جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2440 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
واکاوی شرایع از منظر قرآن
شناسه : 3091

نویسنده: علامه محمّدرشید رضا /// ترجمه: عرفان حسین‌پناهی /// در میان نواندیشان وطنی کسانی یافت می‌شوند که با تمسّک به مفاهیم «شرعه» و «منهاج»، دل در گرو ایجاد روشهایی نوین برای تدین و زیست مؤمنانه دارند. آنان معتقدند که در سایه‌ی الگوپذیری از حقیقت ادیان می‌توان سنت تکامل شرایع را ادامه داد و بر همان […]

ارسال توسط :
پ
پ

نویسنده: علامه محمّدرشید رضا /// ترجمه: عرفان حسین‌پناهی /// در میان نواندیشان وطنی کسانی یافت می‌شوند که با تمسّک به مفاهیم «شرعه» و «منهاج»، دل در گرو ایجاد روشهایی نوین برای تدین و زیست مؤمنانه دارند.

آنان معتقدند که در سایه‌ی الگوپذیری از حقیقت ادیان می‌توان سنت تکامل شرایع را ادامه داد و بر همان شریعت زمانه‌ی محمّد که اغلب آنها برخاسته و برساخته‌ی فرهنگ اعراب است متّکی نبود، نباید از رشد باز ایستاد که نهایتاً در چنبره‌ی زمان خواهیم ماند و روی فراخ مدرنیته را بر خود خواهیم بست که نتیجه‌ی بدیهی این امر، بازماندن از قافله‌سالاران فرهنگ و مدنیت خواهد بود. از سوی دیگر اندیشمندانی در اقدامی گزینشی، آیاتی از قرآن را مورد استناد قرار داده و در راستای حق پنداشتن تمامی پیروان ادیان جهدها کرده و حقانیت آنان را تلقّی به قبول کرده‌اند.

این ادّعاها حامل وجوه مثبت و در عین حال وجوه منفی فراوانی است که لازم است با درک حقیقت مفاهیم شرعه و منهاج موارد نیکوی نظرات اینان را برگیریم و موارد منفی و دور از واقعیت قرآنی را فرو نهیم؛ لذا برای این منظور از آرای اندیشمند و متفکر بزرگ جهان اسلام شیخ محمد عبده استفاده کرده‌ایم به امید اینکه از تبیینات ایشان حول دو مفهوم مهم شرعه و منهاج راهی به حقیقت مسئله ببریم، که مشخصاً با ترجمه تفسیر ایشان، بر آیاتی از سوره مائده به این ساحت ورود می‌کنیم.

دغدغه‌ی اصلی، انتقال پیام مؤلّف در قالب جملات فارسی روان به خوانندگان است؛ لذا برای نیل به این مقصود، مترجم خود را مقید به ترجمه‌ی لفظ به لفظ عبارات ندانسته بلکه بیشتر از روش ترجمه‌ی آزاد، استفاده کرده است.

 

خداوند متعال در آیات ۴٨ تا ۵٠ سوره‌ی مائده می‌فرماید:

«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ* وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ آن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ آن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ۵۰:أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ»

 

تفسیر آیات:

گزاره‌های نخستین آیه از جایگاه منحصر بفرد قرآن در میان دیگر کتابهای آسمانی پرده بر می‌دارند که قرآن تصدیق‌کننده، حافظ و پاسدار دیگر کتابهای آسمانی پیش از خود است. به‌دنبال آن از قوام و پایداری دین و روش زیست مؤمنانه به‌وسیله‌ی قرآن سخن می‌گوید و قرآن را به‌عنوان مراقب و گواهی بر دین‌ورزی مسلمانان معرفی می‌کند. از مقدمات فوق چنین به‌دست می‌آید که لازم است داوری در میان اهل کتاب به‌وسیلهی احکام بازدارنده و قوانین هنجاری قرآن باشد؛ به‌دلیل اینکه احکام و قوانین موجود در نسخه‌ی کامل و واپسین پیام الهی از بین‌برنده‌ی نسخه‌های ناقص قبلی است. با نگاهی تاریخی به مقوله‌ی احکام الهی چنین به نظر می‌رسد که احکام موجود در کتابهای آسمانی در درازنای حیات پیامبران(ع) روندی تکاملی داشته‌اند که نقطه‌ی پایان تکامل آنها، در زمان پیامبر اسلام بوده است به این معنا که احکام به کاملترین حد کمال خود رسیده‌اند. بر این اساس معیاری معین، جهت داوری برای پیامبر خدا مشخص و مقرر می‌گردد خداوند از پیامبر می‌خواهد در مقام داوری و حکمیت تحت تأثیر تمایلات و خوشامدهای اهل کتاب قرار نگیرد و ایشان را آگاهی می‌دهد که نقش تعیین‌کننده در ایجاد معیار و میزان داوری تنها، قرآن و واپسین نسخه‌ی دین است.

