نویسنده : نادیه دانشمهر /// دختر که باشی از بهار سبزتری
و برایت یک پنجره کافیست تا نوازش نسیم و پرواز پرنده را نظاره کنی
آرام آرام که مسیر زندگی را طی می کنی و در دنیای اطرافت منتشر میشوی
انسانهای پیرامونت را کشف می کنی و خطوط اصلی زندگی را می جویی
و در تابش نور لاجوردی طاق های آینه کار,
درس مهربانی می آموزی
دختر که باشی,همپای عقربه های ساعت,
ناب ترین اتفاق ها را برای خودت رقم خواهی زد
و زندگی را به یک بوم نقاشی زیبا بدل می کنی
سیب زمینی هایی که برای مادر سرخ می کنی شعر می شود,
کفش های مهمانان پدر جعبه های رنگ رنگ
جوهر درونت را بیرون خواهی کشید و تعهدی جز وجدان خودت نیستت
دختر که باشی,بزرگ که میشوی,
قدم به قدم نزدیکتر میشود این هراس و دلشوره زنانگی ات
دخترم,بزرگ شده ام,قد کشیده ام تا لب طاقچه مان
از دیروزها گذشته ام اما امروز میترساندم
از نگاه های پرطمع,از ظواهر گرانبهای درون مندرس
از آن دخترانگی که خریدنیست,فروختنیست…
بزرگ شده ام و مظهر باروری و شکوفندگی زمینم
بزرگ شده ام و امنیت حریمم ایمنی دنیاست
در قفس تحجر پدر
در دلهره و اضطراب گرگ های آن دورها
دلگیرم,
شبنم صبح,اشک من است اینروزها
پدر قهر نکن,دعوا دوست ندارم,
مثل بچگیهام,
مهر مردانه می خاهم منه بزرگ,
تو که با کنایه حرف میزنی,
پچ پچ سرزنش آمیز زنان همسایه که می آید,
نگاه مهربان گرگ ها برایم دلپذیر خواهد شد زبانم لال,
دخترم,
من شکوفایی زمینم,
روشنی قلب توام,
قهر نکن,
می خواهم تورا,,,پر مهر,
دنیا را,,,رنگ رنگ,
پنجره را,,,نوره نور,
می خواهم نترسم پدر
ثبت دیدگاه