نویسنده:امینه راست بالا
درون مکتب اسلام و رسولالله (ص) شیرزنانی پرورش یافتند که اسلام را به عنوان برنامه و چارچوبی برای عزت و احترام به خود پذیرفتند و متقابل آن، اسلام نیز برای آنان ارزش و منزلتی بس فراتر از محدودیت جنسیتی و سرکوب کنندهی جاهلیت عرب و بیبند و جاهلیت مدرن امروزی به ارمغان آورد.
و آنان را مشمول آیهی (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاکرِینَ اللّهَ کثِیراً وَ الذّاکراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان؛ مردان باایمان و زنان باایمان، مردان فرمانبردارِ فرمان خدا و زنان فرمانبردارِ فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان شکیبا و زنان شکیبا، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان بخشایشگر و زنان بخشایشگر، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار خدا را یاد میکنند و زنانی که بسیار خدا را یاد میکنند، خداوند برای همهی آنان آمرزش و پاداش بزرگی را فراهم ساخته است. (احزاب:۳۵) که مصداق دقیقی از حرّیت و انسانیّت، که گوهر مشترک انسانها است، عطا نمود.
یکی از پرورش یافتگان این مکتب «بانو امّسلیم بنت ملحان» بانوی صحابی که تاریخ نام نیکویش را یادآور عزت، شهامت و افتخاری برای اسلام و بانوان مسلمان است. «رُمَیصاء» یا «سهله بنتمِلْحان بنخالد أنصاری» ملقب به «ام سلیم» بانوی گرانقدر، صاحبنظر و نیکومنظر عصر رسولالله (ص) و از زنان سابقون انصار، در اسلام است، پدرش قبل از هجرت از دنیا رفت و مادرش «ملیکه نجاری» از جمله زنانی بود که اسلام آورد و با رسول خدا (ص) بیعت کرد.
امّسلیم در جاهلیّت با «مالک بننضر» ازدواج نمود و از او صاحب فرزندی به نام «أنس» شد. مالک به هنگام مسلمان شدن امسلیم در مسافرت به سر میبرد. در بازگشت، وقتی از اسلام امسلیم آگاه گردید به شدت با او مخالفت کرد و گفت: خود و فرزندمان را گمراه و فاسد کردهای! امسلیم پاسخ داد: گمراه و فاسد نشده ام بلکه ایمان آوردم و فرزندمان را آگاه و مسلمان ساختهام. مالک هنگامی که از منصرف کردن امسلیم از دینش بازماند، آنها را ترک، و به نشانهی اعتراض عازم هجرت به شام شد که در راه وفات نمود. امسلیم از شنیدن وفات همسرش بسیار غمگین شد و از آن پس تصمیم گرفت که زندگیش را وقف تربیت فرزندش کند و تا زمانی که «أنس» به بلوغ نرسیده، دوباره ازدواج نکند. او فرزندش را از سن ۱۰ سالگی به خدمت رسول¬الله (ص) فرستاد تا در مکتب نبوی تربیت یابد؛ أنس تا پایان حیات رسولالله (ص) در خانه ایشان پرورش یافت و به «خادمالنّبی» معروف گشت ؛ که احادیث بسیار از رسولالله (ص) نقل نمود و در بسیاری از غزوات پیامبر همراه ایشان بوده است.
ازدواج امسلیم با ابوطلحه
ابوطلحه زیدبنسهل از اشخاص مشهور و ثروتمند انصار در حالی که هنوز مشرک بود به خواستگاری امسلیم آمد، امّا او به خاطر مشرک بودن ابوطلحه درخواست او را رد کرد؛ و پس از مسلمان شدن ابوطلحه با او ازدواج کرد و مهریهی خود را اسلامِ همسرش ابوطلحه قرارداد. از أنس بنمالک روایت شدهاست که رسولالله(ص) فرمود: «ما سمعت بإمرأه قط کانت أکرم مهراً من امسلیم، کان مهرها الإسلام؛ نشنیدم در مورد زنی که از نظر مهریه گرامیتر از امسلیم باشد، زیرا مهریهی او اسلام بود.»
