یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول والاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال
کم یا بیش با شخصیت ژان ژاک روسو آشنایی داریم یا حداقل در کتب درسی روان شناسی یا از زبان معلمان خود شنیده ایم و نامی نا آشنا نیست.
اما چرا روسو ؟
روسو را هم می توان فیلسوف نامید هم عالم و هم نظریه پرداز ناتورالیسم . زندگی شخصی و خانوادگی روسو بصورتی بوده که در شیر خوارگی مادرش از دست می رود و پدرش که پیشه ساعت سازی اختیار کرده بود و در عین حالی که خیلی سهل انگار و بی توجه به فرزند بوده بنا به دلایلی ناگزیر از ترک موطن(ژنو)شده و سرپرستی روسو را یکی از خویشان بعهده می گیرد . مدتی به مدرسه رفت و چندی هم شاگرد یک چای خانه ، زندگانی او یا در آوارگی بوده ، یا مرنب تغییر شغل. دوره دانش آموزی رسمی و مدرسه ای او کوتاه بود . اما از راه خود آموزی زمینه شکوفایی استعداد هایش شکوفا شد.
ایشان فردی زود رنج، ناسازگاربد برخورد و نا شکیب که همین ویژگی ها در عدم ثبات شغلی او موثر افتاد و حتی با دوستانش هماهنگ و همراه نبوده به عبارت دیگر او تنها بود . تنهایی او نتیجه اندیشه های ناسازگار اوست بیشتر زندگانی او بیرون از روال عادی و در بی سامانی گذشت . حتی در زنگی نامه خود نوشته که از زنی که با وی زندگی کرده صاحب فرزندانی شده که به پرورشگاه کودکان بی سر پرست سپرده.
حال سوال اینجاست که فردی با این ویژگی ها چگونه توانسته راهنمای دیگران گردد؟
در حالی که از شایستگی های اخلاقی بر خوردار نیست چگونه ار تریت انسان سخن می گوید ؟
آیا سخنان چنین فردی شعارهای میان تهی نیست؟
اما در پاسخ باید گفت در بررسی افکار و اندیشه ها باید دو جنبه را رعایت کرد: بنیاد منطقی یک اندیشه و شخصیت پدید آورنده آن
در بعد نظری درستی یا نادرستی یک تفکر به هیچ وجه به شخصیت نویسنده یا کوینده وابسته نیست اما در بعد عملی و اخلاقی این بستگی تا حدی ست که حافظ می فرماید : وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
اما اندیشه روسو عملا و اخلاقا نفوذ داشت نه نظری و تئوری
نگاه او و آهنگ گفتار او نگاه و آهنگ ناصح و واعظ نیست . چنان نیست که خود را بیرون از دایره خطا و گناه بداند و عیب دیگران را بنمایاند.
خود را در راه و دیگران را گمراه بنامد . خود را اعلا و دیگران را سفلی بشناسد .عیب خود را پنهان و بر شمردن عیب دیگران را مایه امتیاز خویش بداند .بلکه او بیش از آنکه با دیگران بستیزد با خود در ستیزاست . بیش از آنکه دیگران را بد کار بشمارد گناه خود را می شمارد . از این روست در کتاب خود یعنی اعترافات کوس روسوایی خود را برسر بازار داد می زند.
درست است که قلم و سخن افسون گرند اما حقیقت و صداقت اثر گذارتر
فریادی که از درد نباشد در دردمندان اثر ندارد.
او در کتاب خود نکوشید تا فرومایگی های خود را پنهان کند و شایستگی هایی که ندارد بخود ببندد . بلکه آنچه را که داشته نگاشته است و در روز رستاخیز با همان نوشته ها در پیشگاه داور مطلق خواهد ایستاد و خواهد گفت : این است آنچه کرده ام نه از بدی خود کاسته ام و نه بر خوبی خود افزوده ام.
یکی از اندیشه های او که او را از همزمانان خود متمایز و ممتاز می کند این است که انسان را نباید فقط جانوری هوشمند شمرد . هوش برترین جنبه انسان نیست زیرا چه بسی ممکن است به خدمت جنبه های پست در آید و تا حد نیرنگ بازی تنزل کند.برترین جنبه انسان که اورا متمایز می کند وجدان اخلاقی یعنی توانایی تشخیص نیک از بد و گرایش به نیکی است.
روسو در تربیت اخلاقی کودکان بر مفهوم تربیت منفی تاکید دارد . لازم نیست برای کودکان در باره اهمیت راستی و درستی سخنرانی کنیم کافی است به دروغ گفتن وادارشان نکنیم و دو رویی را به آنان نیاموزیم و در تربیت دینی محبت و ستایش خدا را در وجود کودک بیدار کنیم.
در آموزش و مدرسه هم معتقد است آموزگار یک کودک باید همسال او باشد یا اینکه بهترین مربی کودک پدر اوست و تمام این گفته ها بیانگر این اصل است که تعلیم و تربیت یک جریان پویا و نتیجه هماهنگی مربی و متربی است و بستر اصلی آن محبت و عاطفه است و اهمیت شایستگی اخلاقی و انسانی بسی بیشتر از مهارت حرفه ای است.
امید است همه ما در این واپسین روزهای مانده از سال و در آستانه ورود به سالی دگر در شمارش روزهای عمر خود و ( حاسبوا قبل ان تحاسبوا ) به خود آییم و قبل از خانه تکانی دنیوی به خانه تکانی باور و درون خود بپردازیم. انشاالله
ثبت دیدگاه