از این رهگذر متوجه می‌شویم که محک اصلی در صدور حکم و دستورات در تمامی زمینه‌ها برعهده‌ی کامل‌کننده و ادامه‌دهنده‌ی دیگر کتابهای آسمانی یعنی قرآن است؛ هرچند که در روش زندگانی و احکام موجود در متون مقدس گذشته، پاره‌هایی از حقایق وجود داشته باشد چرا؟ چون «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا»برای هر پیامبری به تناسب نیاز زمان و میزان استعداد مخاطبان آنان، شرعه و منهاجی مشخص در نظر گرفته شد، مفهوم پیشگفته، علت امر به ما انزل الله یعنی قرآن و عدم تبعیت از تمایلات اهل کتاب یعنی قوانین موجود در تورات و انجیل را بیان می‌کند.

آنچه از این آیه، برداشت می‌شود این است که برای هر پیامبری و بالتبع برای هر ملتی از ملل گذشته، اوّل: قوانین مختص به خود آنان را تأسیس و در اختیار آنان قرار گرفت و پایبندی بدان قوانین نیز الزام‌آور شد. دوّم: مسیری ویژه که دین‌ورزی و اصلاح خویشتن خویش در آن تحقق پیدا کند نیز مقرر شد که با دیگر مسیر‌های تزکیه و سلوک متفاوت است.

علت اساسی در تفاوت قوانین و مختلف بودن شیوه‌های تطبیق و تزکیه توجه به تکامل مؤلّفه‌ها و مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی پیروان ادیان، همچنین در نظر گرفتن میزان توانایی و لحاظ کردن پیش‌زمینه‌های ذهنی و روانی جهت دریافت مفاهیم بوده است، با وجود تنوع در برنامه‌ها و روشها، تمامی منادیان ایمان در تبلیغ دعوت ربانی، دارای درونمایه و هسته‌ای مشترک بوده‌اند، جمیع پیامبران حامل پیام توحید و اخلاص در عمل برای خداوند یکتا بوده‌اند.

جهت ایضاح بیشتر مدعای فوق، واژگان شرعه و منهاج را به‌صورتی جداگانه، مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم:

شرعه یا شریعت در لغت به‌معنای نقطه‌ی آغازین و محل شروع هر کاری آمده است. به‌عنوان مثال آبشخور آب و یا نقطه‌ی شکاف و جدای آب از رود به رودخانه را شرعه گفته‌اند، به‌همین دلیل در نامگذاری شرائع اسلام به شرائع از واژه‌ی شرعه استفاده کرده‌اند چون شروع دینداری، محل شروع دین و منبت دین‌ورزی از اسلام آغاز می‌شود.

منهج نیز در معنای راهی روشن و آشکار که عاری از کجی و پیچیدگی باشد، به‌کار رفته است.

پاره‌ای از اهل لغت در بیان وجه‌ تسمیهی احکام اسلامی به شرعه آورده‌اند: همانگونه که آ ب سبب سیرابی، پاکی و پالودگی می‌شود. هنجارهای اسلامی نیز باعث پالایش درونی و تأمین نیازهای معنوی آدمیان می‌شوند. خداوندگار عالم آب را سبب‌ساز زندگانی گیاهی و حیوانی و شریعت اسلامی را نیز محلی برای زنده ماندن بعد روحی انسانها، قرار داد.

