میترا فردوسی / بهار اینجاست همین حوالی. درحال مهیا کردن رخت و برگش. و زودتر از اینکه سال را تحویل بگیرد، پایش را به زمستان باز و بساط نوروزی را آنجا پهن کرده است. این چنین است که مجموعهای از آیینهای رنگارنگ نوروزی از روزهای آخر اسفند آغاز میشوند و تا پاسی از فروردین ادامه مییابد.
از چهارشنبه سوری و خانه تکانی و رسم خرید رخت و لباس نو و انواع خرید دیگر گرفته تا دیدوبازدیدهای نوروزی و سیزده به در. نوروز و آیینهایش طوری زندگی معمول ما را به چالش میکشند که حتی مفاهیم را هم دستخوش تغییر میکنند. شبهای منتهی به تحویل سال دیگرگونهاند و نام دیگر هم گرفتهاند این ایام: «شب عید». پول چرک کف دست در نوروز میشود «عیدی» و متبرک است و صاف و نو و تا نخورده. آیینهای نوروزی بیشمارند و هر کدام کارکردی دارند و سبک و سیاقی برای معنابخشی به زندگی ما ایرانیها. برای همین هم هست که جانمان برود نوروزمان نمیرود. درباره کارکردهای فرهنگی آیینهای نوروز در زندگی روزمره ایرانیها با دکتر جبار رحمانی انسان شناس و استادیار انسانشناسی فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفتوگویی کردهایم. این روزها که در تب و تاب نوروزیم خواندنش خالی از لطف نیست.
ایرانیها از دیرباز تاکنون زندگی روزمرهشان را با انواع آیینها معنادار کردهاندکه نوروز تنها یکی از آنهاست و شاید یکی از معنادارترینها. قبل از پرداختن به نوروز و آیینهای منبعث از آن، لطفاً کمی درباره اصل و اساس آیینها و کارکردشان بگویید.
آیینها، الگوهای رفتاری، عاطفی و شناختی تکرار شونده و نمادین هستند که معمولاً متکی بر باورها و ارزشهای کلیدی هر فرهنگی هستند. این الگوهای تکرار شونده در عمل قواعد بنیادین و عقاید و ارزشهای محوری فرهنگ را در عرصههای مختلف نهادینه کرده و نظم معناداری را در زندگی مستقر میکنند. بههمین سبب نقشی کلیدی در فرهنگ و زندگی مردم دارند. البته همه آیینها وزن و اهمیت یکسانی ندارند و معمولاً برخی از آیینها نقشی کلیدی و محوری در ساماندهی به زندگی و جامعه دارند. به عبارت دیگر آیینهایی که جامعه بیشتری وزن واهمیت را به آنها میدهد و باشکوهتر و حساستر از همه نیز برگزار میشوند، قاعدتاً بیانگر الگوها و قواعد کلیدی و بسیار حیاتی در جامعه هستند. آیینها در دو دسته کلی قرار میگیرند، گاه قواعد کلیدی و بنیادی فرهنگ را تقویت کرده و در زندگی مردم نهادینه میکنند (آیینهای تقویت) و آیینهایی که کارشان حل مواجهه آدمها و جامعه با مواقع بحرانی است، بحرانها و گذرگاههای مهم زندگی مانند تولد، مرگ، ازدواج و… را نه تنها تسهیل میکنند بلکه فرد را برای مرحله جدید زندگی آماده میسازند (آیینهای گذار). البته معمولاً نمیتوان یک آیین را صرفاً در یکی از این دوحالت بهطور ناب دید، بلکه در عمل آیینها صورت چندلایه هردوی این کارکرد را در سطوح مختلف انجام میدهند. واژه آیین در لغت به معنای شیوه و رسم و قاعده و قانون و سامان است. به عبارتی بیانگر یک نظم و سامان در زندگی است. به همین دلیل آیینها در کنه خودشان زندگی ما را بسامان کرده و نظمی معنادار بدان میبخشند. این نظم گاه معطوف به طبیعت است و گاه معطوف به جامعه یا هردوی آنها. بر این اساس میتوان آیینهای ایرانی را بهتر فهمید.
