هستند کسانی که عزیزانی در غربت یا در بند زندان دارند و هر از چندگاهی برای تازه کردن دیدار به مرخصی می آیند. هر صنف از آنان، از سختیهای غربت و یا از مشکلات در حبس بودنِ خود چیزی به زبان نمی آورند و نمی گویند. فقط خوشی است و خوشی! مرور شادیها و شادکامیها و بس. اگر از هریک از آنان، بعد از اتمام زمان دیدار بپرسی که این مدت چگونه گذشت، خواهند گفت: مدت زمانِ قابلِ بیانی نبود، کم بود و مانند چشن به هم زدن گذشت و گذشت!! جرا؟! چون همه اش خوشی بود و بخشش و کرم، همه اش رحمت بود و محبت و … همیشه شادیها و خوشیها زودگذرند و سختیها و تلخیها دیر گذر.
چند صباحی پیش نبود که ماه رمضان و روزه شروع شد، و مدام زمزمه می کردیم که چگونه در این روزهای گرم و طولانی تابستان بتوانیم به وظیفه ی شرعی خود عمل کنیم. هرکار و عملی که از نگاهمان سخت و مشکل آید تا زمانی است که شروع به آن نکرده ایم.
ولی هر چه بود گذشت، عید آمد و عید آمد!
عید آمد و عید آمد وآن بـــخت سـعید آمد *** برگیر و دهـــل میزن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون،غلغل شنو از گردون *** کان معـــتمد سـدره،از عرش مجید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و ســـودایی *** کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد
غم هاش همه شادی،بندش هـمــــه آزادی *** یک دانــــه بدو دادی، صد باغ مزید آمد
عجب معامله ای که یک دانه را به ده و صدا دانه پاداش دادن! سی روز را به سیصد روز جزا دادن و طاعات و عبادات به حساب آوردن. پس در این معامله اگرچه مرده بوده باشیم، زنده خواهیم شد، چون کار عشق است و عشق…!
مُرده بُدم،زنده شدم،گریه بُدم،خنده شدم *** دولتِ عشق آمد و من دولتِ پاینده شدم
دیده ی سیرست مرا،جان دلیرست مرا *** زَهره ی شیرست مرا،زُهره ی تابنده شدم
پس این همه سعادت و خوشبختی و نعمت و برکت را با چه زبانی شکر کردن و با چه بیانی ادا کردن؟! همین بس که بگویم:
شکر کند کاغذ تو…
شکر کند خاک دُژم…
شکر کند عارف حق…
شکر کند چرخ فلک،از مَلِک و مُلک و مَلَک *** کز کرَم و بخشش او روشن و بخشنده شدم
ای عزیزان، این مدتِ اندک و زمانِ مبارک امتحانی بود از بهر اینکه واقعا درک کنیم و قبول کنیم که می توانیم باشیم. دور باشیم از رذایل و پستیها و زشتیها و …. و نزدیک باشیم به خوبیها و فضایل و صفتهای مثبت انسانی.
قبول کنیم که در این مدت می توانستیم هم میزبان باشیم هم میهمان! میزبانِ ملائکه و فرشتگان شبهای قدر، و میهمان کسی که یک زمانی پیشش بودیم و لاهوتی بودیم، ولی ناسوتی شدیم. می توانیم و می توانستیم که در این میهمانی شاد باشیم تا که آزاد شویم از هرآنچه که مانع حرکتمان می شود. شاد بودن صفت ما و غمگین بودن دور از ما.
اکنون که عید آمد و هرآنچه که ژولیده و ناپسند بود در این مدت از خود بدور کردیم و لباس تر و تازه ی تقوا و پاکی را پوشیدیم، سعی و کوشش کنیم که آنچه را از اعمال و صفات خدا پسندانه یاد گرفته ایم و انجام داده ایم بر تکرار و اسمترار آن پایبند و اعمال ناپسندِ ترک کرده هرگز تکرار نکنیم، و بدانیم ماه شوال هم در پیش است و میتوانیم شصت روز باقی مانده ی سال را در شش روز این ماه جبران کنیم، باشد که مقبول درگاه حق گردد و این نیز همانند ماه گذشته خیر و برکتی باشد از بهر دنیا و آخرتمان.
الهی تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف چه آید جز خطا؟ ما را جاهل خواندی، از جاهل چه آید جز جفا؟ الهی تو کریمی و لطیفی، از کریم و لطیف چه سزد جز از کرم و وفا و بخشش و عطا؟!
خدایا، ببخشای تا لذت بخشندگی را بچشیم…
پایان
سلام کا ک لقمان خسته نباشی مطلب خوبی بود دستت درد نکنه !!!