باری، جهت به‌دست آوردن معنایی موجه، از کلمات شرعه و منهاج لازم است از تفاسیر مأثور نیز بهره‌مند شویم:

قتاده مفسر مشهور قرآن در تعیین مراد از واژگان شرعه و منهاج از مفاهیم بیانی سبیل و سنت استفاده کرده است، ابن‌عباس مفسر صحابی نیز قرآن و سنت را در تفسیر شرعه و منهاج آورده است. هر دو تفسیر دارای یک معنی هستند. یعنی هر یک از پیامبران کتاب یا شریعت و منهاج خاص خود را داشته‌اند که از آن طریق مقاصد و قوانین دستوری کتاب را پیاده می‌کردند، به عبارتی دیگر منهاج یعنی بکار بستن نظریه‌های موجود در حوزه‌ی کتاب در سیاق‌های گوناگون و موضوعات مختلف. 

همچنانکه در سطور اولیه بدان اشارت رفت، برنامه و روش دین زیستی ملل گذشته به تناسب میزان نیاز فردی و جمعی تغییر کرده و در روندی تکاملی در طی زمان متکامل و متکاملتر شده‌اند هر کدام از کتابهای پیشین همانند تورات و انجیل و قرآن دارای قوانین دستوری و بایدها و نبایدهای مخصوص به خود بوده‌اند خداوند حکیم در کدام از شرایع اموری را حلال و اموری را حرام اعلام کرده است تا از ورای آنها میزان پیروی و سرپیچی متدینان به کتاب را بدست آورد اما با این حال نقطه کانونی و هسته اصلی تمامی شرایع باور به یگانگی و یکتا شدن برای خداوند بوده است.

در تأیید گوناگونی شرایع و یگانه بودن دین از قتاده روایتی بدین مضمون وجود دارد که دین همه پیامبران یکی است اما بایدها و نبایدهای کتاب آنها که عنوان شریعت بدان تعلق می‌گیرد در عرصه‌ها  و سیاق‌های گوناگون با تغییر زمان و مکان، تغییر کرده‌اند.

آنچه از ظاهر کلام قتاده قابل برداشت است اینست که دین عام و کلیتر از شریعت است. به عبارتی دیگر دین و شریعت دو مترادف نیستند و بین آنها رابطه اینهمانی برقرار نیست بلکه دین عام و شریعت خاص است، شریعت بخشی از دین بشمار می‌آید هر چند که بین آنها تضادی وجود ندارد.

شریعت بر احکام عملی مکلفین اطلاق می‌گردد که با تغییر پیامبران آن احکام نیز تغییر می‌کنند به این معنا که احکام پسینی احکام پیشینی را از اعتبار ساقط می‌کنند اما دین به مبانی و مبادی ابدی و لایتغیری گفته می‌شود که تغییر انبیاء نقشی در تغییر آنها ندارد و پیوسته در طول زمان ثابت و دست نخورده باقی می مانند.این اصول ثابت در اغلب موارد با معرفت زمانه همخوانی تام و یا قرابت نزدیکی دارند.

بر این اساس شریعت در عرف بسیاری از فقهاء حتی بر تمامی احکام عملی اطلاق نمی‌گردد بلکه اختصاصا بر مخاصماتی که به قاضی و حاکم شرع ربط پیدا می‌کند اطلاق می‌گردد که در اینصورت در برگیرنده تمامی احکامی نیست که حلال و حرام از آن استنباط می‌شود و مسلمانان بدان وسیله به دین‌ورزی خود مشغول می‌شوند و خداوند را عبادت می‌کنند.

 

مفاهیم پیش گفته علاوه بر سوره مائده در دیگر سور قرآن همانند سوره شوری آیه ۱۳«شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ۖ آن أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ ۚ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ ۚ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ» و آیه ۲۱ همین سوره «أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ ۚ وَلَوْلَا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» همچنین در آیه ۱۸ سوره جاثیه «ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَهٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» ذکر شده اند.

