یک سایت خبری اصولگرایان در ارزیابی وضعیت این جریان در انتخابات نوشته است: رفتار انتخاباتی اصولگرایان این روزها بیش از آنکه بوی وحدت بدهد، داستان انشقاق را روایت میکند.
تا اینجای سخن درست است. در واقع آنچه با رصد رویدادهای سیاسی از تحرکات انتخاباتی جریان اصولگرا به دست میآید امر پوشیدهای نیست. مشخص است که جریان اصولگرا همچنان درگیر اختلافهای داخلی است. بنابراین مسئله تحولات انتخاباتی بر کسی مخفی نیست، با این حال آنچه برای ناظران رویدادهای سیاسی مخفی مینماید و یا تلاش دارند این بخش از کنشهای سیاسی را شفاف نبینند و هر اتفاق سیاسی را در هالهای از ابهام بنگرند به ذهنیت «توهم انگار» آنان بازمیگردد.
به این بخش از همان تحلیل دقت کنید تا میزان توهمنگری را نسبت به کنشهای سیاسی مشاهده کنید. در انتهای همان یادداشت آمده است: به گفته این منبع نزدیک به احمدینژاد، وی به همراه تعداد بسیار اندکی از مشاورانش، طرح انتخاباتی پیچیدهای را دنبال میکند تا هم اصولگرایان و هم دولتیها را در هفته آخر انتخابات غافلگیر کند. براساس اطلاعات دریافتی، احمدینژاد تصمیم گرفته با طرح نامزدی مسالهدارترین عضو تیم خود، با رد صلاحیت وی در انتخابات، از خود و بقایی چهرهای مظلوم و در عین حال معترض و اپوزیسیون در افکار عمومی ساخته و سپس با انباشت مطالبات مردمی، نامزد اصلی خود را که بیسروصدا در انتخابات ثبتنام کرده و ازسوی شورای نگهبان تایید صلاحیت شده به مردم معرفی کند.
به همین سادگی! شخصیت سیاسی که هشت سال سکان بالاترین قدرت اجرایی دولت را در اختیار داشته و جزء جزء جریان اصولگرایی در حمایت از تحرکات وی و پاسخ دادن به انتقادهای طیف اصلاحطلب ذرهای کوتاه نیامد و با تمام توان از سیاستهای وی پشتیبانی کرد، حال احمدینژاد را همچون کانون بحران مینگرند. فردی که قرار است با زیرکی تمام همه را فریب دهد و با مظلومنمایی چهره اصلی مورد حمایت خود را به مردم معرفی کند. در واقع به همین سادگی احمدینژاد با حرکت دو مهره، بقایی و آن شخص نامعلوم و مخفی شده از چشمها موفق میشود رای مردم را در کمال ناباوری کسب و ساده و آسان آن شخصیت ناپیدا را رئیس دولت آینده کند. این همه غیبگویی و توهمنگری برای چیست!؟ به نگارش درآوردن هزاران و صدها نمونه از این گفتهها ذرهای ریشه در واقعیتهای جاری ندارد.
فرض کنیم در کل جهان چنین شخصیتی یافت شود، همه را فریب دهد و به آسانی فردی دیگر را معرفی و رای مردم را در بزنگاه مهم کسب کند، در واقع میبایست به این فرد فارغ از وابستگیها فکری و جناحیاش بالاترین جایزه را در توطئهسازی و مخفیکاری اهدا کرد. شخصیتی که میتواند در مقابل چشم همگان بزرگترین و مهمترین چشمبندی سیاسی را انجام دهد شایسته تقدیر است و نه نکوهش. تفاوتی نمیکند این فرد احمدینژاد باشد و یا مشایی و یا یکی از شخصیتهای مهم اصولگرا. اما یادمان باشد چنین کنشی و یا شبیه این رفتار سیاسی در توان هیچ سیاستمداری نبوده و نیست و ارایه چنین تحلیلهایی به غیر از دامن زدن به تفکرهای توطئه محور هیچ دستاوردی را در میدان سیاست به همراه ندارد. در سیاست کمتر کنشی را میتوان انجام داد که از چشم منتقدان و ناظران مخفی بماند؛ آن هم در عصر رسانههای نوین که هر خبری از هزارتوی اتاقهای تصمیمگیری به بیرون درز میکند و به گوش جریانهای سیاسی مخالف و موافق میرسد.
بعد از اعلام کاندیداتوری حمید بقایی جریان اصولگرا با بدترین ادبیات ممکن به استقبال وی و احمدینژاد رفتند. گویی حق مسلم خود میدانند که با رئیس دولت سابق و معاونش با ادبیات تند روبهرو شوند. «ورشکستگان بهار» و «خوابزدهگان» و «بازیچههای دست حسن روحانی» بهترین گفتاری بود که از سوی طرفداران دو آتشه سابق نثار بقایی و احمدینژاد شد. با رونمایی از چهره مشایی این حملهها بیش از گذشته شدت گرفت. بخش تصمیمگیر جریان اصولگرا پیش بینی نشدن رفتارهای احمدینژاد و یاران نزدیک وی و اعلام استقلال آنان از گروههای سیاسی موجود را به هیچرو برنمیتابند.
جریان اصولگرا احمدینژاد را نمیپذیرد ولی از تحرکات آنان نیز بیم دارد، اما نمیتوان براساس همینترس صدها نقطه تاریک و دارای ابهام را به نام تحلیل به مخاطبان ارایه داد. شاید چنین روشی به کار امروز بیاید و باعث شود چشمان بیشتری به سوی احمدینژاد خیره بماند و عملا راه ورود وی به سیاست اجرایی را برای همیشه مسدود سازد، ولی در بلند مدت باعث میگردد خوانندگان و مخاطبان خبرهای سیاسی به جای تحلیل رویدادهای سیاسی در پی کشف کانونهای توطئه در پس پرده باشند. تاریخ ایران بهاندازه کافی از چنین نگرشی ضربه خورده است. دیدگاهی که پشت هر رویدادی را مینگرد و با سادهترین خیالپردازی پلیسی صدها صفحه را به عنوان کشف پدیدههای سیاسی سیاه میکند.
احمدینژاد غیرقابل پیشبینی است ولی در عرصه گفتار و رفتارهای لحظهایی. نمیتوان دامنه این پیشبینی ناپذیری را به هزاران رویکرد سیاسی ارتباط داد؛ به جای چیدن مهرههای خیالی در میدان سیاست بهتر آن است که مسائل را آنگونه که هست نگریست و به تحلیل نشست. قایل شدن به نقش انسانها و چهرههای مخفی و ناپیدا سیاست را بیش از همیشه مرموز و غیرشفاف میسازد، ما نیاز داریم به جای دامن زدن به عدم شفافیت به سوی «شفاف» بودن برویم. بهاندازه کافی در میان نشریات زرد با یادداشتهای عجیب و غریب روبهرو هستیم، نیازی نیست رسانههای سیاسی و اجتماعی آتشبیار خبرهای حاشیه، درگوشی و دامن زدن به توهمات باشند.
ثبت دیدگاه