نوروز به نوعی تکانهای در زیست روزمره و لحظاتی خارج از ریتم عادی زندگی انسان ایرانی به حساب میآید و این البته خاصیت بیشتر آیینهاست. نوروز اما درون خودش نوعی نظم و سامان دارد که حدود ۲۰ روز تا یک ماه را در برمیگیرد. این نظم و سامان چه ویژگیهایی دارد؟
آیین نوروز یکی از مهمترین و کلیدیترین آیینهای جامعه ایرانی است. آیینی که بهطور همزمان گذار طبیعت از زمستان با بهار را معنادار میکند. گذاری که برای جامعه کشاورزی بسیار حیاتی بوده و هست. بهعبارت دیگر در جامعه ایرانی که بخش اعظم آن کشاورز هستند، مسأله بهار و آغاز چرخه حیاتی معیشت، بسیار اهمیت دارد و یکی از کارکردهای نوروز معنادار کردن اینگذار طبیعت و همسو و هماهنگ کردن ریتم زندگی ما با نظم طبیعت است. از سوی دیگر نوروز علاوه بر شروع چرخه طبیعت، در جامعه ایرانی نقطه کانونی نظم اجتماعی و ضرباهنگ زندگی جمعی هم هست. لذا نه تنها چرخه طبیعت و معیشت کشاورزی بلکه چرخه نظم اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی ما را نیز در خودش دارد. این محوریت نوروز در نظم زندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است که آن را به یک مجموعه آیین محوری برای ما ایرانیان بدل کرده است. به همین دلیل نباید از آیین نوروز صحبت کرد، بلکه باید از آیینهای نوروزی صحبت کرد. همه این آیینها در الگوهای رفتاری، عاطفی و شناختی تکرار شوندههایی که دارند، مجموعه بسیار مهم از ارزشها، باورها و هنجارهای محوری فرهنگ ایرانی را به نمایش گذاشته در جامعه درونی میکنند.
آیینهای مربوط به نوروز متنوع و بسیارند؛ هرکدام هم سویه و سمتی دارند و تم و هدفی. اما با این همه در کنار هم نوروز را میسازند. از خانه تکانی اسفند ماه بگیر تا ماهی پلوی شب عید و ادوات سفره هفت سین و… جزو این آیینها به شمار میروند. به نظر شما نقطه اتصال این آیینها چیست و آنها در چه چیزی مشترکند؟
همانطور که در پاسخ سؤال قبلی گفتم، نقطه اتصال این مجموعه آیین های نوروزی، محوریت آنها در ریتم و نظم زندگی جامعه است. به همین دلیل در آیینهای نوروزی، از یکسو آیینهای مربوط به درگذشتگان را داریم، از سوی دیگر آیینهای مواجهه با طبیعت را و همچنین آیینهای دید و بازدیدهای دوستانه و خانوادگی و حتی سفر و… بهعبارت دیگر بنیانهای زندگی ما، در الهیات، در کیهانشناسی و طبیعت شناسی و هم در فلسفه اجتماعی در آیین نوروز دیده میشود. بهعنوان مثال، نوروز یکی از عمیقترین آیینهای طبیعت و کیهانشناسی است. ذهن خلاق اقوام مختلف در تمدن ایرانی توانسته به ظریفترین و زیباترین شکل، نظم زندگی را با نظم طبیعی همسو و همخوان سازد. به همین دلیل آیینهای نوروز از لحاظ زیباشناسی نیز بسیار برجسته و عمیق هستند. تخیل خلاق هنری و ذوق هنرمندانه ایرانی توانسته این هماهنگی نظمهای طبیعی و اجتماعی را به بهترین نحو انجام بدهد. این آیینها دیالکتیکی میان چند عنصر است که جزئیترین و ریزترین و البته کلیدیترین مقوله نظم طبیعت یعنی تولد جدید آن را(در تجربه نمادین سبزه در سفرهها) با نوزایی خانهها (خانهتکانی) و بازسازی روابط اجتماعی در همه سطوح فردی و خانوادگی و فامیلی و سیاسی و… (در دید و بازدیدها) و حتی احیای نمادین روابط با نیاکان و بازتولید و استمرار ارزشهای خانواگی و اجتماعی سنت (در آیینهای احترام به نیاکان) و حتی نمایش نمادین و مقدس هیجانها و نظامهای عاطفی ما حول جشنهای شادمانگی (مانند چهارشنبه سوری که البته این آیین نسبتی هم با تشریفات نیاکان و الهیات مرگ در فرهنگ ایرانی دارد) تنظیم کرده است.
