نویسنده:حیدر غلامی / هفتهی گذشته دکتر محمد مرسی، دقیق در سالروز اعلام انتخاب ایشان به عنوان اولین رئیسجمهور منتخبِ تاریخ مصر، در بیدادگاه نظامی فرعون مصر، به شهادت رسید.
پس از کودتای مصر و قبضهی قدرت توسط ارتش به رهبری ژنرال سیسی، دکتر مرسی بدون کوچکترین جرم و گناه اثبات شده در دادگاهی عادل، به مدت شش سال ـ پنج سال آن در سلول انفرادی ـ بدون کمترین امکانات زندگی و بهداشتی، زندانی شد. در این مدت تنها سه بار، به خانوادهاش اجازهی ملاقات با وی را دادند؛ آن هم تحت نظارت شدید مٲموران زندان. ایشان در زندان انواع و اقسام شکنجههای وحشیانه و غیر انسانی را با شهامت و عزت، تحمل کرد؛ و ذرهای از تفکر و مواضع برحق خود کوتاه نیامد. بالاخره پس از گذشت شش سال مقاومت مردانه، دوشنبهی گذشته در حین دادگاهی فرمایشی، جان به جانآفرین، تسلیم کرد. فرعون مصر و سربازان جبونش حتی از مراسم خاکسپاری آزادانهاش جلوگیری کرده؛ و جز اعضای خانوادهاش، اجازه ندادند، کسی در مراسم کفن و دفن ایشان مشارکت نماید. اما صدها هزار مسلمان در اقصی نقاط جهان، برای ایشان، نماز میت غائب اقامه کردند. شهادت با عزت و سرافرازانهی دکتر مرسی، هر چند ایشان را به والاترین آرزویش ـ « الموت فی سبیل الله اسمی امانینا: مرگ در راه خدا، بزرگترین آرزوی ماست»(۱)ـ رسانید؛ اما اسلامگراها و سایر انسانهای آزاده و طرفدار حقوق بشر را متٲسف و اندوهگین کرد.
ابتلا و آزمایشهای گدازنده در زندگی مؤمنان، قانون و سنتِ ثابتِ الهی میباشد؛ که از فجر تاریخ تاکنون وجود داشته و دارد. با توجه به آموزههای قرآن و سنت، ابتلاء و آزمایشهای گدازنده سبب تزکیه و تطهیر قلوب و جداسازی کاذبین از صادقین خواهد شد. در عصر ما نیز حکام خودکامه و مستبد، همچون تمام حکام جور و ستمِ تاریخ، وقتی با تطمیع و تهدید و تزویر نتوانستند راه دعوت مبارک اسلامی را سد نمایند، با سلاحِ زور وارد میدان شدند؛ و هزاران دعوتگرِ مصلح را اخراج، تبعید، زندانی و شکنجه کردند. چون از این طریق هم موفق نشدند، راه حذف (ترور و کشتار) شخصیت ها، رموز و رهبران دعوت را آغاز کردند. از جملهی این شهدا میتوان به امام حسن البنا، سید قطب، عبدالقادر عوده و … دکتر محمد مرسی، که قطعا آخرین شهید نخواهد بود؛ نام برد.
هر دم از این رهگذار، رهگذری میرود
در پی مردان مرد، پی سپری میرود
عرصه نگردد تهی، گرچه زهمسنگران
گه جگری میدرند، گاه سری میرود
دامن دریای عشق تا که صدفپرور است
صیرفیان را چه باک، گر گهری میرود(۲)
شهید محمد مرسی از سلالهی شهید سید قطب میباشد، که در سیاهچالهای فرعون زمان خود جمال عبدالناصر، با عزت و سربلندی تمام، انواع و اقسام شکنجهها را با جان خرید؛ و « هنگامی که در قبال آزادیاش از زندان، از وی خواستند که عذرخواهی نماید، گفت: هیچگاه از فعالیت و عمل برای خدا(و همراه مردان خدا)، اظهار ندامت نخواهم کرد». همچنین هنگامیکه از وی خواستند تا کلماتی نوشته و دل عبدالناصر را به رحم آورد، گفت: انگشت سبابهای که در نماز به وحدانیت خداوند شهادت میدهد، نمیپذیرد حرفی بنگارد که با آن، به حکومت طاغوت و مستبدی اذعان نماید».(۳)
به گفتهی شهید سید قطب: « سخنان [به تنهایی، بسانِ ] مجسمهای فاقد روح و حیاتاند؛ که عمل، به آن، روح و حیات میبخشد»(۴) شهید محمد مرسی با صبر و استقامت در زندان، همچون سلف صالحِ خود، با عزت و شجاعت، بر مواضع برحق خود پافشاری کرد؛ و سرِ ذلت در برابر ستمگران خم نکرد؛ زیرا باور قلبی داشت که اخذ رخصت برای قائد و رهبر جایز نیست. وی با شهادتش، در کالبد سخنان و گفتههایش روح و حیات دمید. حیاتی که کلمات را از قالب خشک و بیروح خارج کرد؛ و باعث ترس، تزلزل و خفت فرعونهای زمان شد؛ روحی که قطعاً باعث ایجاد و افزایش امید، نشاط، حرکت و فعالیت ـ به خصوص نسل جوان ـ در جامعه؛ و ماندگاری، تعمیق و گسترش کاروان مبارک دعوت اسلامی خواهد شد.
