نویسنده: نگین نقشی
مادر عزیزم، امروز می خواهم بسیار بنویسم تا اینکه دستانم از نوشتن باز ماند برای تو؛ برای قلب مهربانت…!
امروز روزِ توست، ای مهربانترین فرشتهی خدا..! نه نه… هر روز من، روز توست…
سوگند به خالق یکتا، لحظه ای جدا نیستی از من؛ آنقدر از تو آموخته ام و آنقدر در زندگی ام آموخته هایت را بکار گرفته ام که نیستی جدا لحظه ای از من…
قربان آن دستهای مهربان و آن چشمهای همیشه نگران تو… کودک کوچک تو، تاتی تاتیهایش را کرده و آرام آرام قدم در راه گذاشته؛ یادت هست مادر؟! اسم قاشق را گذاشتی قطار.. هواپیما.. کشتی..! تا یک لقمه بیشتر بخورم؛ یادت هست؟ شدی خلبان..ملوان؛ می گفتی بخور تا بزرگ بشی!
میدانم که نگران منی،مثل تمام آن شبهایی که تب میکردم؛ میدانم که تمام روزها و شبهای تو تب دارند؛ و تمام دلواپسیهایت را پشت لبخندت، پشت چین نگاهی که میداند رسم عاشقی را، و پشت آن همه خوبی، خوب پنهان کرده ای و لبخند میزنی!
دستانت را تا ابد بوسه باران خواهم کرد، که من از همین دستها، مشق عاشقی آموخته ام و چه مهربانانه استادی در مهرورزی؛ هیچ میدانی که تنها تویی که میتوانی همه غمهایت را بی شگرد و بازی در ظرفی پر از لبخند به من هدیه دهی؟!
هر روز من، روز توست مادر…
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بیقراری ام را با مهر و محبّتت پاک میکردی، و با صبر و بردباری، کلمه به کلمه ی زندگی را به من دیکته میکردی، خوب به خاطرم مانده است…!
و من باز فراموش میکردم محبت، تشدید دارد!
در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی..؛ آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم…
یادم نمیرود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم میزدی؛ و چه روزها که با مهر مادرانه ات، لقمههای عشق را در دهانم میگذاشتی؛ و من لجبازتر از همیشه دستت را رد میکردم!
وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات میزنم، کودکی ام را به یاد می آورم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر میفروختم؛ و حال، به خاطر خشکی دستانت با افتخار میگویم این دستان مادر من است که تمام زندگیاش را به پای من گذاشت؛ من با نوازش همین دست ها بزرگ شده ام و امروز با تمام وجودم میگویم:
«مادرم مدیون تمام مهربانیهایت هستم و کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم؛ زیرا هیچگاه نمیتوانم قلب مهربانت را درک کنم…»
پس هر روز من، روز توست مادر…
نگین جان ممنونم خیلی زیبا بود واقعا هر روز:روز مادر هست
مامان عزیزم روزت مبارک
سلام نگین جان ازت ممنونم خیلی زبیا بود
مادرتو شکوفاترین بهارمنی / مهربونی من، نگارمنی
همه عالم اگرزمن بگسست / بازهم خوب من کنارمنی
مهرتو نقطه عروج من است / خوش به حالم که غمگسارمنی
خوش به حالم که با تو سرمستم / درره عشق تک سوارمنی
با تو جانی دوباره می گیرم / تو که پایان انتظارمنی
انتظارشکست هرچه غم است / تو که هرلحظه بی قرار منی
دوستت دارم مادر عزیزم
نگین عزیز ممنونم مثل همیشه مطلب زیبا بود دستت درد نکنه
روز مادر رو به همه مادران مهربان تبریک میگم