جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2441 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
ایمان ، شرک ، کفر ، تکفیر
شناسه : 1542

گردآورنده : اسامه قادری   ستایش شایسته و از آن معبود به حقی است که ما ستایشش گفته ، از او کمک خواسته و از او طلب آمرزش می کنیم، و از شرور و بدیهای خودمان و کردار زشت و بدمان به الله پناه می بریم، هر کسی را که الله هدایت می نماید برایش […]

ارسال توسط :
پ
پ

گردآورنده : اسامه قادری

 

ستایش شایسته و از آن معبود به حقی است که ما ستایشش گفته ، از او کمک خواسته و از او طلب آمرزش می کنیم، و از شرور و بدیهای خودمان و کردار زشت و بدمان به الله پناه می بریم،

هر کسی را که الله هدایت می نماید برایش گمراه کننده ای نیست و هر کسی را که او گمر اه می کند برایش هدایت دهنده ای نیست وگواهی می دهم که بجز الله دیگرمعبود به حقی نیست اویکتا و بی شریک است و گواهی می دهم که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) بنده و فرستاده الله است.

 

ایمان :

ابن حجر عسقلانی رحمه الله شارح کتاب صحیح بخاری ،در ابواب ایمان ، در فتح الباری می آورد : ایمان اعتقاد است به قلب و نطق کردن به زبان و عمل کردن به ارکان است .

(أن الإیمان قول باللسان وتصدیق بالقلب وعمل بالجوارح). ایمان قول است با زبان و تصدیق نمودن است با قلب و عمل کردن با جوارح است .

سلف و امامان سنت در مورد ایمان میگویند: که قول و عمل است و گاه میگویند : قول و عمل و نیت است و گاهی آن را قول و عمل و نیت و پیروی کردن از سنت دانسته اند و گاهی هم میگویند که ایمان قول است با زبان و اعتقاد است با قلب و عمل کردن بوسیله اعضا و جوارح است که همه آنها صحیح است .

مسلم روایت کرده است:  *الإیمان بضع وستون شعبه فأفضلها قول لا إله إلا الله وأدناها إماطه الأذى عن الطریق* ایمان شصت و چند شعبه دارد برترین آن قول لا اله الا الله است و کمترینش برداشتن موانع مزاحم در راه مردم است .

آقای مفتی زاده بیان میدارد که: ( ایمان از دو جزءتشکیل گردیده است : اول، پیدا کردن معرفت و شناخت درباره حقایق اساسی و بنیادی عالم وجود عموماً و انسان خصوصاً می باشد(نیاز هستی به آفریدگار). دوم: آنچه آفریننده  ما و هستی بخاطر بهره گیری درست ما از نیروهایمان و امکاناتی که همیشه پیمودن آن مقدور است برایمان تعیین کند صمیمانه و از اعماق قلب و با تمام وجود بپذیریم بدین معنی که تمام آمال و آرزوها و عواطف  و احساساتمان را با آنچه شناخت و فهممان اقتضا می کند هماهنگ سازیم و همه را در این جهت توجیه کنیم .

چنانکه میفرماید : *  وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآَخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ  *[1]. هر کس به ایمان کافر باشد عملش باطل و در آخرت جزء زیانمندان است . آری تنها ایمان نداشتن به یکی از اصول ایمان باعث کفر و موجب باطل شدن اعمال است

مفتی زاده می گوید : ایمان عبارت است از خصلت حق دوستی و موافق حق بودن. این را خاصیت و لازمه‌ی ایمان ‌‌می‌گوییم. از ارکان ایمان نیز که بسیار با ارزش و مهم و پر خیر و برکت است محبّت می‌باشد. اگر ایمان در قلبی باشد، خصلت تسلیم حق بودن و حق دوستی ومحبّت نیز درآن قلب وجود دارد؛ البته نه خودخواهانه. شدیدترین کافران ممکن است گاهی حق را دوست داشته باشند، ولی این دوست داشتن به این دلیل است که سودی و نفعی به آنان عاید گردد. کافر ممکن است محبّتی داشته باشد ولی در هر حال نفع و سودش به خود او باز ‌‌می‌گردد؛ زیرا خصلت کفر اساساً آن دو مطلب و دو خصلت تسلیم بودن در برابر حق و حق دوستی و محبّت را از بین ‌‌می‌برد. خصلت کفر عبارت از حق ستیزی است. چونکه کفر اساساً به این معنی است که: انسان آگاهانه حق را بفهمد و درک کند، ولی از آن متنفر باشد و در برابرش بایستد. ایمان دقیقاً مقابل کفر است؛ یعنی وقتی چیزی را حق دانست، آن را دوست بدارد، به آن علاقه پیدا کند و به هر اندازه که امکان داشته باشد و پرورشش اقتضا کند، در این جهت تلاش نماید. کفر با محبّت ناسازگار است(توضیح چرایی آن طولانی است) ولی ایمان با محبّت سازگار است.

