شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳ Saturday, 23 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2441 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
میلاد نور
شناسه : 1244

شفیع جهانگیری  /  ترجمه: اقبال جهانگیری      سده‌ی ششم میلادی، هنگامه‌ی دست و پا زدن بشریت در باتلاق کفر و گمراهی بود. ابرهای سیاه شرک و خرافات، پرتو یکتاپرستی را پنهان کرده بودند. شب دیجور و تاریک ظلم و ستم و جهل و نادانی، بر دلهای مردم سایه افکنده بود. «یهودیت» در برخی مسایل […]

ارسال توسط :
پ
پ

شفیع جهانگیری  /  ترجمه: اقبال جهانگیری     

سده‌ی ششم میلادی، هنگامه‌ی دست و پا زدن بشریت در باتلاق کفر و گمراهی بود. ابرهای سیاه شرک و خرافات، پرتو یکتاپرستی را پنهان کرده بودند.

شب دیجور و تاریک ظلم و ستم و جهل و نادانی، بر دلهای مردم سایه افکنده بود. «یهودیت» در برخی مسایل جزئی خلاصه شده بود و هیچ پیامی برای جهانیان نداشت. رهبران این دین خود را خدایان زمین می‌انگاشتند و کسی در مقابلشان جرأت عرض اندام نداشت.

 «مسیحیت» از‌‌ همان ابتدای ظهورش دچار تحریف و انحراف شده و سر تا پایش را شرک و خرافات فرا گرفته بود. «مجوسیان» به جای خدا، آتش و ماه و خورشید و… را بندگی می‌کردند. «بودائیت» که در هندوستان و آسیای میانه رواج داشت، بنایش بر بت‌پرستی بود. «برهمایی» بیش از ۳۳۰ خدا داشت. «زرتشتیان» معتقد بودند که دو خدا دنیا را اداره می‌کنند. «اهورا مزدا» الهه‌ی نیکی و «اهریمن» خداوند بدی. آیین «مانی» ازدواج و تشکیل خانواده را ممنوع اعلام کرده بود تا نسل انسان از میان برکنده شود و دنیا به انتها برسد و روشنایی بر تاریکی فایق آید.

 «مزدک» به شیوه‌ای علنی و کاملاً آشکار اعلام کرد که انسان‌ها در ناموس و سامان یکدیگر، برابر و سهیم‌اند. مردم شبه جزیره‌ی عربستان، آیین ابراهیمی را کنار نهاده و آنگونه مستغرق بت‌پرستی بودند که علاوه بر ۳۶۰ بت داخل کعبه، هر خانه و منزلی بتی داشت و حتی در سفر‌هایشان از خمیر [و خرما] برای خود بت‌هایی می‌ساختند و موقع گرسنگی خدایشان قوت سفره‌هاشان می‌شد.

سده‌ی ششم مصادف با سلطه‌ی دو ابر قدرت فارس و روم بود که پشت مردمانش از ظلم و زورگوییشان، چمیده بود. رحم و مهربانی از دل‌ها رخت بر بسته بود. پدر، جگرگوشه‌اش را زنده به گور می‌کرد. قشر زن از تمامی حقوق فردی و اجتماعیش بی‌بهره بود. حلال و حرام معنا و مفهومی نداشت. نوای حق و عدالت و همیاری به گوش نمی‌رسید. در این کره‌ی خاکی کسی نبود در مقابل پروردگار کرنش کند. فقیر و مستمندان، زیردستان و بردگان ثروتمندان بودند. مردم در می‌خوارگی، ربا، زنا، قمار، راهزنی، دزدی، دروغگویی، سنگدلی و قتل و تجاوز به مال و ناموس دیگران از هم پیشی می‌گرفتند. بازار علم و دانش کساد و بی‌رونق بود. با آدم‌ها به سان حیوانات خرید و فروش می‌شدند. قشر پایین‌دست برای اربابان زور و زر سجده می‌بردند. دختران، خواهران و مادران به همسری گرفته می‌شدند. اختلافات و کشمکش‌های قبیله‌ای و طایفه‌ای گاهاً تا چهل سال ادامه می‌داشت و هزاران انسان بی‌تاوان قربانی آن می‌شدند. فساد و بی‌بند و باری در جوامع آن روزگار به اوج خود رسیده بود و سر و سامان دادن به این اوضاع نابسامان، خارج و فرا‌تر از توانایی هر کسی بود. به دلیل آنکه این معضلات تنها محدود به حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی نبود که یک شخصیت ملی یا رهبری سیاسی یا اقتصاددان از عهده‌ی چاره‌جویی آن بر آید. بلکه مشکل اساسی این بود که چگونه امکان دارد خرافات عقیدتی را که طی اعصار گذشته، اذهان انسان‌ها را به خود مشغول کرده بود، برطرف و زمینه را برای دریافت ایده‌ای نو از سوی آنان فراهم نمود. چرا که بنا بر این بود نسل تازه‌ای برای تشکیل جامعه‌ای مدرن تربیت گردد. جامعه‌ای که در تمام ابعاد مختلف، متفاوت از قبل باشد.

