیتها و سیاستها و جناحبازی نکنم. من با شما هستم. من با محرومین هستم. من تمام توان و قدرتم را در استخدام خدمت به مردم عزیزمان در سرتاسر ایران نه در استان یا نقطهای به کار بگیرم.
مردم چرا ناراضی هستند؟ تبعیض و بیعدالتی وجود دارد و تا زمانی که این تبعیض و بیعدالتی در جامعه وجود داشته باشد ما سرمایه اجتماعی نخواهیم داشت. ما جوانانمان را پشتیبانی خواهیم کرد. باید برای جوانان و نوههایمان آیندهای روشن بسازیم. باید سد تحریم را بشکنیم و کاسبان تحریم را ناامید کنیم. کسانی که از این تحریمها هزاران میلیارد پول برمیدارند و کسی از آن خبر ندارد. ما با پشتیبانی شما در مقابل این افراد خواهیم ایستاد. مردم شما جواب آدمهایی که ادعا میکنند؛ «ما نمیگذاریم شما رئیسجمهوری شوید.» را خواهید داد که ما با قدرت خواهیم ایستاد. اگر شما در صحنه باشید نمیتوانند به این تمامیتخواهی که تا حالا دلشان میخواست هر کسی را حذف میکردند ادامه دهند. ما در خدمت شما هستیم. برای ایران، با مردم ایران و جهت عزت و سربلندی ایران بر پایه حق و عدالت در سرتاسر کشورمان؛ شاد و پیروز باشید.
این انتخابات می تواند رفراندوم شود
محسن هاشمی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست». از پزشکیان تشکر میکنم که وارد این عرصه شد. همانطور که میدانید مردم ایران به دنبال ایرانی آباد، آزاد و با رفاه در شأن خود هستند و برای عزت ایران و مردم ایران، عزت اسلام و معیشت در شأن خود انقلاب کردند. در سالهای اخیر در شرایطی متاسفانه قرار گرفتیم که هرساله سفرههای مردم دچار کمبود شده و فقر در کشور در حال فراگیری است. از سوی دیگر کسانی مدعی فرهنگ هستند که نتوانستند در حوزه فرهنگ اسلامی – ایرانی طوری فعالیت کنند که اکثریت مردم در کشور جلب این فرهنگ شوند. کشور در شرایطی است که نیاز به تغییر و تحول جدی دارد و باید با رای شما به صورت یک رفراندومی نشان داده شود و ثابت کنید که خواهان این تغییر هستید. در مناظرات انتخاباتی یک کاندیدا قول طلا میدهد و یک کاندیدا سعی میکند زمین تقسیم کند، اما پزشکیان قولی که نتواند انجام بدهد را نمیدهد. او آمده رای شما را به دست بیاورد و با پشتوانه شما مطالبات جامعه را با مسئولان ارشد کشور در میان بگذارد و بتواند با جلب رضایت آنها کشور را از این بحران نجات دهد.
کشور دچار فشار و تحریمهای بینالمللی است. برداشته شدن تحریمهای بینالمللی از سال ۹۲ و زمان ریاستجمهوری روحانی آرزوی مردم بود. با برداشته شدن تحریمها باید اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی متصل شده و درآمد ملی افزایش یابد. باید سفره و معیشت مردم به حد متوسط نرمال برسد نه آنکه اوج بگیرد. متاسفانه کسانی یا تفکراتی در کشور وجود دارند که نمیگذارند این وضعیت اقتصادی کشور از ناترازیهایی که در مصرف انرژی، حقوق، اشتغال و… وجود دارد، بیرون بیاید چون میترسند تورم بالا برود درحالیکه تورم ۵۰-۴۰ درصدی حقوق مردم را دچار مشکل کرده است.
رای به پزشکیان یک پیام جدی به نظام و حاکمیت و مسئولان کشور است که خواهان تغییر جدی در سیاستهای کلی کشور هستیم. آقای خاتمی تصمیم دارد در این انتخابات شرکت کند و به صورت جدی از آقای پزشکیان حمایت کرده است. میبینید که افراد متخصص، نخبگان، مردم عادی، مهندسان، پزشکان، کارگران و… به این امید به میدان میآیند که آقای پزشکیان بتواند این تغییر را به وجود آورد.
برای توقف سقوط ایران رای می دهیم
محمدرضا خاتمی، نایب رئیس مجلس ششم و دبیرکل سابق جبهه مشارکت
درود بر شما و این شور و شعور شما. امروز در جمع ما و در همه جمعهای آینچنینی یک وجه اشتراک وجود دارد و آن نگرانی است. نگرانی برای ایران. نگرانی برای آینده فرزندان این مرز و بوم. ایران ما امروز حال خوشی ندارد. این ایران، ایران ما نیست. ایران ما ایران بدون فقر و فساد است. ایران ما ایران بدون دروغ و کینه است. ایران ما ایران عدالت و آبادانی است. سالیانی بر ما گذشته است که تحجر داخلی و ظلم و ستم خارجی روزگار خوشی را برای ما نگذاشته است. مردم ما که به زندگی شرافتمندانه حداقلی راضی بودند امروز در وضعیتی به سر میبرند که بسیار نگرانکننده و تأسفبار است؛ بهویژه زنان ما که علاوه بر فشارها و ستمهای گذشته امروز در فشار مضاعف هستند.
شرایط ما امروز بهگونهای است که یک زندگی آبرومند حداقلی برای ما آرزو شدهاست. اگر تلاش کنیم و به میدان بیاییم، میتوانیم شاید… شاید… شاید این روند مخرب سقوط کشور را متوقف کنیم و کشور را در مسیری قرار دهیم که روزگاری آرزوی همه ما بوده است. ما امروز در شرایطی هستیم که باید در انتخابات شرکت کنیم. ما در هر انتخاباتی شرکت نمیکنیم. در انتخاباتی شرکت میکنیم که حداقل شرایط برای تغییر و تحول وجود داشته باشد؛ و اینک آن زمان است.
رای میدهیم نه برای مشروعیت بخشیدن به چیزی نه برای خوشآمد کسی. ما رای میدهیم برای ایران. ما رای میدهیم برای مردمی که در سختترین شرایط زندگی هستند و آرزوی آنهاست که شبها آرام و با آسایش با خانواده زندگی کنند. ما برای جوانانی رای میدهیم که امروز آرزویی در کشور ندارند و به فکر رفتن هستند. ما برای دانشگاهیانی رای میدهیم که امروز از تجربه و دانش و علم آنها محروممان کردند. ما برای کودکان کار رای میدهیم. ما برای زنان بیسرپرست و بدسرپرستی رای میدهیم که اسیر خشونت خانگی و اجتماعی هستند. ما برای بهبود محیط زیست رای میدهیم. ما امروز رای میدهیم به نام خدا و برای ایران به مسعود پزشکیان.
ثبت دیدگاه