علما بیان داشته اند هرگاه اسلام و ایمان مقارن هم بیان شوند منظور از ایمان عقاید و اعمال درونی و منظور از اسلام اعمال ظاهری است و هرگاه به تنهائی ذکر شوند شامل هردو معانی آن میگردند که برای توضیح بیشتر میتوان به مجموع فتاوای ابن عثیمین جلد اول بحث ایمان و اسلام و جلد دوم کتاب معارج القبول حافظ حکمی همین بحث و دیگر کتابهای عقیدتی در این زمینه مراجعه کرد .  به همین سبب  ایمان در اصطلاح شرع نزد اهل سنت چیزی جز اعتقاد و پذیرش قلبی  تمامی آنچه را که رسول الله صلی الله علیه و سلم از جانب پروردگار آورده و در قرآن و سنت صحیح بیان شده اند و اقرار نمودنش به زبان و عمل کردنش به وسیله اعمال نمی باشد .

در مورد صدور حکم ایمان و کفر برای فردی در وهله اول باید ظاهر امر را مورد توجه قرار داد اگر اسلام را اظهار ننماید هر چند ما شناختی در مورد او نداشته باشیم حکم کفر را برای او صادر و در احکام دنیا با او چون یک کافر معامله می کنیم چون همه انسانها به دو دسته تقسیم پذیرند و سومی ندارد یا مؤمن هستند و یا کافرند همانگونه که قرآن در آیه ۲ سوره تغابن به آن ناطق است آنجا که می فرماید:**هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ**«اوست که شما را آفرید بعضی از شما مؤمن و بعضی دیگر کافرند و خداوند به آنچه می کنید بیناست.» ولی این به معنی اثبات عذاب بطور حتم در آخرت برای هرکسی نیست که در دنیا کافر خوانده شود چون خداوند کسی را تا بوسیله ابلاغ رسالت انذار ننماید عذاب نخواهد کرد.

 

 

 

کفر :

کفر عبارت بود از آنکه کسی حق را فهمیده باشد و آگاهانه در برابر آن ایستادگی کند؛ این نیز دارای درجاتی است. هیچ اطمینان ندارم که هیچکدام از ما مسلمانان این خصلت های کفر را نداشته باشیم که گاهی در برابر حقّ بایستیم. بلکه به احتمال زیاد این ویژگی کم و بیش در همه‌ی ما وجود دارد. به عنوان مثال در حال مشاجره با شخصی هستم، خودخواهی به اوج رسیده و تنور مجادله گرم شده است. در این موقعیّت، طرف مقابل، سخن حقی می‌گوید، در آن هنگام بسیار دشوار خواهد بود که آنقدر خصلت ایمان در من قوی باشد که فوراً و بلافاصله تسلیم شوم و بگویم که حق با شماست. و یا مثلاً فلان مرد برای فرزندش حالت مهربانی و پرورش دارد، اگرچه انگیزه‌ای جز خیر ندارد، ولی در آن موقعیّتی که با فرزند خود درگیر بحث و جدل می‌شود، فرزندش سخن حقی ‌‌می‌گوید؛ به هر دلیل، یا به خاطر خودخواهی و یا به دلیل نشکستن هیبتِ پدر بودن، یا به خاطر اینکه اصل مطلبِ گفته شده توسط پدر، باطل نشود، متوجّه می‌شوید که پدر در برابر حقّی که بچه‌اش گفته است، مقابله ‌‌می‌کند.

