پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2440 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
نقش جوهری پدر در خانواده
شناسه : 3959

نویسنده: دکتر عمرو خالد ترجمه:دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی / در این‌جا یکی از اعضای خانواده را بررسی می‌کنیم. هدف ما چگونگی ایجاد و بازگرداندن روابط خانوادگی است. برای انجام چنین کاری یک عضو بسیار مهمی وجود دارد، قدرت این عضو برای بازگرداندن پیوند خانوادگی از همه‌ی‌ اعضا بیشتر است ، به شرط این‌که تلاش […]

ارسال توسط :
پ
پ

نویسنده: دکتر عمرو خالد ترجمه:دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی / در این‌جا یکی از اعضای خانواده را بررسی می‌کنیم. هدف ما چگونگی ایجاد و بازگرداندن روابط خانوادگی است. برای انجام چنین کاری یک عضو بسیار مهمی وجود دارد، قدرت این عضو برای بازگرداندن پیوند خانوادگی از همه‌ی‌ اعضا بیشتر است

، به شرط این‌که تلاش کند. او پدر است.

دگرگونی در نقش پدر:

می­خواهیم بگوییم که در پنجاه سال اخیر تغییر خطرناکی در نگاه کردن به نقش پدر اتفاق افتاده است. نه فقط در کشورهای عربی بلکه در تمام دنیا. در گذشته دیدگاه نسبت به پدر دیدگاه مربی، خیرخواه، مصدر ارزش­ها، اخلاق، امنیت و الگوهای والا بود. کسی که عقلانیت رفتار با فرزندان را در کنار عاطفه‌ی‌ مادری تنظیم می‌کرد تا کارها برابر و متوازن شود. تا این که تغییر رخ داد! ما می‌خواهیم این تغییر اشتباه را که باعث مشکلات و مصیبت‌های ‌زیادی شده است عوض کنیم. نقش پدر تبدیل شده به شخصی که در تربیت فرزندان وکالت تام الاختیار به مادر می‌دهد. بر این اساس که او امور مالی را تأمین کند. هر یک از این‌ها ‌مسئولیت خاص خود را دارند، پدر دنبال رزق فرزندان است و مادر آنان را تربیت می‌کند. با وضعیت سخت زندگی شاید پدر مجبور به کار شبانه روزی و مسافرت‌های ‌زیاد شود. من این سخن را درک می‌کنم، چون من از پدرانی هستم که کارش او را مجبور به سفر زیاد می‌کند. ولی از خودت بپرس: چرا آن‌ها ‌را به دنیا آوردی؟ آیا این سپردن امور و دادن وکالت به مادر درست است؟

لغو کردن وکالت: ‌

به پدران می‌گوییم این وکالت باید لغو شود. واقعیت این است که پدر برای تربیت فرزندان به مادر وکالت داده است، مادر هم به خانم مربی وکالت داده است، خانم مربی هم این وکالت را پاره کرده است. فرزندان کسی را نیافتند که آنان را تربیت کند! این حرام است! فقط به خاطر فرزندان تو حرام نیست، بلکه به خاطر مسلمانان نیز حرام است. به خاطر سرزمین ما، به خاطر فائده‌ای که امید آن می‌رود حرام است. تو با این وکالت کارشان را یکسره کردی!

در زندگی روزمره‌ی‌ ما اگر فرزندی منحرف شود، می‌بینی پدر با مادر دعوا می‌کند و گوید: «وقتی که مواد مخدر مصرف کرد کجا بودی؟ من شب و روز زحمت می‌کشیدم تا تو او را تربیت کنی، ولی تو این کار را انجام ندادی!» مادر در آن زمان نمی‌تواند از خود دفاع کند، چون می‌داند که پدر او را وکیل کرده است و او این وکالت را پذیرفته است.