بر این باورم که این نیایش زیبا و عمیق دکتر شریعتی دربارهی محمد مرسی، اجابت شده بود که میگفت:
«خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظهی مرگ، بر بیثمری لحظهای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم؛ و مردنی عطا کن، که بر بیهودگیاش سوگوار نباشم. بگذار تا آن را من، خود، انتخاب کنم، اما آنچنان که تو دوست داری.
خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن را خود، خواهم دانست.
خدایا! مرا از این فاجعهی پلید مصلحتپرستی که، چون همهکس گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته و بیماریای شده است که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده باشد، بیمار مینماید، مصون بدار؛ تا « به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم.»(۵)
با دیدن شهدایی چون دکتر مرسی، به یاد این شعر از علامه اقبال لاهوری میافتیم، که در وصف چنین رادمردانی سروده است:
نهان اندر دو حرفی سرّ کار است
مقام عشق منبر نیست، دار است
براهیمان زنمرودان نترسند
که عود خام را آتش عیار است
در پایان این عبارات دقیق و زیبایِ دکتر صلاح عبدالفتاح خالدی، در وصف شهید سید قطب را دربارهی دکتر محمد مرسی نیز صادق میدانم که میگوید: « مردم زندگی میکنند و میمیرند، اما شهدا زندگی میکنند و زنده میشوند. مردم زندگی میکنند تا بمیرند؛ ولی شهدا میمیرند تا زندگی کنند. سید قطب [ بخوانید: محمد مرسی] شهید شد تا حیات را ادامه دهد، حیات شهدا را ـ ان شاء الله ـ»(۶)
امثال شهید محمد مرسی با خون سرخ خود مینویسند: هنوز کسانی هستند که بدون هیچگونه چشمداشت و منفعت دنیایی، حاضراند عاشقانه و دلسوزانه به مردم خدمت کنند؛ و در راستای آزادی، کرامت انسانی و عدالت، جانشان را آگاهانه و با طیب خاطر فدا نمایند؛ زیرا به هنگام پیوستن به کاروان مبارک اسلامی، در قالب جماعت اخوانالمسلمین، از صمیم قلب گفته بود که: «الموت فی سبیل الله اسمی امانینا: مرگ در راه خدا، والاترین آرزوی ماست». ایشان به همراه سایر همقطارانش چه به هنگام خوشی و چه به هنگام محنت و در زندان فراعنهی مصر، بارها این ابیات را با خود زمزمه میکردند که:
اخی ان نمت نلقی احبابنا
فروضات ربی اعدت لنا
وَٲطیارُها رفرَفَت حولنا
فطوبی لنا فی دیارِالخلود
از خداوند مهربان مهرورز صمیمانه خواهانم که ایشان را با نبیین و صدیقین و شهداء محشور گرداند؛ و با تلاش و ایثار چنین رادمردانی و سایر دعوتگران و مصلحان، ریشهی ظلم و ستم را در جهان، به خصوص در ممالک اسلامی بخشکاند.
منابع:
۱ ـ یکی از شعارهای اصلی جماعت اخوان المسلمین
۲ـ شاعر، حمید سبزواری
۳ـ سید قطب من المیلاد الی الاستشهاد، الدکتور صلاح عبدالفتاح الخالدی، دارالقلم دمشق، الطبعه الاولی ۱۴۱۱ ه ـ ۱۹۹۱ م، ص ۴۷۴
۴ـ ( دراسات اسلامیه، سید قطب، دار الشروق، الطبعه الحادیه عشره ۱۴۲۷ ه ـ ۲۰۰۶ م، ص ۲۷ ).
۵ـ ( نیایش، دکتر علی شریعتی، انتشارات سپیده باوران، چاپ اول ۱۳۹۰، ص ۱۰۸ )
۶ـ (سید قطب من المیلاد الی الاستشهاد، الدکتور صلاح عبدالفتاح الخالدی، دارالقلم دمشق، الطبعه الاولی ۱۴۱۱ ه ـ ۱۹۹۱ م،
ثبت دیدگاه