تشریع دین در دو آیه سوره شوری بمعنای تأسیس و فرو امدن دین از جانب خدا می باشد و بر این نکته انگشت تأکید می گذارد که کسی به جز خداوند شایسته تشریع دین نیست البته نباید از این نکته غافل بود که تأسیس دین و خطاب قرار دادن مردمان بدان نیز تشریع نام دارد که با آنچه از دایره معنایی شریعت تشریح کردیم متفاوت است.

در بیان مراد از مفهوم شریعه در سوره جاثیه به قولی از قتاده استناد می‌کنیم ایشان در تفسیر شریعه گفته‌اند که شریعه عبارتست از فرائض، احکام بازدارنده و قوانین هنجاری که این دقیقا همان مفاهیمی است که ما شریعت را به آنها محدود کردیم یعنی احکام عملی سوای از عقاید، داستان‌ها  و دیگر آموزه‌های اخلاقی قرآن.که تمامی آن احکام در مسمی دین داخل می‌گردند و عامل به آنها متدین قلمداد می‌شود و می‌تواند از آن راه رضایت خداوند را طلب کند.

گزاره‌ی «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا» در بیان اینکه شرائع قبل از شریعت اسلام شرع و برنامه دستوری اسلام نیستند صراحت دارد که جای هیچگونه تأویل و تفسیری بر خلاف آنچه که امد نیست اما کسانی با استدلال به آیاتی از قبیل «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ» و«أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ »گمان می‌کنند برنامه و روش دین زیستی و احکام عبادی، سیاسی، اجتماعی امتهای قبل اسلام برای پیروان اسلام و یا خود آنها دارای وصف الزام و وجه حجیت بخش می باشد که این بر خلاف ظاهر آیات می باشد، در آیه اول از آنچه که از دین برای امت محمد تشریع شده سخن می گوید که عبارتست از توصیه در ادامه مفهوم توصیه را نیز روشن کرده که جایی برای اجتهاد تفسیری باقی نمانده که مراد از ان(اقامه دین) می باشد و این سفارشی است از جانب خداوند برای تمامی ملّت‌های که پیامبران به سوی آنها رفته اند، این آیه کوچکترین دلالتی بر همگونی روش و برنامه‌های انبیاء ندارد بلکه آنچه از آن هشدار داده شده است اختلاف در دین است.

از اهداف مهم و اساسی در ارسال رسل از بین بردن چند دستگی‌های قهر افرین و سامان دادن به وضع اجتماعی مردمان بوده است که در صورت اختلاف در اصل دین عنصر اصلاحی دین تبدیل به از هم پاشیدگی و جبهه گیری‌های خونبار می‌شود بهمین دلیل خداوند پیروان را از گرفتار شدن به این افت کشنده بر حذر داشته است.

چنانچه آیه توأمان دین و شریعت را در بر می گرفت معنای آیه اینطور می شد که آنچه خداوند برای امت محمد تشریع کرده همان است که برای نوح و پیامبران بعد از او تشریع شده‌اند اگر آیه اینگونه معنا بشود هیچگونه خطابی در آیه متوجه امت اسلامی نمی شود که ملزم به انجام احکام عملی امت نوح گردند.

همانندی شریعت‌ها  نیز در تناقض با این فرموده خداوند است: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا»چگونه قابل تصور است که آنچه برای نوح تشریع شده همان اموری هستند که برای امت محمد سفارش شده‌اند در حالی که در شریعت محمد مفاهیمی وجود نداشته باشد که ناسخ شریعت‌های قبلی باشد در این حالت گزاره« لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا»تبدیل به خبری می‌شود که هیچگونه دستوری از آن قابل برداشت نیست چون راهی جهت بدست اوردن آن احکامی که برای امت نوح تشریع شده‌اند وجود ندارد، اعتقاد به همانندی شرائع همان و بیهوده انگاری« لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا»همان.

جمله‌ی «أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ»نیز بر همگونی شرائع دلالت ندارد چون این آیه بعد از بیان هدایت برای گروهی از انبیاء آمده است که بدلیل عدم اشنایی پیامبران با شرایع عملی انها، فقدان کسی که خبری از آن شرایع داشته باشد همچنین اختلاف شرایع و نسخ شدن آنها توسط یکدیگر غیر ممکن می‌نماید که مراد از آن تبعیت مطلق از احکام عملی سایر پیامبران باشد.

