پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2440 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
گفتگو با بلال فروش میانسال شهر پاوه
شناسه : 2174

خبرنگار : نجیبه سبحانی   /    بلال فروش میانسال شهر می گوید: دوست داشتم بچه هام دانشگاه میرفتن و درس میخوندن و زندگیشون راحت می بود اما پول نداشتم که بفرستمشون دانشگاه. من کار سخت نمی تونم انجام بدم فقط از همین راه می تونم پول حلالی در بیارم که این هم از پس خرج دانشگاه […]

ارسال توسط :
پ
پ

خبرنگار : نجیبه سبحانی   /    بلال فروش میانسال شهر می گوید: دوست داشتم بچه هام دانشگاه میرفتن و درس میخوندن و زندگیشون راحت می بود اما پول نداشتم که بفرستمشون دانشگاه. من کار سخت نمی تونم انجام بدم فقط از همین راه می تونم پول حلالی در بیارم که این هم از پس خرج دانشگاه بر نمیاد.

به سمتش می روم. نزدیک که می شوم سلام می کنم. جواب سلامم را می دهد و می گوید: در خدمتم. چندتا (شیره بلال) می خوای ؟ می گویم: بلال نمی خوام. اومدم با شما گفتگو کنم. با تعجب نگاهم می کند و می پرسد: با من ؟! با من چرا ؟! می گویم: بله با شما.

 

می خواهم کمی از وضعیت زندگیتان برایم بگویید و اگر اجازه بدهید در سایت منتشرش کنم. به اطرافش نگاهی می کند. کمی اما و اگر می کند. می گوید: الان نمی تونم. کار دارم. می گویم: منتظر می مانم تا کارتان تمام شود. تردید دارد. می گوید: آخر چرا من ؟ این همه آدم هست برای گفتگو.

 

می گویم: من مخصوصا آمدم سراغ شما. شمایی که به نوعی جزو فراموش شدگان این دنیایید. شمایی که به حاشیه ی دنیا رانده شدید. شمایی که هم مردم و هم مسولان فراموشتان کرده اند و باور کرده اند که زندگی شما باید همین باشد. دوست دارم صدای شما و امثال شما باشم که سهم چندانی از دنیا نبرده اید. این حرفها را که می گوییم چند ثانیه ای سکوت می کند و بعد می گوید: باشه، در خدمتم. سوالاتون رو بپرسید…

 

مصاحبه کردن با آدمهای عادی کمی دشوار است. اگر در شهر کوچکی هم باشد دشواریش چند برابر می شود. مصاحبه شونده می ترسد از اینکه تمام اطلاعات زندگیش را دقیق بگوید. سوالات را که می پرسم، تناقض و ترس را در جوابهایش میبینم. جایی که می گوید از این وضعیت راضی هستم و جای دیگری که می گوید دوست داشتم زندگی بهتر از اینی می داشتم.

 

جنس این ترس را خوب می شناسم. ترسی که قشر ضعیف جامعه همیشه همراهشان است. ترس از دست دادن حداقل ها و اینکه اگر راضی نباشم شاید همین حداقل ها هم از من گرفته شوند.

 

چند سالتان است ؟ پنجاه وهفت

 

 اصالتا اهل کجایید ؟ اهل هورامانم اما هفده-هجده سال قبل به پاوه آمدم.

 

قبل از اینکه به پاوه بیاید در هورامان چه کاری انجام میدادید ؟ کارگر بودم اونجا.

 

طبیعتا زندگی کارگری برای شما سخت و دشوار بوده و شاید به همین دلیل هورامان را ترک کردید و به این امید به پاوه آمدید. بله، زندگی در هورامان سخت بود. به پاوه اومدم که وضع زندگیم بهتر بشه. الان مقداری وضع زندگیم بهتر شده.

 

بعد از آمدن به پاوه مشغول چه کاری شدید ؟ در پاوه هم کارم را با کارگری شروع کردم؛ اما هرچی سنم بالاتر رفت توانم برای کارگری کردن کمتر میشد برای همین کارگری را کنار گذاشتم و از شش-هفت سال قبل هم تا الان بلال، شلغم، چای و… میفروشم

 

کی ازدواج کردید ؟ سال ۶۲ ازدواج کردم.

 

چندتا بچه دارید ؟ پنج تا.

 

بچه هاتون مشغول به چه کاری هستند ؟ دوتا از دخترام ازدواج کردند. دوتای دیگه شون درس میخونن. پسرم هم مکانیکه

 

این کار هزینه ی زندگی شما را تامین میکند ؟ خب مجبوریم با همین مقدار زندگی را پیش ببریم. راضیم به رضای خدا. انسان قانعی هستم. خدا خودش صلاح میدونه

 

بچه هاتون چی ؟ آنها گله ای از این وضعیت ندارند ؟ خب، اونها هم راضی هستن. گله ای هم داشته باشن راه چاره ای نیست، مجبورن با این وضعیت کنار بیان

 

وضع مالی زندگی بچه هاتون چطوره ؟ والله زیاد خوب نیست. دوتا دامادمم کارگر هستن

 

دوست داشتید آینده ی بچه هاتون چطوری می بود ؟ دوست داشتم دانشگاه میرفتن و درس میخوندن و زندگیشون راحت می بود اما پول نداشتم که بفرستمشون دانشگاه. من کار سخت نمی تونم انجام بدم فقط از همین راه می تونم پول حلالی در بیارم که این هم از پس خرج دانشگاه بر نمیاد.