ما ایرانیها این روزها درگیر مسائل اجتماعی سیاسی و از همه مهمتر اقتصادی هستیم که تا حد زیادی روان و شخصیت و سبک زندگی ما را و بیش از آن عناصر هویتی و جمعی ما را تحت تأثیر قرار داده است؛ چطور میشود از نوروز برای حفظ وحدت، همبستگی و نوعی نزدیکی بهره برد؟
آیینهای نوروزی بهدلیل تعلیقی که در زندگی عادی ایجاد کرده و فضایی که بهطور نمادین از مواجهه ما با ارزشهای بنیادین زندگی و الهیات و کیهانشناسی عمیق ایرانی ایجاد میکنند، فرصتی هستند که ما را یکبار بهطور موقت از این نظم پرفشار زندگی عادی و روزمره و دشواریهای روحی، روانی و مادی آن فارغ کنند. شاید آیینها نتوانند مسائل مادی ما را حل کنند، اما میتوانند الگوهای ارزشی و اخلاقیای را در ما نهادینه یا احیا کنند که به ما برای ارتقای کیفیت زندگی در سختترین شرایط هم کمک کنند. مسأله اصلی معنایی است که ما به زندگی در شرایط مختلف میدهیم. رنج انسانی معمولاً زمانی است که زندگی برای او معنایش را از دست بدهد و نوروز فرصت و فضایی است که به ما امکان معنا بخشی عمیق و انسانی میدهد. نوروز که متأسفانه در فضای فرهنگی ما و بخصوص در سیاستگذاریهای رسمی فرهنگی ما به یک آیین محدود به فضاهای اندرونی و جمع اندرونی یعنی خانواده و دوستان نزدیک بدل شده است، در کنه خودش فرصتی است برای بازسازی جامعه ایرانی در تمام سطوح. اما متأسفانه مشکل سیاستگذاریهای فرهنگی ما آن است که یا به فرصت آیینهای نوروزی باور ندارند یا اصولاً این آیینها را به رسمیت نمیشناسند. (فقط بهعنوان نمونه نگاهی داشته باشیم از چهار دهه فهم و سیاستگذاری غلط در مواجهه با جشن چهارشنبه سوری و هزینهای که این سیاستها بر جان و مال مردم تحمیل کردهاند). آیینهای نوروزی فرصتی هستند که رابطه ما با طبیعت را درست کنند (که در شرایطی که ما طبیعت و منابع آن را مورد غارت قرار دادهایم، بسیار هم ضروری است). باید دقت کرد اصولاً نمیتوان جامعهای خوب و اخلاقی داشت، بدون آنکه به آدمها یاد داده باشیم با خودشان، با دیگران و با طبیعت خوب و اخلاقی رفتار کنند. آیینهای نوروزی در کنه خودشان مرام اخلاقی ایرانی را در مواجهه با دیگران و با طبیعت و با خودشان تنظیم میکردند. اختلالی که در این دهههای اخیر در این آیینها و سرکوب بخشهایی از آن و دستکاری در سایر بخشها ایجاد شده، این فرصتها و پتانسیلهای بازسازی از طریق آیینهای نوروزی را از ما گرفته است.