پاره‌ای از محققین آورده‌اند که پیروی پیامبر اسلام از پیامبران گذشته در اعتقادیات نیز وجه درستی ندارد چون پیروی در عقاید تقلید محسوب می‌شود آنچه پایه و اساس قبول اعتقادیات قرار می‌گیرد استدلال منطقی و علم یقینی است نه تقلید بدون شناخت و معرفت.

از نگاهی دیگر خداوند در قرآن تقلید در عقاید را از عامه افراد و پیروان دین نفی کرده و آن را عملی مذموم شمرده است با این حال چگونه امکان دارد خاتم پیامبران که در مقام یقین وجود دارد را به تقلید از پیامبران گذشته امر کند، وقتی این آیه نازل شد پیامبر کاملا نسبت به درون مایه عقاید و لوازمات آن وقوف داشت و دیگران را بسوی آن فرا می خواند پس امر به پیروی از چیزی که شخص بدان اگاهی دارد نمی تواند معنای محصلی داشته باشد.

پس برداشت درست از مصطلح اقتداء که با صریح آیات نیز هماهنگی دارد امر به همراهی و هم اوای پیامبر اسلام با دیگر پیامبران در راه و روش آنها به هنگام دعوت دینی و امر به معروف و نهی از منکر و صبر در مقابل ازار و اذیت بدخواهان و دیگر خصال نیکوی پیامبران پیش از پیامبر اسلام می باشد.

«وَکُلًّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ ۚ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ»

«فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ۚ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَهً مِّن نَّهَارٍ ۚ بَلَاغٌ ۚ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ»

 

اگر«أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ» بر این مفهوم دلالت داشته باشد که برنامه‌ها  و روشهای ادیان گذشته حکم و برنامه برای پیروان اخرین دین می باشند ایه« اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»نیز دقیقا بر همین مفهوم دلالت می‌کرد در آن صورت مامور می شدیم از تمامی انبیاء، صدیقین، شهداءو صالحین تبعیت کنیم که بطور مطلق چنین دستوری امکان فعلیت ندارد.

بر این اساس مراد از هدایت در این آیه هدایت دلها بسوی دوست داشتن حق، یافتن نور بصیرت، اخلاص در عمل، برتری دادن به حق در دستیابی به معرفت و انجام کنش‌های اخلاقی می باشد، پیامبران گذشته به این امور راه یافتند و از حدودات الهی فراتر نرفتند اینجاست که خداوند می فرماید امت محمدی نیز اگر دل در طلب هدایت دارند همراه با سایر پیامبران در راستای دست یابی به رضایت خدا جهد بلیغ بورزند و همانند آنان در شاهراه هدایت قدم بگذارند.

عدم همانندی شرایع و اختلاف میان آنها چنان روشن و اشکار است که نیازی به اوردن دلائل و براهینی بیشتر از آنچه که ذکر شد وجود ندارد ولی متاسفانه بسیاری از نویسندگان مقلد به روشی دور از اخلاق پژوهش با هزار حیل و تأویل نادرست قصد دارند مفهومی را بر آیات حمل کنند که احتمال پذیرفتن آنها کاری بس سخت و دشوار می‌نماید.

چنین نویسندگانی اصل را بر فهم خود استوار می‌کنند و نص صریح و صحیح آیات را تابع اندیشه‌های خود می‌کنند تا از این راه بتوانند هر آنچه را که در راستای اندیشه‌هایشان است برگیرند و مواردی را که بر خلاف رأی و نظر آنان باشد رد کنند، پس نمی توان با دلائل موهومی که ریشه در اب ندارند منکر این مسئله شد که خداوند دین را بوسیله دین اسلام و شریعت محمدی کامل گرداند، پیامبری جهانی گسیل داشت تا ختم و خاتم و آخرین حلقه کاروان پیامبران باشد.