بی‌گمان به منظور انجام چنین مسؤولیتی، و برای رهانیدن بشریت از لبه‌ی پرتگاه سیاه‌بختی و شقاوت، نیاز به فرستاده‌ای از سوی خدا برای جهانیان، بیش از پیش احساس می‌شد.

دلا شایستگی انجام چنین مسؤولیت بزرگی از سوی خداوند شامل حال چه کسی می‌شود؟ تو گویی کدامین پدر و مادر افتخار به دنیا آوردن چنین نوزاد مبارکی را دارند؟ کدام ملت باید به هم‌نژاد و همخون بودنش با وی به خود ببالد؟ و کدامین شهر و سرزمین به یمن داشتن چنین شهروندی مملو از خیر و خوشی و برکت خواهد شد؟

آری؛ مشیت و اراده‌ی خداوند چنین شد که صبح روز دوشنبه، ماه ربیع الأول از عام الفیل (سالی که سپاه ابرهه به منظور ویران کردن کعبه به آن منطقه تاخت، در میان اعراب به سال فیل نام گرفته بود) مولودی در دامان بانو «آمنه» همسر «عبدالله» تولد یافت که بعد‌ها رهایی‌بخش جهان و جهانیان گردید. شایان ذکر است که چند ماه قبل از تولد این کودک، در اثر مرگ ناگهانی عبدالله، شمع زندگی بانو «آمنه» بی‌فروغ شده، گل امیدش پژمرده و با کوله‌باری از غم و غصه بی‌کس و همدم مانده بود.

اینهم از حکمت خداوند بود که پیشوای انسانیت و دردانه‌ی عالم با یتیمی قدم بر خاک مکه نهد و خورشید فروزان گیتی، از افق شبه جزیره‌ی عربستان بر جهان بتابد.

شش بهار از عمر محمّد -صلی الله علیه وسلم- نگذشته بود که از آغوش گرم و سوز و مهربانی مادرش محروم گشت. پس از بانو «آمنه»، پدر بزرگش عبدالمطلّب سرپرستی او را به عهده گرفت. پس از دو سال او نیز وفات یافت و عمویش ابوطالب وی را به نزد خود برد. در ۲۵ سالگی با بانو «خدیجه» زندگی زناشویی را شروع کرد. در ۴۰ سالگی بود که برای اولین بار در غار «حراء» وحی بر او نازل و وظیفه‌ی سنگین رسالت از جانب پروردگار به وی محول گردید.

زندگانی پیامبر (ص) پس از این واقعه شامل دو مرحله متفاوت است: ۱. مکی، که حدود ۱۳ سال و ۲. مدنی، ۱۰ سال طول کشید.

مرحله‌ی مکی زندگانی پیامبر (ص) که خود شامل سه مرحله است:

۱. دعوت نهانی ۲. دعوت آشکار ۳. گسترش دعوت به خارج از مکه

مرحله‌ی مدنی هم از سه اصل تشکیل شده است:

۱. بنیاد نهادن حکومت اسلامی

۲. آشتی و منعقد کردن پیمان نامه‌ها با دشمنان و مخالفان اطراف و فراهم ساختن زمینه دعوت فرمانروایان جهان به اسلام

۳. استقبال از هیأت‌های مهمان و روانه شدن دسته دسته‌ی مردم به آغوش اسلام.

برخلاف اعتقاد برخی، پیامبر (ص) شخصی‌ نژادپرست و رهبری ملی نبود. چراکه در آن صورت به جای به دست گرفتن بیرق «لا اله الا الله» که علت اصلی مخالفت و دشمنی تمام خویشاوندان و اطرافیانش با وی بود، می‌توانست همه‌ی قبایل عرب را زیر پرچم ملی‌گرایی گرد هم آورد و حکومتی عربی بنا نهد و خود نیز ریاستش را برعهده گیرد و حقوق پایمال شده‌ی تمام اعراب را از فارس و روم باز ستاند. ولی وی هدفش ریشه‌کن کردن ستم و بیداد بود نه جایگزین کردن شیوه‌ای از ستم با شیوه‌ای دیگر از آن و نه اینکه مردم را از چنگ فارس و روم برباید و در چنگال عرب گرفتار سازد. آری، تنها خواست و هدفش رهایی بخشیدن انسان و خشنود کردن پروردگار بود و همین نیز باعث شد در کوتاه‌مدت، یک سوم جهان از پیام رحمت او استقبال کنند.

سلام و درود خداوند بر او و خاندان و یاران پاکش.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.