قایق به دو نفر نیاز دارد: ‌

واقعیت این است که مادر به تنهایی به ویژه در زمان ما نمی‌تواند فرزندان را تربیت کند! قایق به دو نفر نیاز دارد که با هم پارو بزنند، یکی از طرف راست و دیگری از طرف چپ. چنین کاری مثل مادری است که با فرزند سوار قایق می‌شود و به تنهایی از سمت راست پارو می‌زند، مطمئنا به هدفش نمی‌رسد، چون قایق به این شکل فقط به دور خود می‌چرخد. فرزند احساس سرگیجه می‌کند، برای همین اوّلین چیزی که به فکرش می‌رسد این است که چگونه از قایق به بیرون بپرد! آنچه که در پنجاه سال گذشته اتفاق افتاده است اشتباه است. اگر چه که ما شاهد آن بودیم و با آن بزرگ شدیم. دلیل آن انحراف زائد در غیاب سایه‌ی‌ پدر است. خداوند هر یک از ما را آفریده است که نقش خود را در تربیت فرزندانش ایفا کند. ای پدر، منظورم این نیست که کارت را رها کنی، اما تو یک نقش دیگری هم داری، باید برای فرزندت وقت بگذاری و او را تربیت کنی، چون با اختیار خودت انسان جدیدی را که حامل اسم توست به این دنیا آوردی.

چیزهایی یا وقت‌هایی: ‌

تو مختاری که به فرزندان چیزهای مادی بدهی یا وقت بدهی.کدام یک ارزشمندتر، برتر و مفید‌تر ‌است؟ اوقات. اوقات برای فرزندان ما یعنی وجود الگوی والا و مصدر ارزش‌ها ‌و جوان­مردی و مردانگی. یکی از تبعات قوامت این است که صبح کار کنی و شب فرزندانت را سرپرستی کنی. آن‌ها ‌سزاوارترند به وقتی که شاید با دوستانت در این‌جا و آن جا سپری کنی، تو در این وقت لذتی خواهی یافت که لذتی بالاتر از آن وجود ندارد. شیرین‌تر ‌از چیزهایی است که به عنوان یک پدر از آن بهره می‌بری، به شرطی که دوست آنان باشی. پس از تو می‌خواهم قبل از وارد شدن به خانه‌ات روی کلید خوش بینی فشار دهی و به خودت یادآوری کنی که هر یک از همسر و فرندانت بر تو حقی دارند. و علی‌رغم‌ خستگی­ات نیاز داری در صدد خوشبخت کردن آن‌ها ‌برآیی. در این صورت خوشبختی را احساس خواهی کرد. بعضی از پدران می‌گویند که همراه خانواده­ی خود هستند ولی فرزندان احساس می‌کنند که فقط با جسمش با آنان است نه با روح و تمرکز. او هست ولی نیست. چون موجود از «وجد» مشتق می‌شود. یعنی با تو هستم، دوستت دارم، در برابر تو واکنش انجام می‌دهم.

پیامبران پدر:

در این‌جا می‌کوشم که مسئولیت‌هایمان را در قبال فرزندانمان به عنوان پدر در دل‌هایمان حرکت بدهم. آن‌ها ‌فرزندانمان هستند. او اسم مرا با خود حمل می‌کند و از گوشت و خون من است. چگونه توانستی با سادگی چنین وکالتی بدهی؟ چگونه توانستی شب در حالی که آنان خوابند به خانه برگردی؟ و روز در حالی که در خواب هستند خارج شوی؟ روزها، ماه‌ها ‌و سال‌ها ‌در این وضعیت بگذرد؟ چرا در وقت بازگشت به خانه با دویدن فرزندان به طرف تو لحظه‌ی‌ عید و خوشحالی­ات نباشد. هم اکنون برخی از پدران وجود دارند که به محض ورد به خانه افراد داخل را افسرده می‌کنند. کسانی هستند که وقتی از خانه خارج می‌شوند افراد خانه را خوشحال می‌کنند. رسول‌الله -صلّی الله علیه وسلّم- می‌فرماید: «بدترین مردان کسانی هستند که وقتی وارد خانه می‌شوند همسرانشان غمگین می‌شوند، فرزندانشان فرار می‌کنند، وقتی از خانه خارج می‌شوند همسر و فرزندانشان خوشحال می‌شوند.»

ای پدران، پیامبران را ملاحظه کنید. می‌بینید که خداوند پدری را با بسیاری از پیامبران در قرآن ذکر می‌کند. آنان الگوی پیامبران موفق به عنوان پدر هستند. با علم به این‌که کسی مشغول‌تر ‌از پیامبران یافت نمی‌شود. وظیفه‌ی‌ آن‌ها ‌اصلاح امت‌ها ‌بود. به سرورمان داود و سلیمان ـ علیهما السلام ـ نگاه کن:

«وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ…» [النمل: ۱۶].(و سلیمان وارث داود شد…)

 داود به او علم داد تا سلیمان وارث داود شد تا مملکتش از مملکت داود u قوی‌تر ‌شد، چون پدرش به او آموخت.

