با اعلام کاندیداتوری آقای رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری و گرمتر شدن فضای سیاسی در کشور، برخی از فعالان سیاسی به شیوه دورههای گذشته پیرامون ایجاد ترس از عدم حضور مردم در انتخابات سخن میگویند.
شماری از کنشگران اجتماعی نیز با فعال کردن دوباره نام کاربری خود در شبکههای اجتماعی از همینترس و دعوت مردم به مشارکت گسترده در انتخابات یادداشتهای کوتاه منتشر میکنند، این رویکرد ناخجسته و نااندیشه بدون توجه به عواقب آن در میان طرفداران هر دو جریان اصلی سیاسی کشور دیده میشود. جان کلام سخن و رفتار این اشخاص چنین است، برای جلوگیری از قدرتیابی یکی از نیروهایی که امکان دارد فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را محدودتر و یا وابستهتر از همیشه نماید میبایست در انتخابات مشارکت کرد و کارزار انتخابات را به نفع نیروهای همسو به پایان رساند.
در این شیوه ما به جای آنکه به مدد استدلال و یا تبلیغات دغدغهمدار و بازگو کردن نیازهای اساسی شهروندان اقدام به فعالیت انتخاباتی کنیم، مخاطبان خود را از آیندهای مخوف و نامشخص میترسانیم. آیندهای که چندان دور نیست و با تعلل کردن ما در روز سرنوشتساز تمام آنچه به عنوانترس و وحشت از آن نام برده میشود به وقوع میپیوندد. به عبارتی ما دائم در حال تصویرسازی ذهنی هستیم، اگر آنها پیروز میدان شوند وحشت به معنای دقیق کلمه حاکم میشود؛ در مقابل اگر جریان سیاسی ما پیروز میدان شود آبادانی و توسعه به همراه میآورد. نگاه مبتنی برترس و دلهره از آینده، عرصه سیاست را سیاه و سفید میبیند. حضور رنگهای دیگر را نه تنها در سیاست بلکه در دیگر زمینهها نمیبیند. اگر جریان سیاسی ما پیروز میدان باشد، وضعیت سفید حاکم میشود. چگونگی برقرار شدن این وضعیت سفید به دلیلترس افکندن در میان شهروندان به هیچ عنوان توضیح داده نمیشود.
به بیانی ذهنیتترس آنقدر بزرگ و جانسوز است که جایی برایترسیم وضعیت سفید فراهم نیست. اندکی دقت در سخنان و مصاحبههای طرفداران این روش تبلیغی مشخص میکند آنان به دلیل میدان دادن به اندیشهترس و دلهره هیچ وقت به بیان برنامهها دولت آینده نمیپردازند. سیاستترساندن شهروندان روایت بیبرنامه بودن را فریاد میزند، چنانچه جریان سیاسی برنامه منسجمی برای اداره کردن دولت داشته باشد و از وجود کارشناسان خبره بهره برد نیازی بهترس افکنی ندارد، در واقع هنگامی که فعالان سیاسی و اجتماعی به ساختن فضای ذهنی دهشتآفرین از آینده مبادرت میکنند، با زبانی بیزبانی نشان میدهند از ارائه ناچیزترین برنامه برای دولت ناتوان هستند.
ترس آفرینی مفهوم «مشارکت» را از معنا تهی میکند. اگر دعوتی برای شرکت در انتخابات انجام شود، این دعوت صرفا براساس ایجادترس صورت میپذیرد و مشارکت کردن در عرصه سیاست و اجتماع براساس بینش و شناخت سیاسی رخ نمیدهد. به اینترتیب مشارکت شهروندان و شرکت کنندگان در انتخابات قبل از آنکه براساس آگاهی صورت بخشد، بر پایههای لرزانترس و دلهره استوار گشته است.
در اینجا سخن از حق شهروندان نیست، بلکه قبل از هر موضوعی شما به عنوان یک شهروند براساسترس و جلوگیری از به وقوع پیوستن یک فضای ذهنی که بنیانهای آن بر دلهره بنا نهاده شده در انتخابات مشارکت میکنید، مشارکت باترس. در چنین رویکردی شهروندان در انتخابات مشارکت نمیجویند تا سخن خود را از طریق صندوقهای رای به گوش حاکمان برسانند، بلکه مردم در انتخابات شرکت میکنند تاترس را از وجود خود دور کنند، در صورتی که اینترس با هیچ مشارکتی از جان شهروندان بیرون نخواهد رفت. روشترس آفرینی سیاسی بیش از آنکه به فردای انتخابات اندیشه کند، دغدغه امروز را دارد و به عواقب این تحریک تامل نمیکند، میخواهد پیروز میدان انتخابات شود ولی به هزینههای تحمیلی و اندیشه نشده دقت ندارد.
فراهم ساختن فضایترس آفرین، آسان است ولی پایانی برای آن متصور نیست. فرض کنیم با چنین ذهنیت منفی و ایجاد ترس انتخابات برگزار گردد و جریان مقابل با تمام آن مشخصاتی که در طی دور تبلیغات انتخاباتی ترسیم شده موفق به کسب آرای شهروندان شود، نمیتوان با پایان یافتن انتخابات بهیکباره آن فضای دلهرهآور را به کنار گذاشت و به زندگی روزمره مشغول شد. چندان دور از ذهن نخواهد بود که شماری از شهروندانترسانده شده به حاکم شدن آن فضای ذهنی واکنش نشان دهند. میتوان چند سال به عقب بازگشت و هزینه بهکارگیری این سیاست نادرست و پرمخاطره را در انتخابات بحثبرانگیز سال ۸۸ نظاره کرد.
ثبت دیدگاه