حاصل این وصلت ، پسری بود به نام عمیر؛ که از همان دوران کودکی بیمارگشت و، بیماریش شدت یافت تا اینکه از دنیا رفت، ام سلیم برای اینکه همسرش که فرزندشان را بسیار دوست می داشت ، در مرگ فرزند بیتابی نکند او را به بهانهای به خدمت رسولالله (ص) فرستاد. امسلیم جنازهی کودک دلبندش را پوشاند و به اهل خانه سپرد تا ابوطلحه را از مرگ فرزندشان آگاه نسازند، سپس ظاهر خود و خانهاش را آراسته گرداند؛ ابو طلحه با ورودش به خانه از امسلیم جویای حال فرزندشان شد، او گفت: آرام گرفت. با هم غذا خوردندو سپس امسلیم به او گفت: میخواهم مطلبی از تو بپرسم؟ گفت: اگر به تو اطّلاع دهم که امانتی نزد ما بوده و ما آن را به صاحبش بازگردانده ایم ناراحت میشوی؟ ابوطلحه گفت: نه! هرگز! ناراحتی ندارد، امانت مردم را باید پس داد! امسلیم گفت: سبحانالله! باید به تو اطّلاع دهم که خداوند، فرزندمان را که امانتی نزد ما بود، از ما گرفت! ابوطلحه از سخنان همسرش تکان سختی خورد و گفت: به خدا قسم، من از تو که مادر هستی سزاوارترم که در سوگ فرزندمان صابر باشم. ابوطلحه فردایش به نزد رسولالله (ص) رفت و ماجرا را برای رسولالله (ص) گفت. پیامبر نیز برای این بانوی فهیم و خانوادهاش دعای خیر نمود.و خداوند به آنها فرزند دیگری عطا نمود که رسولالله (ص) نام او را «عبدالله» نهاد و عبدالله صاحب هفت فرزند شد که همگی قاریان قرآن بودند.
امسلیم در میدان جنگ وجهاد
همانطور که مردان مؤمن با عشق و علاقه در عرصهی جنگوجهاد حاضر میشدند، اسلام به بانوان مسلمان نیز این توانایی را عطا نمود که در خانه، همراهی وفادار و دلبری برای همسر و مادری نیکو برای فرزندانشان باشند؛ وآنجا که خود و کیانش را در خطر بیند ، سلاح بر دوش گیرد و مردانه به میدان آید . جهاد ابانوان مسلمان در غزوات کمتر از مردان مسلمان نبود. مهمترین خدمات آنها، مربوط به امور پشتیبانی از قبیل خدمات بهداشتی و کمکهای اولیه، آماده کردن آب و پختن نان و غذا برای مجاهدان بود که همهی این کارها را با عشق و اخلاص تمام انجام میدادند.
امسلیم، بانوى شجاع و دلاور اسلام، مانند سایر بانوان صحابه، در جنگهاى اسلام و کفر در رکاب رسول الله شرکت میکرد. در جنگ احد به همراه بانو عایشه مشکهای آب را حمل و مجاهدان را سیراب و مجروحان را مداوا میکرد. در جنگ حُنین در حالى که باردار بود از مجاهدان پرستاری میکرد. و همراه خود خنجری را حمل می کرد و میگفت: این اسلحه را به دست گرفتهام تا اگر مشرکی به من نزدیک شود شکم او را پاره کنم. ابوطلحهبه نزد رسول الله رفت و عرض کرد : یا رسولالله! امسلیم با خود خنجر برداشته و به میدان آمده است! . رفتار او در این جنگ به گونهاى بود که مورد تأیید و تحسین رسولالله (ص) قرار گرفت.
در زمان خلافت عمر فاروق (رض)، هنگامی که ایشان در میان بانوان صحابه چادر تقسیم میکردند، عبایی نفیس باقی مانده بود؛ اصحاب مشورت دادند که آن را به همسر خود «امکلثوم» تقدیم نماید، امّا ایشان فرمودند: امسلیم حقّ تقدم دارد زیرا او در غزوهی احد از راه بسیار دور مشک آب را بر کول خود حمل و مجاهدان را سیراب میکرد. امسلیم همواره مورد توجّه و عنایت پیامبر قرار داشت. رسولالله (ص) به خانهی ایشان رفتوآمد میکرد و برایش هدیه میبرد. امسلیم افتخار این را داشت که برادرش «حرام بنملحان» جزء شهدای بئرالمعونه باشد. او از راویان حدیث رسولالله (ص) بود. در مدینه وفات کرد و در آنجا نیز به خاک سپرده شد. آرى! این بانو در کرامتهاى انسانى، فداکارى و حمایت از ارزشهاى دینى اسوهی دیروزیست برای هر بانوی مسلمان امروزی .
ثبت دیدگاه