 

درآمد روزانه تون چقدره ؟ والله بستگی داره. یه وقتایی کمتر از پولیه که در زمان کارگری در می آوردم و یه وقتایی هم بیشتر اما من راضیم. آدم حریصی نیستم. کاری که انجام میدم کار سختیه. خیلی درآمدی نداره. در روز سی- چهل هزار تومانه.

 

درآمدتون به ماهی یک میلیون تومان میرسد ؟ نه بابا. یک میلیون ؟!  مگه چه خبره

 

– روزی چند ساعت کار میکنید ؟ از بعد از ظهر تا ساعت دوازده شب. _ یعنی صبح ها بیکارید ؟ بله.

 

این درآمد در حدی هست که شما بتوانید سالی یکبار مسافرت بروید ؟ مسافرت خوبه. خیلی کم رفتم. همین دور و بر رفتم. مریوان و کرمانشاه.

 

خونه دارید یا مستاجرید ؟ یه خونه ی کلنگی داریم.

 

در دوران کارگری بیمه نشدید ؟ خودم هر ماه پول بیمه را می پردازم.

 

کی بازنشست میشید ؟ تقریبا ده سال دیگه.

 

پول بازنشستگی میتواند زندگی شما را تامین کند یا بعد از بازنشستگی هم باید کار بکنید ؟ خدا میدونه. هزینه ها در هر زمانی فرق میکنه. شاید تا اون موقع زنده نمونم.

 

از این وضعیت گله ای ندارید ؟ نه. من فقط دوست دارم دنیا پر از آرامش باشه.  ما هم هر طوری شده زندگی رو میگذرونیم

 

واقعا ؟! یعنی هیچ نارضایتی از این وضعیت ندارید ؟ نه، زندگی خوبه. فقط دنیا آرامش داشته باشه همین کافیه

 

وضعیت اقتصادی اگر خوب نباشد زندگی سخت می شود، چطور میتونید راضی باشید از این وضعیت ؟ خب زندگی من از اولش همینطور سخت بوده. فقط دنیا آرام باشه.

 

جالبه ! پس شما خوشی رو برای همه ی انسان ها می خواهید ؟ بله. فقط ایران آرامش داشته باشه دیگه همه چیز خوبه.

 

(میخندم) فقط ایران ؟ بله. _ کشورهای دیگه چی ؟ اون کشورها هم ان شاالله خدا کمکشون کنه.

 

 – این وضعیت تاثیری بر روی روابط شما با افراد خانواده گذاشته است ؟ بهرحال اونها هم مجبورند قبول کنند. زن هرچیزی که میگه باید گوش به فرمانش باشی !

 

شما درس خوندید ؟ نه. دوست داشتید زندگیتون شکل دیگری می بود ؟ زندگی راحتی نسبت به وضعیت فعلیتان ؟ نه، همین زندگی هم قبوله.

 

یعنی الان اگر برگردید به گذشته و بتوانید کاری انجام بدهید زندگیتان رو دوباره همین طوری پیش میارید ؟ نه، سعی میکردم زندگی بهتری برای خودم بسازم.

 

مقصر این وضعیت را چه کسی می دانید ؟ مقصر خودم هستم. مدرسه نرفتم. گرمای آتشی که روشن کرده کمی اذیتم می کند. می گوید بیا این طرف که گرما اذیتت نکند. می گویم در گرمای تابستان گرمای این آتش باید خیلی آزار دهنده باشد. می گوید: بله دیگه. کار من سخته. به سختی پول در میارم.

 

تا حالا شده وقتی یک ماشین گران قیمت از کنارتان رد می شود در دلتان بگویید کاش من هم چنین وضعیتی داشتم ؟ نه. هیچ وقت. من چشمم دنبال مال کسی نیست. اون فرد هم حتما زحمت کشیده و خدا اون ماشین رو بهش داده

 

پس این زندگی رو همینطور قبول کردید و دارید ازش لذت میبرید ؟ بله، آدم فقط تنش سالم باشه و دنیا پر از آرامش باشه. فقط همینو می خوام.

 

تا حالا شده به خودتان بگویید کاش زندگی راحتری داشتم ؟ بله، اما راضیم به رضای خدا.

 

یعنی شما وضعیت زندگیتان را گذاشتید به حساب قسمت ؟ بله دیگه. هر انسانی یک طور خاصی زندگی میکنه. زندگی هر کس شکل خاصی داره

دوست دارید چند سال زندگی بکنید ؟ والله این دیگه دست خداست. هر چی خودش صلاح میدونه.

از اخبار روز خبر دارید ؟ اخبار میبینید ؟ بله. با خانواده اخبار گوش میدیم.

 میدونید  دنیا الان چه خبره ؟ دنیا همینیه که هست. خودت که میدونی چه خبره

وقتی مشتری ندارید خودتان را به چه چیزی مشغول می کنید ؟ با دوستان حرف میزنیم و میخندیم.

اگر حرف خاصی دارید بفرمایید. امیدوارم دنیا آرام باشه و هیچ جنگ و خونریزی نباشه در دنیا.

ثبت دیدگاه

2 دیدگاه برای “گفتگو با بلال فروش میانسال شهر پاوه”
  1. این مصاحبه بود یا فضولی خانم سبحانی ؟؟؟ مثلا الان که چی بشه ؟ ؟ 

    پاسخ
  2. بسیار زیبا و عالی بود. متشکرم خانم سبحانی

    پاسخ
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.