هر پیغمبری غیر از محمد نبی رسالتی محدود به زمان و مکانی معین و مشخص داشت که حمکت از موقتی بودن رسالت آنان فقدان درونمایه‌ای اساسی بود که خصلت فرازمانی و جهانشمولی را از شریعت آنان ستاند به گونه‌ای که شایستگی اجرایی شدن را از دست دادند برای تأیید عدم صلاحیت آنها نمونه‌های فراوانی در تورات و انجیل وجود دارد از باب مثال می‌توان به دنیا گریزی و زهد بیش از اندازه در انجیل اشاره کرد آیا چنین احکام سخت و دشواری قابلیت اجرا را در زمانهای دیگر دارا هستند آیا می‌توان به این فرموده انجیل جامه عمل پوشاند که هر کسی سیلی بر گونه‌ی راست آدمی زد شخص وظیفه دارد گونه‌ی دیگر خود را در اختیارش نهد مسلماً خیر. پس چگونه می‌توان به این نظریه قائل شد که شرایع موقتی امتهای گذشته که تناسب تام و تمامی با شرایط مردمان زمان خود داشته‌اند می‌توانند به عنوان بخشی از شریعت اسلامی که کامل شده و ادامه دهنده دیگر شرایع است تلقی بشوند و با توجه به آن اصول به سامان زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان همت گماشت.

بر اساس این اصل مسلم، کسانی که در جهت اختفای مفهوم اکمال دین اسلام در تلاش هستند و هزینه‌های هنگفتی در این راه متحمل شده‌اند باید بدانند که جهد بی‌ثمر می‌کنند؛ چون چنین مفهوم اصیل و بنیادینی حذف شدنی نیست.

خلاصه‌ی مباحث پیشین به اینگونه است دین الهی که توسط پیامبران به ما رسیده است همگی در اصول و مقاصد خود یگانه هستند، آرمان نهایی و هدف والای انبیای الهی توحید و تجرید خداوند از عیب و نقص بوده است، کوشیده‌اند با تمسّک به روز واپسین زمینه انجام عمل صالح را در نهان آدمیان ایجاد کنند، با این حال برنامه و روش دستیابی به این اصول از زمانی به زمان دیگر متغیر و سیال بوده است پس روش دین‌ورزی امتهای گذشته نمی‌تواند برنامه‌ی زیست دینی ما باشد؛ هرچند که احکام موجود در کتابهای آسمانی گذشته هم‌راستا با شریعت اسلامی باشد با این دلیل که پیروان دین الهی مکلف به تبعیت از اخرین برنامه نازل شده از طرف خداوند هستند که پیامبر خدا محمد(ص) مامور به تبلیغ آن شدند از منظر مخالفت و نسخ شرایع پیشنی توسط شرایع پسینی بود که پیامبر خدا در اکثر احکامی که برایشان نازل می‌شد خواهان مخالفت با اهل کتاب به‌ویژه یهودیان بودند که نمونه این قضیه را می‌توان در روزه‌ی روز تاسوعا، گذاشتن ریش و تغییر قبله مشاهده کرد.

اشتباه کسانی که به همانندی شرایع حکم داده‌اند از اینجا ناشی می‌شود که تفکیک و وجه تمایز میان واژگان اصل دین(ملت) و شریعت را در نظر نیاورده‌اند؛ حتی کثیری از اندیشمندان این دو واژه مختلف را به‌عنوان مشترک معنوی تصور کرده‌اند؛ اما رأی درست بر این اساس استوار است که دارای تفاوت‌های بنیادین هستند در ادامه، دلایل این تفاوت را بیان می‌کنیم.