به همان صورت نیز در کسانی که ما آنان را مسلمان یا حتّی اهل ایمان نمی‌دانیم- ایمان الهی، ایمان دینی یعنی خداپرستی- اگرچه ملحد هستند، خصوصیات ایمان را در آنان ‌‌می‌بینیم. و ‌‌می‌بینیم که اگر حقی بشنوند ولو اینکه هیچ نفعی برای آنان نداشته باشد، به شرطی که به حالت جدال و گرم شدن حمیّت و خودخواهی نرسیده باشند؛ تسلیم ‌‌می‌شوند و ‌‌می‌پذیرند و این خصلت ایمانی را در چنین اشخاصی ‌‌می‌توانیم ببینیم. بسیار زیاد در انسانهای ملحد میتوانیم محبّت‌هایی که هیچ جنبه‌ی خود خواهی ندارد بیابیم.. بنابراین آشکار می‌شود که انسانی که کاملاً مؤمن و خلاصه‌ی ایمان باشد، خیلی کم و متقابلاً نیز کسی که کاملاً کافر باشد خیلی نایاب است. زیرا کافر نیز به کسی گفته ‌‌می‌شود که در کفر خلاصه گردد و به آن درجه برسد که قلبش قفل شده و آمادگی پذیرش حق را نداشته باشد؛ مگر به خاطر آن خودخواهی هایی که گفتم که آن نیز ارزش ندارد.

مؤمن واقعی کسی است که به طور کلّی خصوصیات کفر در او نمانده باشد. چنین شخصی مؤمن واقعی است. بلی مؤمن آن است که آن خصوصیات منفی کفر را نداشته باشد، و کافر نیز کسی است که آن خصوصیات مثبت ایمان را نداشته باشد. اگرچه از جهت عاطفی و محبت، مؤمن به کسی که دارای ایمان ضعیف هم باشد، اطلاق ‌‌می‌شود؛ ولی از جهت دیگر چون جهت شدت است، مطلقا به کسانی که به طور کامل و به تمامی، حق بر آنان آشکار و عرضه نشده است، اطلاق کفر درست نیست. و خیانت به دین و انحراف از مسیر قرآن است. هنگامی می‌توان کسی را کافر نامید که کلّ حق به تمامی و با وضوح کامل و با تمام ماهیّت حقیقی‌اش و با تمام پاکی و درستیش عرضه شده باشد و آن شخص نیز نسبت به آن علم پیدا کرده باشد و آن را نپذیرد و در برابرش بایستد.

بنابراین برای تحقّق این شرط باید عرضه کننده‌ی دین، خود نمونه‌ی کامل و اُسوه‌ی حسنه باشد. اگر به این مرحله برسد و بعد با حق مقابله کند، چنین شخصی کافر است. در این روز گار شرط ادا نمی‌شود. وقتی که شرط ادا نشد طبیعی است، ایستادن در برابر حق، تحقّق نیافته است و در نهایت، شخص، کافر محسوب نمی‌شود.

 

 

 

شرک :

ازهری‌شافعی می‌گوید: الله‌تعالی ‌از بنده‌اش لقمان حکیم حکایت می‌کند که به فرزندش گفت: فرزندم!(به الله شریک قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است). «لقمان/۱۳»

شرک این است که برای الله ‌در ربوبیت‌اش شریک قرار دهند، الله تعالی از داشتن شریک و انباز پاک است. هیچ کس دیگر با الله برابر نیست که او را شریک الله تعالی قرار دهند.

 (بدلیل آن که به الله شریک قرار دادند که الله برآن هیچ برهانی نازل نکرده است). «آل‌عمران/۱۵۱»

به همین منظور است، چرا که معنای آن این است که هر کس چیزی از مخلوقات را با الله برابر بداند مشرک است، چون الله یکتاست و شریکی ندارد و هیچ همتا و انبازی برای او تعالی نیست.

راغب اصفهانی می‌گوید: شرک خطرناک این است که برای الله شریکی قرار دهند، گویند: فلانی به الله شرک ورزیده است و این بزرگ‌‌‌ترین کفر است.

مناوی می‌گوید: شرک این است که امر مختص به یک فرد را به کسی که با او در آن مشارکتی ندارد، نسبت دهند.