به ابراهیم و اسماعیل ـ علیهما السلام ـ نگاه کن:

«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی…» [الصافات: ۱۰۲].

(وقتى با او به جایگاه «سَعْى» رسید…)

 یعنی اسماعیل جلوی چشمان پدرش و همراه او ـ نه دور از او ـ بزرگ شد. با توجه به دوستی و نزدیکی آن دو به هم، اسماعیل u به پدرش کمک خواهد کرد.‌ سرورمان ابراهیم u می‌گوید: «ای پسرکم! خداوند به من امر می‌کند که برای او خانه‌ای بسازم «کعبه» را»

گفت: «پدر جان، از پروردگارت اطاعت کن.»

گفت: «پسرکم! تو هم به من کمک می‌کنی؟»

اکنون برخی از فرزندان وجود دارند که از کار کردن با پدرشان و کمک به او در همان شرکت فرار می‌کنند. گفت: «به تو کمک می‌کنم.»

تصور کن چه کسی کعبه بیت الله الحرام را ساخت؟ این داستان یک پدر و پسر است. کعبه در قرآن ذکر نشد مگر با ذکر آن دو:

«وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ…» [البقره: ۱۲۷].(و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى آن خانه را بالا مى‏بردند…)

ذکر اسماعیل u در آخر آمد و فراموش نکنید که پسرش به او کمک می‌کرد.

«وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» [البقره: ۱۲۷].

(و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى آن خانه را بالا مى‏بردند [و مى‏گفتند:] اى پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنواى دانایى.)

تمام آیات بعد از این به صیغه‌ی‌ تثنیه آمده است. وقتی دور خانه طواف می‌کنی داستان پدر و پسری را به یاد آور که در بنای خانه‌ی‌ خدا با هم شرکت کردند. هر یک از آنان دیگری را دوست داشت. هم‌چنین نقش خود را به عنوان پدر به یاد آور!

 

اسباب لغو کردن وکالت:

به خاطر سه دلیل باید وکالت را لغو کنیم:

اوّل: پسر و دخترت به تو نیاز دارند. ‌

دوم: تو خودت را از لذیذ‌ترین نعمت در دنیا محروم می‌کنی.

سوم: در روز قیامت در برابر خدا از آن‌ها ‌سؤال خواهی شد.

بیشترین وقتی که پسر یا دخترت به تو نیاز دارند در دو مرحله است، از وقت ولادت تا چهار سالگی مادر مرکز زندگی­اش است. تو نزد او به عنوان پدر یک نقطه‌ی‌ جانبی هستی.

 از سن چهار تا هفت سالگی پسر و دختر به تو نیاز دارند، ولی نیاز پسر بیشتر است. در این مرحله اوّلین تلاش‌های ‌فطری نزد پسر برای تشکیل شخصیتش به عنوان یک مرد شروع می‌شود. او می‌خواهد احساس کند که مرد است و می‌خواهد با عالم مردانگی آشنا شود. کم کم تلاش می‌کند که از دنیای زنانگی رها شود، از مادرش دور شود، به طرف دنیای مردانگی حرکت می‌کند و به پدرش نزدیک می‌شود. می‌خواهد این عالم را در پدرش کشف کند. به این خاطر پسرت در این زمان به تو نیاز دارد. خواهی دید که با دقت تمام از تو تقلید می‌کند و به هر شیوه‌ای در صدد جلب توجه توست و زمانی که تو او را از غریزه‌ی‌ دیدن مذکر و پدر محروم کنی، رنج درونی­اش شروع می‌شود: «این تنها شخصی است که می‌تواند کشف این دنیا را به من بدهد. چرا نمی­خواهد به من بدهد؟» این اوّلین سنی است که پسر تو به تو نیاز دارد. به این خاطر زن مطلقه‌ای که بدون حضور پدر پسرش را تربیت می‌کند رنج می‌کشد، پسر هم رنج روانی سختی را با او تحمل می‌کند. هم‌چنین یتیم رنج می‌کشد، چون پدر ندارد. از آن جا که پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- یتیم بود نیاز به آغوش سختی داشت. آیه می‌فرماید:

«أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى» [الضحى: ۶].(مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟)

به این خاطر نقش پدر بزرگ پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم-، عبدالمطلب اهمیت زیادی داشت. او پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- را در سایه‌ی‌ کعبه به مجالس بزرگان می‌برد و عبایش را برایش پهن می‌کرد. چنین نزدیکی­ای احساس وجود مرد بزرگی را در ‌زندگی به پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- عطا کرد. در وقت وفات پدر بزرگش عبدالمطلب عمویش ابوطالب ظاهر شد.

