محمود رستمی تبار / یادش بخیر زمانی که قشلاق و ییلاق می کردیم. نوزادان بر پشت (کول) مادران رنج سفر را کمتر حس می کردند. چون به ییلاق (هوارگه) می رسیدیم مشک های آب بر پشت زنان ما جا خوش می کردند و آب داخل آن نیز کام خسته پدرانمان را….
غافل از اثرات کار و خطر انقراض، کوله کوله کنگر و گیاه خوراکی جمع می کردیم و راه چند ساعته را طی می کردیم. کوله های سنگین علف که بر آن چوب محکم بلند برشانه های برادران و پدرانمان سنگینی می کردند و از اینکه مبادا تا رسیدن بر آن خرمن هندسی شکیل، بر زمین افتند خار تیز فرو رفته بر گردن را تحمل می کردند، فراموش نشدنی هستند.
به یاد دارم که درختان منطقه در فقدان سوخت های فسیلی از دست پدران و مادران ما امان نداشتند و دسته دسته بار چارپایان می شدند و بر پشت و دوش زنان و کودکان حمل می گشتند تا اجاق خانه مان در زمستان های سخت خاموش نگردد.
داستانها شنیدیم از رنج کاروان و کاروانیانی که در سفرهای طولانی انار و توت و گردو به این سو و آن سوی این سرزمین می بردند تا مشتی گندم توشه راه زمستانشان نمایند. از رنج کوله های «گِل» و مشک های آب سقزچینیان بگذریم، که جزء سخت ترین کارهاست و چه بی انصاف بود آن دسته ابر سیاه که گاه گاه و در زمانیکه سقز سبزفام در کاسه های گلی خودنمایی می کرد، می بارید و رنج بر آب می داد از محصول ارگانیک تولید شده در باغ های این دیار بنویسم که چون به عمل آیند به علت فقدان راه دسترسی به دلیل خساست آن همسایه در اختصاص بخشی از باغش به « راه» یا ، بی برنامگی آن نهاد مسئول، چگونه بر پشت صاحب محصول حمل می شود به مقصد نرسیده له گردد و بازار پسند نشود و هدر رود.
نمیدانم بگویم «یادش بخیر» و یا بگویم «برود و هرگز برنگردد!».راستی محض یادآوری آن مقام محترم وزارت کشور، تا جایی یاد دارم واژه «کولبری» وجود داشته است. اما اگر منظور شما واژه «کولبری پسامدرن» است من هم از وجودش بسیار در تعجبم.
آری کوله بری میراث تن خسته نیاکان ماست. سالهاست پشت تفتیده مردمان این بخش از زاگرس با کوله بری آشناست. زندگیشان بر این اساس شکل گرفته است. این ملت شاکر خدای تعالی هستند که قاطر آفرید تا بخشی از مشقات این مردم مشقت بار را سهیم گردد. بعدها جاده آمد و دوکابینه تا آنها هم علیرغم آنکه بر بستر یکپارچه و سبز ما خراش های عمیق زدند در این کوله بری سهیم گردند و این دوکابینه ها چقدر مقاوم بودند و بعضا هنوز بعد از چهل و اندی سال وفادارند.
آن «کوله بری» چون حمال زن و عیال و فرزند و پدر و مادر خود بودیم و بودند، مبارک بود. کوله برانِ زندگی خود چون جاده آمد و دوکابینه، بخشی از بار خویش زمین گذاشتند و به تن خسته شان آرامش دادند. اما نوعی دیگر از کوله بری سالهاست جان و تن ما را خراش می دهد. حمل کالاهای حلال و حرام در دوطرف مرز و نمیدانم برای کی!
از عصر نوح علیه السلام کشتی آمد، از ۱۸۰۴ میلادی قطار آمد، جاده آمد، آسفالت آمد، کامیون و تریلر هم آمدند، مرز رسمی هم گاهی باز و گاهی بسته شد، بسیاری هم با تلاش برای باز و بسته نمودنشان بالا و پایین رفتند و کرسی ها اشغال نمودند اما کوله بری همچنان پابرجا ماند.
گاهی می پرسم چگونه مزه طعم های مصنوعی و طبیعی چای سیلان و هندوستان چنان بر کام و جان ما چشانده شد که چای لاهیجان منفور گشت.چگونه است مزه جاده و مرز و گمرگ برای ما مزه چای لاهیجان پیدا نموده است.