علامه علی سویدی، شافعی در توضیح و حذر از خطر شرک می‌گوید: الله من و تو را از شرک، کفر و گمراهی حفظ کند، ما را در اقوال و اعمالی که دوست می‌دارد و می‌پسندد، یاری دهد. بدان که شرک به هر چیز ضد توحید گفته می‌شود. لذا این دو هرگز با همدیگر جمع نمی‌شوند، همان‌طور که کفر ضد ایمان است و هرگز جمع نمی‌شوند. هرگاه گفته شود این فرد موحد است معنایش این است که معتقد به یکتایی الله است و هیچ شریکی برای او تعالی قایل نیست.

هیچ‌کس موحد حقیقی نمی‌شود، مگر زمانی که از تمام چیزهایی که شرک در عبادت است دوری کند. ضد موحد، مشرک است، مشرک کسی است که شرک بورزد هر چند مبتلا به برخی انواع شرک در اقوال، احوال و افعال باشد یا در اعتقادات و معاملات خود به الله شرک ورزد یا اعمال‌اش با شرک منطبق باشد یا شرک را تحسین کند و از ذکر شرک و شنیدن آن خشنود شود…

راغب اصفهانی می‌گوید: شرک در دین بر دو قسم است:

۱.شرک اکبر که همان ثابت دانستن شریک برای الله تعالی است و این بزرگ‌ترین کفر است…

۲.شرک خفی(پوشیده)و نفاق است.

علامه علی سویدی شافعی می‌گوید: باید دانست که شرک، در ربوبیت، در الوهیت یا در اعتقاد یا در معامله خاص با پروردگار بندگان است، اما از نوع دوم(شرک در الوهیت) شرک در عبادت  که به دو قسم شرک در اقوال و شرک در افعال تقسیم می‌شود، نشأت می‌گیرد و هر یک از دو قسم مذکور بر دو نوع شرک اکبری که هرگز بخشیده نخواهد شد و شرک اصغر که ممکن است بخشیده شود؛ تقسیم می‌شود.

در این جا بحث از شرک اکبر است، الله بر ما واجب گردانیده است که خود را از آن حفظ کنیم. آری، توحید بنده هرگز کامل نخواهد شد مگر زمانی که شرک را با تمام انواع و اسباب آن بشناسد.

باید دانست که کسی از کفار معتقد به شرک در ربوبیت نبوده و کسی نگفته است که دو خالق و دو واجب الوجود، وجود دارد هر چند برخی از کفار همانند فرعون و امثال او ربوبیت را انکار کرده‌اند.

امّا شرک در الوهیت بر حسب معبود گرفتن منحرفان و مشرکان متنوع و متعدد است. در حقیقت کسی از جهانیان نگفته است که دو معبود همانند و همتا وجود دارد بجز دوگانه پرستان و بت‌پرستان که غیرالله را عبادت می‌کنند اما معتقد به خالق‌های متعددی نبوده و نیستند هر چند نام«اله»را برای معبودان‌شان به کار می‌برند.

در جای دیگری می‌گوید:

خلاصه‌ی سخن این‌که شرک بر دو نوع است:

۱. شرک در ربوبیت: شرک در ربوبیت این است که کسی را در تدبیر امور و خلقت نظام هستی شریک الله بدانند.

۲. شرک در الوهیت این است که غیر الله را به قصد عبادت.صدا زنند و یا از غیر الله بخواهند که مشکلات را حل کند و نیازهای‌‌شان را بر آورده سازد.

احمدبن حجر، آل بطامی، شافعی در حالی که سخن ابن‌تیمیه را تایید می‌کند می‌گوید: شرک بر دو نوع است: شرک اصغر و شرک اکبر. لذا هر کس از هر دو نوع شرک نجات یابد بهشت بر او واجب است هر کس با شرک اکبر بمیرد دوزخ بر او واجب است هر کس از شرک اکبر نجات یابد اما به برخی از انواع شرک اصغر مبتلا باشد و حسناتش از گناهانش بیشتر باشد داخل بهشت خواهد شد اما هر کس از شرک اکبر نجات یابد اما شرک‌های اصغرش به حدی برسد که گناهانش از اعمال نیکش بیشتر شود، وارد دوزخ خواهد شد. بنابراین شرک، اگر شرک اکبر و یا از انواع شرک اصغر و زیاد باشد باعث می‌شود که فرد به عذاب الهی مجازات شود. اما اگر شرک اصغر کم و اعمال صالح فرد زیاد باشد مجازات نخواهد شد. بنابراین شرک اکبر مانند: سجدهونذر برای غیر الله است.شرک اصغر مانند: ریا و قسم به غیر الله، مشروط به آن که مخلوق را همانند الله تعظیم نکند. لیکن اگر مخلوق را در سوگند یاد کردن همانند خالق تعظیم کند شرک اکبر است.

