چهارشنبه, ۴ تیر , ۱۴۰۴ Wednesday, 25 June , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2551 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1908×
Alexander Fleming
  • ۱۳۹۳-۰۱-۱۰ ساعت: 19:35
  • شناسه : 1436

    گردآورنده : محبوبه حیدری His name was Fleming, and he was a poor Scottish farmer One day, while trying to eke out a living for his family, he heard a cry for help coming from a nearby bog. He dropped his tools and ran to the bog There, mired to his waist in black muck, […]

    ارسال توسط :
    پ
    پ

    گردآورنده : محبوبه حیدری


    His name was Fleming, and he was a poor Scottish farmer

    One day, while trying to eke out a living for his family, he heard a cry for help coming from a nearby bog. He dropped his tools and ran to the bog

    There, mired to his waist in black muck, was a terrified boy screaming and struggling to free himself. Farmer Fleming saved the lad from what could have been a slow and terrifying death

    The next day, a fancy carriage pulled up to the Scotsman's sparse surroundings. An elegantly dressed nobleman stepped out and introduced himself as the father of the boy Farmer Fleming had saved

    "I want to repay you," said the nobleman. "You saved my son's life

    "No, I can't accept payment for what I did," the Scottish farmer replied, waving off the offer. At that moment, the farmer's own son came to the door of the family hovel

    "Is that your son?" the nobleman asked. "Yes," the farmer replied proudly

    "I'll make you a deal. Let me take him and give him a good education

    If the lad is anything like his father, he'll grow to a man you can be proud of

    And that he did

    In time, Farmer Fleming's son graduated from St. Mary's Hospital Medical School in London , and went on to become known throughout the world as the noted Sir Alexander Fleming, the discoverer of Penicillin

    Years afterward, the nobleman's son was stricken with pneumonia

    What saved him? Penicillin
     

    الکساندر فلمینگ

    کشاورز فقیر اسکاتلندی بود و فلمینگ نام داشت.

    یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.

    پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.

    روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود.

    اشراف زاده گفت: " می خواهم جبران کنم ". "شما زندگی پسرم را نجات دادی".

    کشاورز اسکاتلندی جواب داد: " من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم". پیشنهادش را نمی پذیرد. در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.

    اشراف زاده پرسید: " پسر شماست؟"

    کشاورز با افتخار جواب داد:"بله"

    با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد.

    پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد.

    همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.

    سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد.

    چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین

    نوشته های مشابه

    A Bag Full Of Gold
    ۱۴۰۲-۰۶-۲۰
    Frogs
    ۱۳۹۵-۰۸-۲۹
    The purpose of life
    ۱۳۹۴-۰۶-۰۶
    ۱۳۹۳-۱۱-۰۷

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.