آنچه بر تفکیک و جدایی این واژگان دلالت دارد عبارت« مِّلَّهِ إِبْرَاهِیمَ» است. خداوند اسلام را به نام ملّت ابراهیم نامگذاری کرد به عبارتی دیگر خداوند از اصل دین به ملّت ابراهیم یاد می‌کند و پیامبر را دستور می‌دهد که از ملّت ابراهیم پیروی کند. همچنین در آیاتی خداوند بر مردمان عرب منت نهاد که آنان را ملزم به تبعیت از پدرشان ابراهیم کرد:

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

بگو: «خدا راست گفت، پس از آیین ابراهیم که یکتا پرست و حق گرا بود، و از مشرکان نبود، پیروی کنید»

 

وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۗ 

و چه کسی نیک آیین‌تر است از کسی که روی خود را به الله سپرد (و مخلصانه تسلیم شد) و نیکو کار (و فرمانبردار) بود و آیین پاک ابراهیم را پیروی کرد؟

 

قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۚ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قُلْ آن صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

 

بگو: «به‌تحقیق پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است، دین درست (و پا بر جا)، دین (حنیف) ابراهیم حق پرست، که از مشرکان نبود»

بگو: «بی گمان نمازم، و عبادت (و قربانی) من، و زندگی و مرگ من، همه برای الله پروردگار جهانیان است

 

 آیات مورد استشهاد مؤلّفه‌های دین اسلام را شرح دادند، که دقیقاً تمامی آنها خصوصیات ملّت ابراهیم است به دلیل این فرموده خداوند:

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِین ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ آن اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی بود، فرمانبردار الله، حنیف (= خالی از انحراف) بود و (هرگز) از مشرکان نبود.

شکرگزار نعمتهای الله بود، (الله) او را برگزید، و به راه راست هدایتش نمود.

(ما) در دنیا به او نیکی عطا کردیم؛ و قطعاً او در آخرت از صالحان است

سپس به تو (ای پیامبر!) وحی کردیم که از آیین ابراهیم که حنیف بود و از مشرکان نبود؛ پیروی کن

 

بر این اساس ملّت ابراهیم یعنی توحید الهی و ایمان به اخرت و عمل صالح که رگه‌های این صفات در تمامی پیامبران وجود دارد، کسی از آنها عاری از این صفات نبوده است:

 

وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ آن اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

 

و چه کسی از آیین ابراهیم روی گردان خواهد شد؟! جز کسی که خود رابه نادانی و سبکسری افکند، و بدرستی که ما او را در دنیا برگزیدیم، و همانا او در آخرت از شایستگان است آنگاه که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو» گفت: «برای پروردگار جهانیان تسلیم شدم و ابراهیم و یعقوب، فرزندان خود را به این آیین سفارش کردند، (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند): «ای فرزندان من! الله این آیین را برای شمابرگزیده است، پس نمیرید جزاینکه مسلمان باشید»

آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟ آنگاه که به فرزندان خود گفت: «پس از من چه چیز را می پرستید؟» گفتند: معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، الله یکتا را، می پرستیم، و ما تسلیم او هستیم»

 

تمامی این آیات بر صدق همدیگر گواهند و مؤیّد یکسانی «اصل دین» و «اسلام» و «ملّت ابراهیم» هستند.

 

در اواخر سوره حج، باز عبارت «مِّلَّهِ إِبْرَاهِیمَ» بکار گرفته شده است :

 

وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ.

ملّت ابراهیم در اینجا اختصاص دارد و بیانگر الزام پیروان به تبعیت از آیین پدرشان، ابراهیم است که مراد از آن همچون بسیاری دیگر از آیات، تنها توحید خداوند و اخلاص در عمل می باشد و این، همان معنایی ست که در ادبیات قرآن از آن به واژه اسلام نیز یاد می شود، دلالت ملّت بر اصل و جوهر و اساس دین، جدای از شرایع و جزئیات احکام، نکته دیگری است که از آیه استخراج می شود.

«وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّهً وَاحِدَهً»گزاره دیگری است که در رد همانندی شرایع در سوره مائده وارد شده و بیان می دارد چنانچه در فرضی محال اراده خداوند بر یکی بودن امت مسجل می شد و آنها را دارای برنامه و روشی معین و مشخص می‌کرد طبیعتاً این کار را با بخشیدن استعدادی یکسان به همگان محقق می‌کرد و تمامی مردمان را در اکراه و اجباری بی بدل قرار می داد که متخلق به اخلاقی مساوی و وضعیت معیشتی یکسانی بشوند، در ورای این اقدام تنها یک شریعت برای تمامی زمان‌ها  کفایت می‌کرد اما در این حالت جنس انسان شبهات عجیبی به دیگر مخلوقات حیوانی پیدا می‌کرد که در حد معینی از استعداد و رشد متوقف شده‌اند و تنها بر اساس غریزه زندگی می‌کنند.

«وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ»اما خداوند عنایت ویژه ای به نوع انسان دارد که چنین سنتی را درخور و شایسته مقام آدمی قرار نداد، بلکه انسان را به عنوان موجودی ممتاز و یگانه قلمداد کرد که در یک سیری تدریجی، درجه و رتبه او بالاتر و بالاتر می رود، بر اساس همین سنت ارتقاء و رشد بود که تنهایک شریعت نمی توانست کفایت و صلاحیت لازم را در تمامی دوران‌های رشد و نمو داشته باشد، خداوند حکیم به فراخور درجه فهم و میزان نیاز انسانها به رشد و هدایت در دوره‌های مختلف برنامه و منهج اختصاصی را برای آنان می فرستاد به گونه ای که همخوانی عمیقی با آن وضعیت و حالتی داشت که انسان در آن به زندگی می پرداخت از وقتی که آدمی در مرحله طفولیت بود و اهتمامی جدی به مادی گرایی داشت تا زمانی که به درجه تمییز و تشخیص درست از نادرست نائل امد و توجه به معنویات و احساساست لطیف در وجود او شکوفا و شد و حالت اغلبی بخود گرفت برنامه‌های برای او فرستاده شد که صلاحیت اداره وضیعت عمومی انسانها را دارا بودند؛ روند تغییر و ارسال برنامه‌های گوناگون ادامه داشت تا وقتی که نوع انسانی به درجه قابل قبولی از رشد و استقلال عقلی رسید در این زمان بود که خداوند توسط شریعت محمدی حکم به پایان پذیری فرستادن شرعه و منهاج دیگری غیر از شریعت اسلام صادر کرد.

تأسیس اصول مهمی همچون اجتهاد و شوری در نحوه ی اداره ساحه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضاوت، ضامن ماندگاری شریعت محمدی و صلاحیت آن برای تمامی زمانها و مکان‌ها  بود.

شریعت اسلامی بر خلاف شریعت توارت و انجیل بر اساس اهتمام بر عقل و استقلال ذاتی انسانها استوار است شریعت اسلامی به معنای واقعی کلمه با جمع میان روح و جسم، دنیا و اخرت انسانیت واقعی را تحقق می بخشد آیاتی همچون:

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ.

کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ

بر امر مهم استقلال آدمیان به تناسب درجه و رتبه ارتقاء عقلی آنها در فرایند تکامل رشد دلالت دارد بهمین دلیل احکام دنیایی از قبیل سامان امور سیاسی، طبابت، اختراعات و مدیریت در متن مقدس بسیار اندک است که در این ساحه آدمیان را با ابتناء و اتکاء بر اصل مهم اجتهاد در پرتو مقاصد و کلیات آزاد و رها گذاشته است، شخصی که به بلوغ روحی و عقلی برسد مدیریت زندگانی شخصی، بر عهده اش گذاشته می‌شود و کسی حق دخالت بی‌مورد در امور فردی او را ندارد بهمین ترتیب زمانی که امت اسلامی شایستگی استقلال و خود بنیادی را کسب کرد خداوند مدیریت امورات جمعی و دنیایی را بر عهده‌ی خرد متکی بر روح او گذاشت تا در چنبره‌ی تقلید و وابستگی در مسیر واپس گرایی قرار نگیرد، بند تقید افراطی و اسارت گونه را از خرد آدمی ستاند و او را آزاد و رها نمود تا در پرتو اصول قطعی مستخرج از وحی و ثوابتی که در طول زمان تغییر نمی کنند به تولید فکر، عمران و ابادانی زمین بپردازد.

از این منظر پی می بریم حجت خداوندی که بوسیله قرآن صورت گرفت و پایان ارسال رسولان و ماندگاری ابدی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.