سن ورود به نوجوانی وقت دیگری است که فرزندانت در آن به تو نیاز دارند، چون به دنبال امنیت و اطمینان هستند. ولی در این‌جا دختر بیشتر از پسر به وجود تو نیاز دارد. چون در این دوران اضطرابات روانی و جسمی رخ می‌دهد، چرا که او ضعیف‌تر ‌است. حتی اگر عمل بزرگی برایش انجام ندهی، تنها وجود پدر، در آغوش گرفتنش و بوسیدن پیشانی­اش نیاز او در این وقت است. بوسیدن پیشانی دختر دارای جایگاه بزرگی است.

پیامبرِ -صلّی الله علیه وسلّم-به عنوان پدر:

ممکن نبود پیامبرِ پدر -صلّی الله علیه وسلّم- بر دخترش فاطمه ـ رضی الله عنها ـ وارد شود مگر این‌که پیشانی­اش را ببوسد. تا آن جا که فاطمه ـ رضی الله عنها ـ در روز وفات پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- وقتی دید نمی‌تواند برخیزد تا او را ببوسد متوجه وفاتش شد. به پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- و دخترش نگاه کن. به ویژه دختر، چون او دنبال آغوش پدر هست. اگر آن را پیدا نکند در خارج از خانه دنبالش می‌گردد. بعد از آن تو از ازدواج عرفی او پشیمان خواهی شد. تو مسئولی، این برداشتن مسئولیت از دوش دختران نیست، ولی مهر، محبت، دوستی و نزدیک بودن با او را نثارش کن. پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- از مدینه خارج نمی‌شد مگر این‌که اوّل نزد فاطمه ـ رضی الله عنها ـ می‌رفت و به مدینه برنمی­گشت مگر این‌که اوّل وارد خانه‌ی‌ دخترش می‌شد. به پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- که به دخترش اهمیت می‌دهد نگاه کن. وقتی علی بن‌ابی طالب t نزد او رفت تا از فاطمه ـ رضی الله عنها ـ خواستگاری کند وارد خانه شد و سخن نگفت، بلکه همان‌طور به زمین نگاه می‌کرد. پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- به او فرمود: «برای چه کاری ‌آمده­ای ای علی؟»

گفت: «هیچ یا رسول‌الله.»

پیامبر فرمود: «شاید آمده­ای از فاطمه خواستگاری کنی؟»

گفت: «بله یا رسول‌الله.»

فرمود: «آیا چیزی داری که با آن ازدواج کنی؟»

گفت: «نه یا رسول‌الله.»

فرمود: «مگر زرهی که با آن می‌جنگی نداری؟»

گفت: «بله، ولی ارزشی ندارد یا رسول‌الله، چهارصد درهم می­ارزد.»

فرمود: «در مقابل آن او را به ازدواجت در آوردم ای علی، به شرط این‌که با او خوب رفتار کنی.»

این نمونه‌ی‌ پدر است که نوشتن لیستی از اثاثیه را شرط نکرد، احساس نکرد که فقط یک مرد گیرش آمده است، پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- مردی را به دست آورد که مال زیادی نداشت، ولی مردی است که روی حرفش می‌ماند و دانست که از دخترش نگه­داری می‌کند.

در روز ازدواج به پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- نگاه کن. بعد از این‌که آن دو را به خانه‌ی شان برد. به علی t می‌فرماید: «کاری نکن تا من نزد تو بیایم.»