 

 

 

 

 

 

منابع :

–         ایمان و کفر / کاک احمد مفتی زاده

–         فـتح البــاری

–         العقد الثمین فی بیان مسائل الدین ص۱۱۹-۱۲۰

–         التوقف علی‌مهات التعرف/۴۲۸

–         تطهیر الجنان ص۳۸-۳۹

–         مسـأله تکفیر / نوشته: استاد محمد ناصر الدین آلبانی رحمه الله

–         http://radbedah.blogfa.com/post-70.aspx

–         http://www.islahweb.org/node/1544

–         http://radbedah.blogfa.com/post-69.aspx

–         http://www.m-somayeh.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/88–%D8%B4%D8%B1%DA%A9-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%81%D8%B9%DB%8C

–         http://shojaey.blogsky.com/1391/04/07/post-152/

 

ثبت دیدگاه

3 دیدگاه برای “ایمان ، شرک ، کفر ، تکفیر”
  1. بسم الله/
    با سپاس از نگارنده گرامی اما بعد:
    برادرم فرعون ربوبیت را به معنای حقیقی ربوبیت انکار نکرده است.
    رب سه معنی اصلی دربر میگیرد: کنترل کنندگی، جلب نفع، دفع ضرر
    منظور فرعون از عبارت ” أنا ربکم الأعلى” پادشاهی بر مردم بوده و نه ربوبیت و تدبیر و کنترل امور. چرا که کسانی می تکانستند راحت بگویند تو که بعد از ما یا با ما متولد شدی چگونه ممکن است تدبیر امور ما در دستان تو باشد؟ در جای دیگری از قرآن نیز واژه ی ” رب” به معنی پادشاه به کار رفته است و آن هم در سوره یوسف که پیامبر خدا به کسی که یکی از خوابها را دیده بود گفت به سوی “رب” خود بازگرد و جریان آن زنان را از او جویا شو.
    منظور از رب در این دو آیه پادشاه است.
    در ضمن اینکه کافر مطلق وجود نداشته باشد درست نیست!
    بسیاری ها در دنیای امروز حق کاملا بدانها رسیده ولی از آن روی گردانند و بر علیه آن اقدام می کنند.
    تعریف علامه مفتی زاده از کافر درسته ولی اینکه مصداقی ندارد درست نیست. اگر به این بهانه که هیچ کس نمونه کامل حق نیست و آن را به طور کامل به دیگران با اصول درست عرضه نمی کند بگوییم پس کافر مطلق نیست باید بگوییم پس هیچ وقت کافری در دنیا نخواهد بود و اساسا کافرانی که در قرآن ذکر شده اند را باید تاویل کرد و معنای دیگری برایشان یافت چون روز به روز وضع دینی و اخلاقی مردم بدتر می شود.
    ضمنا افراد بسیاری هم در بین مسلمانان هستند که حق را خیلی خوب عرضه می کنند و بسیاری ها ایمان میاورند پس معلوم است که حق عرضه گشته که افرادی ایمان میاورند!
    موفق باشید/

    پاسخ
  2. از اسامه و آقای ادیبی متشکرم. اجرکم عندالله

    پاسخ
  3. معنی کفرو ایمان به چه کارتون میاد شما لطف کنین عمل به کفرنکنین و با مشرکا همدس نشین.اونایی که میان سایت تون از شرکیاتشون میگن کسی کاری بهشون نداره اخه میترسین مسلمونم مسلمون اخوانی یومن بعض الکتاب ویکفربعض هرچی به ضررتونه رو جرات بیان ندارین

    پاسخ
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.