نوروز که با بهار آغاز میشود مثلاً برخلاف کریسمس یا سال نوی مسیحیان که در زمستان است، دارای بار مثبت شکوفایی و آغاز و تولد نو است. این نشانه چطور در زندگی ما ایرانیها تأثیر گذاشته است؟
یکی از نکات بسیار کلیدی نوروز، زیباییشناسی آن است. هماهنگی و همسویی که بین نظم زندگی اجتماعی و نظم طبیعت برقرار شده بسیار جذاب است. شروع چرخه زندگی هم برای آدمیان و هم برای طبیعت همزمان است و البته این از خلاقیت اقوام حوزه تمدنی ایرانی و مناطق مجاور است که توانستهاند این رسم زیبا را به الگوی بنیادین نظم زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بدل کنند. از میان همه رسوم ایران باستان، یکی از دلایلی که آیینهای نوروزی باقی ماندهاند، همین وجوه زیباشناختی آن و موقعیت کلیدی و کانونی آن در ضرباهنگ زندگی ایرانیان است. به همین دلیل بهار، در همه وجوه زندگی ما به یک نشانه و نماد کلیدی شکوفایی و آغاز زندگی بدل شده است. هم در طبیعت، هم در جامعه و هم در سطح فردی.
آیا نوروزی که امروز جشن میگیریم و تجربه میکنیم به لحاظ فرهنگی دستخوش تغییراتی شده است؟ و اگر پاسخ مثبت است لطفاً توضیح دهید این تحولات بیشتر از چه جنسی بوده.
آیینها اصولاً برای آن نیستند که گذشته را یادآوری کنند و آنها را صرفاً و مکانیکی تکرار کنند بلکه آیینها قبل از هرچیزی برای معنادار کردن و معنابخشیدن به زندگی امروز ما هستند. به عبارت دیگر آیینها کارشان سامان بخشی به زندگی امروز است. اما این کار را از طریق ایجاد تداومها و استمرارهایی با ریشهها و بنیانهای کلیدی فرهنگ از گذشتههای دور (گذشتههای اساطیری و مذهبی و تاریخی) انجام میدهند. اما آیینها صرفاً برای تداوم و استمرار نیستند، بلکه بهطور همزمان شرایط و مقتضیات امروز را هم لحاظ میکنند. به همین سبب در کنار تداومها، تغییرات زندگی را هم مدنظر دارند. اما آیینها هر تغییری را به نمایش نمیگذارند، بلکه تغییراتی را که به دلایلی در زندگی ما کلیدی شده و جا افتادهاند، به نمایش میگذارند تا از طریق نظم آیینی بدانها مشروعیت ببخشند. به عبارت دیگر آیینها بهطور همزمان بستری هستند برای تداوم و تغییر. به همین دلیل در کلیت خودشان، نظم زندگی را در استمرار با گذشته و هماهنگی با مقتضیات معاصر بودن و امروزی بودن حفظ میکنند.
بیشتر منظورم آن دست تغییرات هویتی است که توسط مهندسان فرهنگی و سیاستگذاران اتفاق میافتد.
بله، نکته اصلی در جامعه امروز ما سیاستگذاریهای آیینی است. سیاستگذاریهایی که به نوبه خود خواسته یا ناخواسته تلاش کردهاند برخی آیینها را برجسته کنند و برخی را طرد و گاه سرکوب کنند. به عبارت دیگر سیاستگذاری آیینی در کشورها در فرهنگ رسمی، به جای آنکه از پتانسیلهای آیینی (مانند آیینهای نوروزی و…) استفاده کند، در عمل منجر به اختلال کارکردی و نظم آیینی در جامعه شده است. به همین دلیل از یکسو آیینهای جدید و بدعتهای بسیاری هر روز در برخی عرصهها سر بر میآورند و از سوی دیگر آیینهای سنتی بواسطه بدفهمی و کج فهمی (مانند چهارشنبه سوری) هر روز پلیسیتر تحت کنترل قرار میگیرند. آنچه که امروزه ضرورت دارد، بازبینی در منطق بنیادین سیاستگذاری آیینی در کشور و احیای الگوهای سنتی والبته توانمند آیینها برای جامعه امروز است. آیینهایی کلیدی مانند نوروز فرصتی هستند برای احیای جامعه، نه آنکه فرصتی باشند برای مداخله غلط در جامعه.
ثبت دیدگاه