علی می­گوید: من در یک گوشه از منزل نشستم و فاطمه در گوشه‌ی‌ دیگر. پیامبر آمد و فرمود: «دستت را بده ای علی، دستت را بده ای فاطمه.» او دست­های ما را گرفت…

در این‌جا به پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- نگاه کن چگونه در اوّلین وهله با دخترش که آکنده از حیا است صحبت می‌کند. او دستانشان را می‌گیرد و روی هم می‌گذارد تا ترس و اضطراب لحظات اوّل زایل شود. این را با ایمان انجام می‌دهد: «… پروردگارا، فاطمه دختر من و محبوب‌ترین مردم نزد من است، پروردگارا علی برادر من است… [ببین شوهر دخترش را چگونه توصیف می‌کند.] محبوب‌ترین مردم نزد من است، پروردگارا به آن‌ها ‌برکت بده، آن‌ها ‌را بر خیر به هم برسان، ای علی، دستت را روی سر فاطمه بگذار و با من بگو: پروردگارا، من خیرش را و خیر آن‌چه برای آن است را از تو می‌خواهم، و از شرش و شر آنچه او برای آن است به تو پناه می‌برم. ای علی، ای فاطمه، برخیزید و با هم دو رکعت نماز بخوانید.»

سپس پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- خارج می‌شود و جلوی در می‌گوید: «شما را به خدا می‌سپارم و او را با شما می‌گذارم.»

به کار پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- نگاه کن، به خاطر امکانات کم علی و فاطمه دور از خانه‌اش ساکن شدند. شرط نکرد که نزدیکش سکونت کنند. تا این‌که حارثه بن‌نعمان آمد. او مردی ثروتمند بود که قطعه زمینی در کنار مسجد داشت. او قبلاً یک قطعه زمین به پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- داده بود که با همسرانش در آن سکونت کند و گفت: «ای رسول‌الله، شاید تو مشتاق این هستی که فاطمه به تو نزدیک باشد؟»

همه‌ی‌ مردم از محبت پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- به فاطمه ـ رضی الله عنها ـ با خبر بودند.

پیامبر فرمود: «بله، ولی ما خیلی تو را زحمت دادیم ای حارثه.»

گفت: «یا رسول‌الله، آن‌چه تو از من می‌گیری نزد من محبوب‌تر ‌از آن چیزی است که برای من رها می‌کنی. این زمین از تو.»

پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- به او فرمود: «ولی اوّل از علی اجازه بگیر.»

فاطمه ـ رضی الله عنها ـ نقل مکان کرد، چون همه‌ی‌ مدینه از محبت پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- به فاطمه ـ رضی الله عنها ـ خبر داشتند.

یک روز پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- بر فاطمه ـ رضی الله عنها ـ وارد شد و دید تنها است. پرسید: «علی کجاست؟»

گفت: «او ناراحت از خانه بیرون رفت.»

این دلالت دارد که خانه‌ی‌ صحابه طبیعی و عادی بود، مشکلات خود را داشت، ولی در نهایت در آن الفت و پیوند بود. پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- فرمود: «علی را برای من پیدا کنید!»

گفتند: «او در مسجد خواب است.»

پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- کارش را رها کرد و نزد شوهر دخترش رفت، او را دید که خوابیده است. ظاهراً به خاطر شدت بد مزاجی در خواب غلتیده است. پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- با دور کردن خاک از رویش او را بیدار می‌کرد و می‌فرمود: «برخیز ای ابوتراب! برخیز ای ابوتراب!»

پیامبر به او نگاه کرد و لبخند زد. ملاحظه کن که در مورد علت اختلافشان نپرسید. و فرمود: «ای علی، بیا به خانه بازگردیم.»

پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- شب قبل از فجر بیدار می‌شود. از خانه‌اش خارج می‌شود و به طرف خانه‌ی‌ دخترش می‌رود و به آن‌ها ‌می‌فرماید: «ای علی، ای فاطمه، آیا دو رکعت قبل از بامداد نمی‌خوانید؟»

این مثال پیامبر (پدر) -صلّی الله علیه وسلّم- است که می‌داند ایمان حفاظی در برابر هر چیز است. از مواد مخدر و ازدواج عرفی. او فرزندانش را به ایمان و نه فساد تشویق می‌کند.

‌این پیامبرِ پدر -صلّی الله علیه وسلّم- است که بانو فاطمه ـ رضی الله عنها ـ و شوهرش نزد او می‌روند و شکایت می‌کنند. سرورمان علی می‌گوید: «آه پشتم!» ‌به خاطر حمل زیاد آب در حین کار. فاطمه می‌گوید: «آه دستم!» به خاطر آرد کردن گندم و خمیر کردن. «یا رسول‌الله، دستور یک خدمت­کار برای ما بده.»

پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- فرمود: «ما صدقه نمی‌خوریم، ولی پیش از من به خانه بازگردید.»

گوید: «به خانه بازگشتیم، شب پیامبر آمد، ما در رختخواب بودیم. فرمود: تکان نخورید… با ما وارد رخت خواب شد.»

چون فاطمه ـ رضی الله عنها ـ ناراحت است، به خاطر این که دستور خدمت­کار برایش صادر نکرده است. باید الآن به او مهر بورزد، چون او پدری مهربان است: «…با ما وارد رختخواب شد، بین من و علی، تا این که سردی پایش را در پایم احساس کردم. سرهایمان را جمع کرد و فرمود: «ای فاطمه، ای علی، آیا شما را به بهتر از خدمت­کار راهنمایی نکنم؟ شما قبل از خواب سی و سه بار سبحان الله،‌ سی و سه بار الحمد الله و سی و چهار بار الله اکبر بگویید. خداوند ‌این را به جای خدمت­کار برای شما قرار می‌دهد.»

علی می‌گوید: «به خدا قسم، ‌خداوند ما را قوی کرد و از آن روز این اذکار را ترک نکردم.»

گفتند: «در جنگ صفین هم ترک نکردی؟»

گفت: «در جنگ صفین هم ترک نکردم.»

مثال دیگری از مردی که سی و پنج سال دارد. می‌گوید: در دبیرستان بودم، مسابقات فوتبال مدارس در آن زمان خیلی مهم بود. تیم من به مسابقات نهایی راه پیدا کرد. از پدرم که شخصیت مهمی بود تقاضا کردم که در مسابقات شرکت کند. من دروازه­بان آن تیم بودم. در حین تمرینات قبل از مسابقه پدرم در میان تماشاگران به چشمم خورد. خیلی خوشحال شدم، او به من اشاره کرد و سپس نشست و شروع کرد با صحبت کردن با مردم پیرامونش، بدون این‌که به من اهمیتی بدهد. علی‌رغم‌ این‌که من کوشیدم توجهش را جلب کرده و مهارت‌ها ‌و تکنیک‌هایم را جلویش عرضه کنم. تا آن جا که مردم برایم کف می‌زدند، ولی او احساس نکرد، بعد از ده دقیقه از شروع مسابقه کسی آمد و در گوشش زمزمه کرد و با او خارج شد. پسر گوید: من مسابقه را تمام کردم، ولی با گریه. تا به امروز این اتفاق را فراموش نکردم، از او نپرسیدم که چه چیز از من مهم­تر بود، ولی احساس کردم هر چیزی بود از من مهم­تر بود.

پدر بعد از این‌که تمام عمرش را با این پسر به این شیوه سپری کرد وفات نمود. پسرش در حالی که روی قبرش ایستاده بود به او گفت: «تو را نشناختم! تو را نفهمیدم! چه چیز نزد تو از من مهم­تر بود؟ چرا مرا ‌رها کردی؟ تو کی هستی؟ تو پدرم هستی و من اسم تو را یدک می‌کشم، ولی تو را نمی‌شناسم!»

به این خاطر یک قاعده برای استحکام روابط خانوادگی و بازگشت تربیت به خانواده‌ها، جوانان و فرزندانمان قرار می‌دهیم که عبارت است از: «جوهری بودن نقش پدر است.»

ای پدر! تو نقش جوهری داری. برخیز و وکالتی که به مادر دادی لغو کن. فرزندانت به تو نیاز دارند. به وقت بیشتری از تو نیاز دارند، بیشتر از نیازشان به پول تو.

خواهش می‌کنم منظور من این نیست که اهمیت کار را کم کنم، فقط از تو تقاضای توازن را دارم. صحابه y مردی را دیدند که خیلی بانشاط و سرزنده بود و برای کسب روزی برای فرزندانش تلاش می‌کرد. به او گفتند: «اگر این تلاش در راه خدا می‌بود بهتر بود.»

پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- به آنان فرمود: «اگر به خاطر تلاش برای فرزندان کوچکش از خانه بیرو برود در راه خداست، اگر به خاطر تلاش برای والدین پیرش بیرون شده است در راه خداست، اگر از خانه خارج شده برای این‌که با کار خودش را پاکدامن کند آن هم در راه خداست.»

ارزش کار در سایه‌ی‌ وضعیت مادی ما بزرگ است، ولی توازن مطلوب است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.