گرد آورنده: نگین نقشی
شعری سروده ام همه از ماجرای تو !
زیباتر از سروده ی من چشم های تو !
پایین تر از مسیر تو چادر زدیم تا
هنگام رفتنت ، بنشینم به پای تو
گفتی دلت گرفته ؟ کمی جابه جا شویم !
تا قلب من همیشه بگیرد به جای تو
خوب اند واژه های من اما نه مثل تو
عالی ست ، شعر من ، نه شبیه صدای تو
چشم تو مشق شاعری ام می دهد عزیز !
هر چه غزل مراست ، یکایک فدای تو !
حال و هوای شاعری ات را به من بده
تا گم شود هوای دلم در هوای تو
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره…
میفهمی پیر شده….
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه …..
میفهمی پیر شده….
وقتی بعد از غذا یه مشت دارو میخوره….
میفهمی چقدر درد داره…..
وقتی میفهمی نصف موهای سفید سرش به خاطر غصه های توست دلت
میخواد…
دلت میخواد……
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم،
در آینه چشمان مردانه ات، کودکیهایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
پدر هر وقت می گفتی «درست می شود» … تمام نگرانی هایم به یک باره
رنگ می باخت…!
پدرم «نمی توانم» را در چشمانت زیاد دیدم ولی از زبانت
«هرگز» نشنیدم
میخواهم بگویم، ببخش
میخواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند.
ببخش اگر ناخنهای ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود
و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛
اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمدهام تا به جای آویختن
بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی ات بزنم.
سایهات کم مباد ای پدرم
!
آن روزها، سایه ات آنقدر بزرگ بود که وقتی میایستادی، همه چیز را فرا میگرفت؛
اما امروز، ضلع شرقی نیمکتهای غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی میریزد.
دلم میخواهد به یکباره، تمام بغض تو را فریاد کنم.
ساعت جیبی ات را که نگاه میکنی، یادم میآید که وقت غنچه ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو
این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم معنی، کنار هم چیده شده اند.
عشق/پدر
مهربانم روزت مبارک
بسیار زیبا بود ممنون روز پدر رو به همه ی پدران بزرگوار تبریک عرض میکنم
بسیار زیبا و دلنشین بود داده نگین.خیلی خیلی ممنونم
سلام علیکم
ممنونم از لطف شما بزرگواران
خواهش میکنم کاک اقبال
سلام. بسیار ممنون خیلی زیبا بود.