جاده آمد اما رنج عمیق اعتیاد به کوله بری هرگز از تن خسته فرزندان مرزها در هیچ کمپ ترک اعتیادی بیرون نرفت که نرفت! و چگونه این همه کوله بر استخدا می کنند بی بیمه و حتی وی را ضامن بارشان می دانند و تنها در مبداء و مقصد وی را می شناسند.
راستی شما برای کوله بری «سلطانی» سراغ دارید؟ هر چند روز یکبار خبر فوت تعدادی از عزیزانی را می شنویم که بعلت سرما و یا گلوله و یا یک حادثه درآمد ناشی از کوله بری هزینه کفن و دفن و درمان شان می گردد.
با مرگ هر عزیزی حجم زیادی از کامنت و خبر می بینیم و می شنویم که با هدف و بی هدف روانه صفحات مجازی می گردد، بی آنکه مغزی بکار افتد و دست کوله بری بگیرد و کوله را از کولش برگیرد و کاری دیگر که رضایتش را جلب کند به وی بسپارد.
راستی می دانیم تفکر کدخدای آن ور سرزمین های دور دست در فکر جهان گشایی است و شاید مزدوران جامعه شناسش خوب می دانند فرهنگ کدخدا منشی در ذهن آن پیرزن کشاورز چنان ریشه دوانده که در مصاحبه تلویزیونی می گوید: سیل حتی «سهم اربابی»! را هم برد. آهای مادر چهل سال است بساط اربابی برچیده شده است. هرچند مقصر نیستی از سال ۱۸۰۴ میلادی نیز تاکنون قطار به راه افتاده است ولی ما هنوز در یک تجارت بین الدولی، کوله بریم.
شاید سهم اربابی کوله بری هنوز ریشه در جان ما دارد که برای سرمایه دار آشنا و نا آشنا که اقتصاد ما را
گل آلود می سازد کوله بری می کنیم و جان خود به خطر می اندازیم.
مبهوتم، کوله بری مجاز است یا غیر مجاز، اگر مجاز است کوه و کمر چرا؟ مگر جاده آسفالت نداریم؟ اگر غیر مجاز است چگونه است نیروی کار این سرزمین را برای رفاه مرفهان بی درد هدر می دهیم که خود را«لاکچری» خوانند و در حالیکه در ذهن و فکر کوله بر، تنها آن یکصد هزارتومانی جا خوش کرده است که ارزش آن به یک چهارم سال قبل کاهش یافته است.
آیا کوله بری نوعی بهره گیری نادرست از نیروی کار که قبلا «استثمارش» می خواندند، نیست؟ در کجای دنیا دور زدن گمرک و اداره مالیات و پاسگاه مرزی، اقتصاد مقاومتی خوانده شده که برخی ها نمی خواهند با فراهم نمودن زمینه های کاهش بیکاری این کوله بری پسامدرن را حذف نمایند. کوله بر عزیز اگر فرصت نکرده ای به داخل شهر بیایی بدان نرخ باری که حمل می کنی چند برابر پارسال است. حداقل از این حداقل سهم محروم نشوی!
راستی تا کی باید این میراث تلخ و کشنده زانوی جوانان ما را تخریب و کمر آنها را خرد سازد. راستی در این فصل بهار چرا حداقل بخشی از این نیروی کار بسوی علف چینی با همان درآمد و با ریسک بسیار کمتر سوق داده نمی شود تا دام بیشتری با علوفه غیر «تراریخته» و ارگانیک پرورش یابد و مرتع و جنگل کمتری طعمه حریق گردد. چرا مجریان قانون و قانوگذاران راه را هموار نمی سازند تا مرزداران تکلیف خود را با کج راهه ها مشخص سازند.
مگر نه آنکه ارث نهایی ما و قتصاد کشور ما از «کوله» همان معنی «کج و معوج بودن» ش در لغت نامه دهخدا است و «بار روی دوش و پشت» آن برای آن مرفه بی درد می ماند…. تلخ یا شیرین؛ «کوله بری پسامدرن» شایسته جهان مدرنیزه امروز نیست.
ثبت دیدگاه